ما آسمان دنیا را با زیبایی ستارگان زیبا ساختیم

بسم الله الرحمن الرحیم

ما آسمان دنیا را با ستارگان زینت دادیم  

11212752_10205860401921952_4404671288875096500_n

 

كه قطعا معبود شما يگانه است (4)

 

إِنَّ إِلَهَكُمْ لَوَاحِدٌ ﴿4﴾

پروردگار آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو است و پروردگار خاورها (5)

 

رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَرَبُّ الْمَشَارِقِ ﴿5﴾

ما آسمان اين دنيا را به زيور اختران آراستيم (6)

 

إِنَّا زَيَّنَّا السَّمَاء الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ ﴿6﴾

و [آن را] از هر شيطان سركشى نگاه داشتيم (7)

 

وَحِفْظًا مِّن كُلِّ شَيْطَانٍ مَّارِدٍ ﴿7﴾

[به طورى كه] نمى‏توانند به انبوه [فرشتگان] عال م بالا گوش فرا دهند و از هر سوى پرتاب مى‏شوند (8)

 

لَا يَسَّمَّعُونَ إِلَى الْمَلَإِ الْأَعْلَى وَيُقْذَفُونَ مِن كُلِّ جَانِبٍ ﴿8﴾

آری عشق اول نمود آسان ولی مسلمین

بنام خدا

آری عشق اول نمود آسان ولی مسلمین

11390355_1458140751166213_2269759335419032107_n

بنام خدا …. پبامبر خدا ضرروت پیروی از امیر المومنین را روزغدیر خم علنا به مسلمان بیان نمودند اگر در عمل پیروان دین حضرت رسول به امامت و خلافت حضرت مطیع می شدند و به بیان دیگر به ریسمان الهی چنگ می زدند و همین رویه را ادامه می دادند اتحاد و همدلی مسلمانان در حد کمال بود و صورت مطلوب اتفاق می افتاد. / آری عشق اول نمود آسان ولی مسلمین دل در گرو چیزهای دیگری هم داشند لذا افتاد مشکل ها /
آری اگر آن میشد که می بایست می شد قضایا شکل مطلوبی بخود می گرفت. اما مسئله این است حال که آنطور نشد و آن قضایا پیش آمد عقلای مسلمان چه بایست می کردند. مولایمان چه کرد وقتی مسلمانان توفیق نداشند آنطور که باید از رهبری و امامت و خلافت ایشان بهره مند شوند نصیحت مولا و اصحاب مولا و حضرت زهراء علیها سلام افاقه نکرد /
خوب بعد با وضعیت موجود چه موضعی گرفتند آیا خدای ناکرده گفتند حال که به فرمایش پیامبر عمل نکردید خودتان می دانید با فتنه های بعد خود می دانید با شیطنت های امثال ابو سفیان / خود می دانید با موج های تفرقه /
دیدیم که اینطور نشد امام ما امیرالمومین برای امت پیامبر رسم و راه پدری را در پیش گرفتند و تلاش کردند و ارائه طریق کردند تا وضع بدتر از آن نشود امت غالبا تازه مسلمان پراکننده نشوند /
اکنون باید دید اگر اوضاع را ما قادر نیستیم احسن الوجه نماییم. می نشینیم و نامیدانه حرف می زنیم . اگر خانه ای آتش گرفته باشد و ما قادر نباشیم آتش را یکسره خاموش کنیم. آیا کنار می نشییم حتما اینطور نیست آنچه از دستمان برآید انجام میدهیم. هر را بتوانیم از آتش بیرون می کشیم / آری انتخاب های پیش روی ما همیشه ساده و خوب یا بد نیست.
اکثر اوقات در اجتماع بنی بشر مسایل خیلی پیچیده تر است گاهی باید بین بد و بدتر انتخاب عاقلانه تر را انجام داد. در خانه و اجتماع که آتش تفرقه و توطته بجانش افتاده خون دل خوردن می خواهد پدری کردن و برادر بودن و دلسوز بودن می طلبد. آتش ها را اگر نمی توانیم کاملا خاموش کنیم. کاری کنیم شعله ور تر نشود بلکه آتش را در حد امکان مهار کنیم. بجای زیبا گفتن فقط /
بیاییم زیبا عمل کنیم خودمان هم سعی کنیم به آتش های دامن نزنیم. هدایت فرزندان خلف و خود راه را یافته خیلی زحمت ندارد. فرزندان جا مانده از راه را پدری دلسور و غمخوار می تواند نجات دهد. /

خدائى كه مالك روز جزا است

 

 

خدائى كه مالك روز جزا است

hqdefault

م                                                                           مالک يوم الدين


ترجمه :

خدائى كه مالك روز جزاست .
تفسير:
ايمان به رستاخيز دومين پايگاه
در اينجا به دومين اصل مهم اسلام يعنى قيامت و رستاخيز توجه مى كند و مى گويد: (خداوندى كه مالك روز جزا است ) (مالك يوم الدين ).
و به اين ترتيب محور مبدء و معاد كه پايه هر گونه اصلاح اخلاقى و اجتماعى است در وجود انسان تكميل مى گردد.
جالب اينكه در اينجا تعبير به مالكيت خداوند شده است ، كه نهايت سيطره و نفوذ او را بر همه چيز و همه كس در آن روز مشخص مى كند، روزى كه همه انسانها در آن دادگاه بزرگ براى حساب حاضر مى شوند، و در برابر مالك حقيقى خود قرار مى گيرند، تمام گفته ها و كارها و حتى انديشه هاى خود را حاضر مى بينند، هيچ چيز حتى به اندازه سر سوزنى نابود نشده و به دست فراموشى نيفتاده است ، و اكنون اين انسان است كه بايد بار همه مسئوليتهاى اعمال خود را بر دوش كشد!.
حتى در آنجا كه خود فاعل نبوده ، بلكه بنيانگزار سنت و برنامه اى بوده است ، باز بايد سهم خويش را از مسئوليت بپذيرد.
بدون شك مالكيت خداوند در آن روز يك مالكيت اعتبارى ، نظير مالكيت ما نسبت به آنچه در اين جهان ملك ما است ، نمى باشد، چرا كه اين يك مالكيت قراردادى است با تشريفات و اسنادى مى آيد و با تشريفات و اسناد ديگرى از ميان
مى رود، ولى مالكيت خدا نسبت به جهان هستى مالكيت حقيقى است آن پيوند و ارتباط خاص موجودات با خدا است كه اگر يك لحظه از او بريده شوند نابود مى شوند، همانگونه كه اگر رابطه لامپهاى برق با كارخانه اصلى بريده شود روشنائى در همان لحظه محو و نابود خواهد شد.
و تعبير ديگر اين مالكيت نتيجه خالقيت و ربوبيت است ، آنكس كه موجودات را آفريده و تحت حمايت خود پرورش مى دهد، و لحظه به لحظه فيض وجود و هستى به آنها مى بخشد، مالك حقيقى موجودات است . نمونه ضعيفى از مالكيت حقيقى را در خودمان نسبت به اعضا پيكرمان مى توانيم پيدا كنيم ، ما مالك چشم و گوش و قلب و اعصاب خويش هستيم ، نه به معنى مالكيت اعتبارى ، بلكه يك نوع مالكيت حقيقى كه از ارتباط و پيوند و احاطه سرچشمه مى گيرد.
در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه مگر خداوند مالك تمام اين جهان نيست كه ما از او تعبير به مالك روز جزا مى كنيم ؟
پاسخ اين سؤ ال با توجه به يك نكته روشن مى شود و آن اينكه مالكيت خداوند گر چه شامل هر (دو جهان ) مى باشد، اما بروز و ظهور اين مالكيت در قيامت بيشتر است ، چرا كه در آن روز همه پيوندهاى مادى و مالكيتهاى اعتبارى بريده مى شود، و هيچكس در آنجا چيزى از خود ندارد، حتى اگر شفاعتى صورت گيرد باز به فرمان خدا است ، يوم لا تملك نفس لنفس شيئا و الامر يومئذ لله روزى كه هيچكس مالك هيچ چيز براى كمك به ديگرى نيست ، و همه كارها به دست خدا است (سوره انفطار آيه 19).
به تعبير ديگر انسان در اين دنيا گاه به كمك ديگرى مى شتابد، با زبانش از او دفاع مى كند، با اموالش از او حمايت مى نمايد، با نفرات و قدرتش به كمكش برمى خيزد گاه با طرحها و نقشه هاى گوناگون ، او را زير پوشش ‍ حمايت
خود قرار مى دهد.
ولى آن روز هيچيك از اين امور وجود ندارد، و به همين دليل هنگامى كه از مردم سؤ ال شود لمن الملك اليوم حكومت امروز از آن كيست ؟! مى گويند: لله الواحد القهار: براى خداوند يگانه پيروز است !) (سوره مؤ من آيه 16).
اعتقاد به روز رستاخيز، و ايمان به آن دادگاه بزرگ كه همه چيز در آن بطور دقيق مورد محاسبه قرار مى گيرد اثر فوق العاده نيرومندى در كنترل انسان در برابر اعمال نادرست و ناشايست دارد، و يكى از علل جلوگيرى كردن نماز از فحشاء و منكرات همين است كه نماز انسان را هم به ياد مبدئى مى اندازد كه از همه كار او با خبر است و هم به ياد دادگاه بزرگ عدل خدا.
تكيه بر مالكيت خداوند نسبت به روز جزا اين اثر را نيز دارد كه با اعتقاد مشركان و منكران رستاخيز به مبارزه بر مى خيزد، زيرا از آيات قرآن به خوبى استفاده مى شود كه ايمان به (الله ) يك عقيده عمومى حتى براى مشركان عصر جاهلى بوده ، لذا هنگامى كه از آنها مى پرسيدند: آفريدگار آسمانها و زمين كيست ؟ مى گفتند: خدا! و لئن سئلتهم من خلق السماوات و الارض ليقولن الله (لقمان 25) در حالى كه آنها با گفتار پيامبر (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) در زمينه معاد با ناباورى عجيبى روبرو مى شدند و قال الذين كفروا هل ندلكم على رجل ينبئكم اذا مزقتم كل ممزق انكم لفى خلق جديد افترى على الله كذبا ام به جنة : كافران گفتند آيا مردى را به شما معرفى بكنيم كه مى گويد هنگامى كه خاك شديد و پراكنده گشتيد، بار ديگر آفرينش جديدى خواهيد داشت ! آيا او بر خدا دروغ بسته يا ديوانه است ؟!) (سبا آيه 8).
در حديثى از امام سجاد (عليه السلام ) مى خوانيم : هنگامى كه به آيه (مالك يوم الدين ) مى رسيد، آنقدر آنرا تكرار مى كرد كه نزديك بود روح از بدنش پرواز كند.
كان على بن الحسين اذا قرء مالك يوم الدين يكررها حتى يكادان يموت .
اما كلمه (يوم الدين ) اين تعبير در تمام مواردى كه در قرآن استعمال شده به معنى قيامت آمده است چنانكه در قرآن در آيه 17 و 18 و 19 سوره انفطار با صراحت به اين معنى اشاره شده است (اين تعبير متجاوز از ده بار در قرآن مجيد به همين معنى آمده ).
و اينكه چرا آن روز، روز دين معرفى شده ؟ به خاطر اين است كه آن روز روز جزا است و دين در لغت به معنى جزا مى باشد، و روشنترين برنامه اى كه در قيامت اجرا مى شود همين برنامه جزا و كيفر و پاداش است ، در آن روز پرده از روى كارها كنار مى رود، و اعمال همه دقيقا مورد محاسبه قرار مى گيرد و هر كس جزاى اعمال خويش را اعم از خوب و بد مى بيند.
در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم كه فرمود: يوم الدين ، روز حساب است .
اما طبق اين روايت (دين ) به معنى حساب است ، شايد اين تعبير از قبيل ذكر علت و اراده معلول باشد، زيرا همى شه حساب مقدمهاى براى جزا است .
بعضى از مفسران نيز عقيده دارند كه علت نامگذارى رستاخيز به يوم الدين اين است كه در آن روز هر كسى در برابر دين و آئين خود جزا مى بيند.
ولى معنى اول (حساب و جزا) صحيحتر به نظر مى رسد.

 

منبع :  تفسیر نمونه – در بیان تفسیر سوره حمد

 

جهان غرق رحمت او است

بسم الله الرحمن الرحیم

جهان غرق رحمت او است

images (20)

بعد از (بسم الله ) كه آغازگر سوره بود، نخستين وظيفه بندگان آنست كه به ياد مبدء بزرگ عالم هستى و نعمتهاى بى پايانش بيفتند، همان نعمتهاى فراوانى كه سراسر وجود ما را احاطه كرده و راهنماى ما در شناخت پروردگار و هم انگيزه ما در راه عبوديت است .
اينكه مى گوئيم : انگيزه به خاطر آنست كه هر انسانى به هنگامى كه نعمتى به او مى رسد فورا مى خواهد، بخشنده نعمت را بشناسد، و طبق فرمان فطرت به سپاسگزارى برخيزد و حق شكر او را ادا كند.
به همين جهت علماى علم كلام (عقائد) در نخستين بحث اين علم ، كه سخن از انگيزه هاى خداشناسى به ميان مى آيد(وجوب شكر منعم ) را كه يك فرمان فطرى و عقلى است به عنوان انگيزه خداشناسى ، يادآور مى شوند.
و اينكه مى گوئيم : راهنماى ما در شناخت پروردگار نعمتهاى او است ، به خاطر آن است كه بهترين و جامعترين راه براى شناخت مبدء، مطالعه در اسرار آفرينش و رازهاى خلقت و مخصوصا وجود نعمتها در رابطه با زندگى انسانها است .
به اين دو دليل سوره فاتحة الكتاب با اين جمله شروع مى شود (الحمد لله رب العالمين ).
براى پى بردن به عمق و عظمت اين جمله لازم است ، به تفاوت (حمد) و (مدح ) و (شكر) و نتايج آن توجه شود:
1- (حمد) در لغت عرب به معنى ستايش كردن در برابر كار يا صفت نيك اختيارى است ، يعنى هنگامى كه كسى آگاهانه كار خوبى انجام دهد، و يا صفتى را براى خود برگزيند كه سرچشمه اعمال نيك اختيارى است ، ما او را حمد و ستايش مى گوئيم .
ولى (مدح ) به معنى هر گونه ستايش است ، خواه در برابر يك امر اختيارى باشد يا غير اختيارى ، فى المثل تعريفى را كه از يك گوهر گرانبها مى كنيم ، عرب آن را مدح مى نامد، و به تعبير ديگر مفهوم مدح ، عام است در حالى كه مفهوم حمد خاص مى باشد.
ولى مفهوم (شكر) از همه اينها محدودتر است ، تنها در برابر نعمتهائى شكر و سپاس مى گوئيم كه از ديگرى با ميل و اراده او به ما رسيده است و اگر به اين نكته توجه كنيم كه الف و لام (الحمد) به اصطلاح الف و لام جنس است و در اينجا معنى عموميت را مى بخشد، چنين نتيجه مى گيريم كه هر گونه حمد و ستايش مخصوص ‍ خداوندى است كه پروردگار جهانيان است .
حتى هر انسانى كه سرچشمه خير و بركتى است ، و هر پيامبر و رهبر الهى كه نور هدايت در دلها مى پاشد، هر معلمى كه تعليم مى دهد، هر شخص سخاوتمندى كه بخشش مى كند، و هر طبيبى كه مرهمى بر زخم جانكاهى مى نهد ستايش آنها از ستايش خدا سرچشمه مى گيرد، چرا كه همه اين مواهب در اصل از ناحيه ذات پاك او است ، و يا به تعبير ديگر حمد اينها، حمد خدا، و ستايش اينها ستايشى براى او است .
و نيز اگر خورشيد نورافشانى مى كند، ابرها باران مى بارند، و زمين بركاتش را به ما تحويل مى دهد، اينها نيز همه از ناحيه او است ، بنابر اين تمام حمدها به او بر مى گردد.
و به تعبير ديگر جمله الحمدلله رب العالمين ، اشاره اى است هم به توحيد ذات و هم صفات و هم افعال (دقت كنيد).
2- اصولا توصيف (الله ) در اينجا به (رب العالمين )، در واقع از قبيل ذكر دليل بعد از بيان مدعا است ، گوئى كسى سؤ ال مى كند چرا همه حمدها مخصوص خدا است ، در پاسخ گفته مى شود: براى اينكه او (رب العالمين ) و پروردگار جهانيان است . قرآن مجيد مى گويد الذى احسن كل شيى ء خلقه : (خداوند كسى است كه آفرينش هر چيزى را به بهترين صورت انجام داد) (سجده 7).
و نيز مى گويد: و ما من دابة فى الارض الا على الله رزقها: (هر جنبنده اى در زمين است روزيش بر خدا است ) (هود 6).
3- از كلمه (حمد) اين نكته نيز به خوبى استفاده مى شود كه خداوند همه اين مواهب و نيكيها را با اراده و اختيار خود ايجاد كرده است ، بر ضد گفته آنان كه خدا را همانند خورشيد يك مبدء مجبور فيض بخش مى دانند.
4- جالب اينكه حمد تنها در آغاز كار نيست ، بلكه پايان كارها نيز چنانكه قرآن به ما تعليم مى دهد با حمد خدا خواهد بود.
در مورد بهشتيان مى خوانيم دعواهم فيها سبحانك اللهم و تحيتهم فيها سلام و آخر دعواهم ان الحمدلله رب العالمين : (سخن آنها در بهشت نخست منزه شمردن خداوند از هر عيب و نقص ، و تحيت آنها سلام ، و آخرين سخنشان الحمد لله رب العالمين است ) (يونس 10).
5- اما كلمه (رب ) در اصل به معنى مالك و صاحب چيزى است كه به تربيت و اصلاح آن مى پردازد و كلمه (ربيبه ) كه به دختر همسر انسان گفته مى شود از همينجا گرفته شده است ، زيرا او هر چند از شوهر ديگرى است ولى زير نظر پدر خوانده اش پرورش مى يابد.
اين كلمه بطور مطلق تنها به خدا گفته مى شود، و اگر به غير خدا اطلاق گردد حتما به صورت اضافه است مثلا مى گوئيم (رب الدار) (صاحب خانه ) (رب السفينة ) (صاحب كشتى ).
در تفسير (مجمع البيان ) معنى ديگرى نيز بر آن افزوده است و آن شخص بزرگى است كه فرمان او مطاع مى باشد، اما بعيد نيست كه هر دو معنى به يك اصل باز گردد.
6- كلمه (عالمين ) جمع عالم است و عالم به معنى مجموعه اى است از موجودات مختلف كه داراى صفات مشترك و يا زمان و مكان مشترك هستند، مثلا مى گوئيم عالم انسان و عالم حيوان و عالم گياه ، و يا مى گوئيم عالم شرق و عالم غرب عالم امروز و عالم ديروز، بنابراين (عالم ) خود به تنهائى معنى جمعى دارد و هنگامى كه به صورت (عالمين ) جمع بسته مى شود اشاره به تمام مجموعه هاى اين جهان است .
در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه جمع با(ين ) معمولا براى جمع عاقل است در حاليكه همه عالمهاى اين جهان صاحبان عقل نيستند، به همين دليل بعضى از مفسران كلمه عالمين را در اينجا اشاره به گروه ها و مجموعه هائى از صاحبان
عقل مى دانند مانند فرشتگان و انسانها و جن .
اين احتمال نيز وجود دارد كه اين جمع بخاطر تغليب باشد (منظور از تغليب اين است كه مجموعهاى از صاحبان صفات مختلف را با وصف صنف برتر توصيف كنيم ).
7 نويسنده تفسير(المنار) مى گويد: از جد ما امام صادق (عليه السلام ) كه رضوان خدا بر او باد چنين نقل شده كه مراد از (عالمين ) تنها انسانها هستند. سپس اضافه مى كند در قرآن نيز (عالمين ) به همين معنا آمده است مانند (ليكون للعالمين نذيرا): خداوند قرآن را بر بندهاش فرستاد تا جهانيان را انذار كند (سوره فرقان آيه 1) (1).
ولى اگر موارد استعمال عالمين را در قرآن در نظر بگيريم خواهيم ديد كه هر چند كلمه عالمين در بسيارى از آيات قرآن به معنى انسانها آمده است ولى در پاره اى از موارد معنى وسيعترى دارد، و انسانها و موجودات ديگر جهان را در بر مى گيرد، مانند (فلله الحمد رب السموات و رب الارض رب العالمين ): ستايش مخصوص خدا است كه مالك و پروردگار آسمانها و زمين ، مالك و پروردگار جهانيان است ) (جاثيه آيه 36).
و مانند (قال فرعون و ما رب العالمين قال رب السموات و الارض و ما بينهما): (فرعون گفت پروردگار عالميان چيست ؟ موسى در پاسخ گفت پروردگار آسمانها و زمين و آنچه ميان اين دو است ) (آيه 23 و 24 سوره شعراء).
جالب اينكه در روايتى كه صدوق در كتاب (عيون الاخبار) از على (عليه السلام ) نقل كرده چنين مى خوانيم : (كه امام عليه السلام در ضمن تفسير آيه الحمدلله رب العالمين فرمود: رب العالمين هم الجماعات ، من كل مخلوق من الجمادات و الحيوانات : (رب العالمين اشاره به مجموع همه مخلوقات است اعم از موجودات
بى جان و جاندار).
اما اشتباه نشود كه در ميان اين روايات تضادى وجود ندارد، زيرا اگر چه كلمه عالمين مفهومش گسترده و وسيع است ، ولى از آنجا كه گل سر سبد مجموعه موجودات جهان انسان مى باشد، گاهى انگشت روى او گذارده مى شود، و بقيه را تابع و در سايه او مى بيند، بنابراين اگر در روايت امام سجاد (عليه السلام ) تفسير به انسانها شده بخاطر آن است كه هدف اصلى در اين مجموعه بزرگ انسانها هستند.
8 اين نكته نيز قابل توجه است كه بعضى عالم را به دو گونه تقسيم كرده اند: عالم كبير و عالم صغير، و منظورشان از عالم صغير وجود يك انسان است ، چرا كه وجود يك انسان خود به تنهائى مجموعه اى است از نيروهاى مختلفى كه حاكم بر اين عالم بزرگ مى باشد، و در حقيقت انسان نمونه بردارى از همه جهان است .
آنچه سبب مى شود كه مخصوصا ما روى مفهوم وسيع عالم تكيه كنيم آن است كه بعد از جمله الحمدلله آمده در اين جمله همه حمد و ستايش را مخصوص خدا مى شمريم ، سپس رب العالمين را به منزله دليلى بر آن ذكر مى كنيم ، مى گوئيم : همه ستايشها مخصوص او است چرا كه هر كمالى و هر نعمتى و هر موهبتى كه در جهان وجود دارد مالك و صاحب و پروردگارش او مى باشد.