Category: فرهنگی

هفت پسر شیخ ابراهیم زکزاکی شهید شدند شمار شهدای نیجریه

 

بسم الله الرحمن الرحیم
       هفت پسر شیخ ابراهیم زکزاکی شهید شدند
شمار شهدای نیجریه ۲۰۰۰ نفر است
13940929000858_PhotoL

منابع نیجریایی می‌گویند، رهبر جنبش اسلامی نیجریه در حمله اخیر ارتش این کشور، ۳ پسر دیگر خود را از دست داده است.

به گزارش گروه بین‌الملل خبرگزاری فارس، «شیخ ابراهیم زکزاکی» رهبر جنبش اسلامی نیجریه، که در حمله ارتش این کشور به خانه‌اش مجروح و بازداشت شده است، تاکنون شش پسرش را در راه اسلام فدا کرده است.

فعالان نیجریایی می‌گویند که در جریان حمله هفته گذشته ارتش نیجریه به منزل زکزاکی، سه پسر دیگر او به همراه خواهر بزرگ شیخ به شهادت رسیده‌اند.

به گزارش فارس، شیخ زکزاکی مجموعا 9 بچه داشت که هفت نفر آنان پسر و دو نفرشان دختر بوده است. سه پسر او در راهپیمایی روز قدس سال گذشته به ضرب گلوله پلیس به شهادت رسیدند و سه تای دیگر در جریان حمله هفته گذشته.

هم‌اکنون یک پسر او به نام «محمد» و دو دخترش به نام‌های دکتر «نصیبه» و «سهیلا» زنده هستند. زینت ابراهیم همسر شیخ نیز در حمله هفته گذشته مجروح شده‌ است.

شیخ زکزاکی و شش پسر شهیدش

 

اسامی فرزندان شیخ زکزاکی به قرار زیر است:

1- محمد (زنده)

2- احمد (شهید)

3- محمود (شهید)

4- حمید (شهید)

5- حمد (شهید)

6- حُمید (شهید)

7- علی حیدر (شهید)

8- دکتر «نصیبه» (زنده)

9- سهیلا (زنده – مجروح شد)

نصیبه دختر شیخ زکزاکی

 

فعالان نیجریایی می‌گویند بیش از 2000 نفر طی روزهای شنبه و یکشنبه هفته گذشته (13 دسامبر) که به حسینیه زاریا در کادونا و منزل شیخ زکزاکی کشته شده‌اند.

بنا بر گفته یکی از فعالان نیجریایی به گروه بین‌الملل خبرگزاری فارس، ارتش نیجریه امروز چند دستگاه بولدزر به محل حسینیه «بقیة الله» شهر زاریا اعزام کرده تا این حسینیه را با خاک یکسان کنند.

آخرین اخباری که از وضعیت شیخ زکزاکی منتشر شده است، حاکی است که او مجروح شده و در بیمارستان نظامی کادونا تحت کنترل ارتش این کشور نگهداری می‌شود.

 

فیلم سینمایی«مزار شریف» با هدف بررسی پیوندهای فرهنگی دو ملت ایران و افغانستان

 

بسم الله الرحمن الرحیم

فیلم سینمایی«مزار شریف» با هدف بررسی پیوندهای فرهنگی دو ملت ایران و افغانستان

 

خبرگزاری فارس: فیلم «مزارشریف» زیر ذره بین مهاجران افغانستانی/ در «مزارشریف» تصویر کلیشه‌ای مرسوم از مردم افغانستان وجود ندارد

فیلم «مزارشریف» زیر ذره بین مهاجران افغانستانی/ در «مزارشریف» تصویر کلیشه‌ای مرسوم از مردم افغانستان وجود ندارد

واقعه مزارشریف در سیاست خارجی ما موضوعی حساسیت برانگیز و خاموش شده بود و مهمترین کاری که ما می توانستیم در این فیلم انجام دهیم این بود که تلنگری بر حافظه ملی مردم باشد.

به گزارش خبرگزاری فارس، فیلم سینمایی«مزار شریف» با هدف بررسی پیوندهای فرهنگی دو ملت ایران و افغانستان، به همت خانه ادبیات افغانستان و با همکاری سازمان توسعه سینمایی سوره، برای اهالی فرهنگ و ادب، دانشجویان و شماری از مهاجران افغانستانی در حوزه هنری به نمایش گذاشته شد.

پس از نمایش فیلم نشستی با حضور منوچهر شاهسواری تهیه کننده فیلم و شوکت علی محمدی نویسنده و پژوهشگر افغانستانی برگزار شد.

در ابتدای این مراسم شوکت علی محمدی, پژوهشگر و نویسنده افغانستانی گفت: به طور طبیعی عمق دردی که بر مردمان ما رفت در فیلم مزارشریف به نمایش درنیامده و تنها گوشه ای از مصائب مردم افغانستان به تصویر کشیده شده است که با توجه به موضوع فیلم چنین انتظاری هم نمی رود.

 

او تاکید کرد: افغانستانیها هویت خود را فرهنگی و تمدنی تعریف کرده اند و پای آن هم ایستاده اند. ملت افغانستان هرجا زبان فارسی حضور داشته باشد آنجا را غربت نمی دانند و احساس می کنند در وطن خودشان هستند اما هویت سیاسی سبب شده تا از هویت فرهنگی مان غفلت کنیم.

او با بیان اینکه حوزه هنری همواره در این سالها حامی فرهنگیان افغانستان بوده است گفت: نگاه انسانی بر فیلم حاکم است و کلیشه سیاه نمایی از افغانستان که در بخشی از آثار سینمایی که شاید برای برخی جشنواره های خارجی جذاب باشد در این فیلم دیده نمی شد.

علی محمدی  افزود: ایران و افغانستان اشتراکات فرهنگی زیادی دارند اما با توجه به ژرفای این اشتراکات سطح انتظار افغانستانی ها کمتر برآورده شده است.

او با بیان اینکه در جنگ ایران و عراق افغانستان حدود سه هزار شهید و جانباز در مبارزه با هجوم ارتش صدام نثار کرده اظهار داشت:  پیش از انقلاب نیز در زمان اقامت امام خمینی (ره) در نجف افغانستانیها نقش پیام رسانی انقلاب را برعهده داشتند.

شوکت افزود: ما رود شریک هستیم و در جریان حیات هم قرار گرفته ایم. از نکات مثبت فیلم این بود که به خوبی برادری, مهمان نوازی  و احترام دو ملت به نمایش درآمده بود که از ویژگیهای مردم شرقی است  

این پژوهشگر افغانستانی ادامه داد: فیلم صادقانه روایت می شود و البته این واقعیت که دستگاه دیپلماسی ایران در زمان حمله طالبان شناخت دقیقی از مسائل افغانستان ندارد در فیلم نمایان است.

 

به گفته علی محمدی در فیلم اشاره  به این می شود که طالبان پیش از این در حمله به شهرهای دیگر تمام نرمهای بین المللی را رعایت کرده است اما واقعیت نشان می دهد که طالبان در حمله به کابل در سال 75 به دفتر نمایندگی سازمان ملل متحد یورش برده و دکتر نجیب الله نخست وزیر مستعفی که به آنجا پناه برده بود را بیرون می کشد و به طرز فجیعی شکنجه کرده و به قتل می رساند.

او از به کار بردن ترکیب اسمی شفیع دیوانه برای یکی از سرداران افغانستانی گلایه کرد و افزود: شفیع تحصیل کرده بود اما استبداد او را دیوانه کرده بود. او سرداری است که در مقابل طالبان رزمیده بود و سزاوار نبود به عنوان همراه و جاسوس طالبان از او یاد شود. حتی همین حالا همایشی در کابل در بزرگداشت این سردار بزرگ مقاومت برگزار می شود که در آن فرهیختگان و فرزانگان افغانستان حضور به هم می رسانند.  

علی محمدی  در ادامه زبان پشتون بازیگران در فیلم را نیز دارای اشکالاتی دانست و ادامه داد: چهره خانم کرامتی اصلا شبیه افغانستانیها نیست و گریم ایشان هم نتوانسته شباهتی ایجاد کند.

 

مزارشریف تلنگری بر حافظه ملی است

در ادامه منوچهر شاهسواری تهیه کننده فیلم مزارشریف با بیان اینکه ما یک ملت هستیم در دو خانه گفت: ایرانیها و افغانستانیها یک ملت با دو حکومت هستند و مرزهایی که میان ما کشیده شده مرزهای سیاسی است و مرز فرهنگی میان ما وجود ندارد.

شاهسواری ادامه داد: هرآنچه به عنوان ایراد از فیلم بیان شد به دیده منت می گذارم و عذرخواهی می کنم اما بپذیرید یکی دوتا اشتباه طبیعی است اما درباره پرچم که فرمودید درزمان ربانی و حمله طالبان متفاوت بوده اشتباهی است که قابل گذشت نیست.

او با بیان اینکه یکی از علایق من زبان و فرهنگ فارسی است درباره اصطلاحات و واژه های به کار رفته در فیلم نیز توضیح داد: سعی کردیم در فیلم بیشتر از واژه هایی که فهم مشترک ایجاد می کند استفاده کنیم.

تهیه کننده مزارشریف در پاسخ به این سوال که چرا اصطلاح جنگ نیابتی که اصطلاحی متاخر است از زبان یک زن عامی افغانستانی در فیلم جاری می شود توضیح داد: نمونه برخی از اتفافات فیلم همین حالا در مرز غربی ما هم در حال رخ دادن است و عده ای دعوای خودشان را آ ورده اند در منطقه ما انجام می دهند و به نظرم فیلم می تواند برای زمان حال بیشتر فابل درک باشد.

شاهسواری اضافه کرد: درباره چهره خانم کرامتی و شعاری که او می دهد باید بگویم که زن افغان در فیلم مزارشریف یک زن عامی نیست بلکه او شمایلی از یک زن است که حمل کننده همه رنجهای تاریخی مردم افغانستان است.

تهیه کننده فیلم مزارشریف درباره ترکیب اسمی یکی از افغانستانیهایی که در فیلم به آن اشاره می شود نیز توضیح داد: این اشتباه در اولین فرصت در فیلم اصلاح خواهد شد.

او تصریح کرد:  واقعه مزارشریف در سیاست خارجی ما موضوعی حساسیت برانگیز و خاموش شده بود و مهمترین کاری که ما می توانستیم در این فیلم انجام دهیم این بود که تلنگری بر حافظه ملی مردم باشد.

شاهسواری  در پایان در پاسخ به سوال یکی از حاضرین در جلسه درباره شعار «هیچ جنگی به نفع هیچ ملتی نیست» اظهار داشت: نزاع در مقام دفاع از سرزمین و ناموس متفاوت از جنگ بوده و امری مقدس است.

بنابر این گزارش در این نشست رایزن فرهنگی افغانستان و نیز محمد سرور رجایی مسئول خانه ادب افغانستان و پژوهشگر زبان فارسی نیز حضور داشتند.

فیلم سینمایی «مزار شریف» به کارگردانی حسین برزیده و از ساخته‌های حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی است که به شهادت دیپلمات‌های جمهوری اسلامی در کنسولگری ایران در شهر مزارشریف افغانستان توسط نیروهای طالبان می‌پردازد. این فیلم علاوه بر این، نمایشی است از دوره‌ای از تاریخ پر فراز و نشیب افغانستان که برای مردم این کشور پر از خاطره‌های تلخ و دردناک و در عین حال، جلوه‌هایی از مقاومت آنان در برابر دژخیمان طالبان است.

 

دختر فراری که مهمان خانه مجردی بود

بنام خدا
سرگذشت یک دختر فراری که مهمان خانه مجردی بود

خبرگزاری فارس: سرگذشت یک دختر فراری که مهمان خانه مجردی بود
معاون اجتماعی پلیس خراسان شمالی سرگذشت یک دختر فراری که مهمان خانه مجردی بود را تشریح کرد. 

به گزارش خبرنگار انتظامی خبرگزاری فارس به نقل از پایگاه خبری پلیس، مطلب زیر سرگذشت دختر جوانی است که به دلیل فشارهای روحی و روانی و خلاء عاطفی از خانه فرار کرد و …

« وقتی مشکلاتم را توضیح دادم او هم با من همدردی می‌کرد انگار سال هاست که همدیگر را می شناختیم.

به دلیل اینکه دیر به مدرسه رسیده بودم صحبت مدیر ته دلم را خالی کرد. او خطاب به من گفت اگر نمی توانم به موقع سر کلاس حاضر شوم بهتر است کلاس درس را فراموش کنم و این حرفی بود که انگیزه من را از ادامه تحصیل گرفت، ضمن اینکه بهانه‌های پدر و مادرم هم در خانه کلافه‌ام کرده بود.

احساس دلتنگی می کردم و کلاس های درس را به زور تحمل می کردم. حرف های دخترهای هم‌سن و سالم بیشتر از حرف های معلمم در ذهنم باقی می ماند. این روزهای بحرانی برایم خیلی سخت بود و وقتی نمره های میان ترم را دریافت کردم بیشتر آنها تک بود و علامت قرمز؛ یعنی خواندن درس بی فایده!

از خجالتم نمره هایم را به والدین خود نشان ندادم اما چند روز بعد پدرم از وضعیت درس هایم مطلع شد و وقتی فهمید که من آنها را از او و مادرم مخفی کرده ام آن شب تمام تنم را با کمربند کبود کرد. صورتم از بس سیلی خورده بود قرمز و زیر چشمانم کبود شده بود.

روی رفتن به مدرسه را نداشتم، کیف پشتی را برداشتم و بی هدف از خانه خارج شدم و دیگر دوست نداشتم به خانه بازگردم. وقتی به خودم آمدم که به پارک رسیده بودم. آرام روی صندلی نشستم و کتابم را بی هدف ورق می زدم که ناگهان حضور جوانی را در کنارم احساس کردم.

بدون مقدمه و بی آنکه من را بشناسد علت کبودی صورتم را پرسید و من که تا به حال با پسری در خلوت حرف نزده بودم از خجالت رویم را برگرداندم و به او بی محلی کردم ولی سماجت او خیلی زود من را فریب داد.

او با حرف هایش توانست پس از چند دقیقه اعتماد من را به خود جلب کند. ساعت ها در پارک با او درد و دل کردم وقتی مشکلاتم را توضیح دادم او هم با من همدردی می کرد؛ انگار سال ها همدیگر را می شناختیم.

این حرف ها گویا گذر زمان را سریع تر می کرد و تا به ساعت نگاه کردم دیگر از زمان بازگشت به خانه گذشته بود. از این می ترسیدم اگر مجدد به خانه بازگردم باید کتک های پدرم را تحمل کنم. پسر جوان از این موقعیت استفاده کرد و اصرار داشت برای مدتی مهمان خانه مجردی او باشم.

من که از این وضعیت خسته شده بودم خیلی زود خام حرف های او شدم و با او به سوی خانه اش رهسپار شدیم که ای کاش پاهایم می شکست و این راه را انتخاب نمی کردم.

پس از حضور در آن خانه متوجه حضور چند نفر دیگر هم شدم که به بهانه ای سریع از آن جا فرار کردم و با هزار سختی و به کمک اهالی محل از دست آن پسر شیطان صفت نجات پیدا کردم اما توسط مأموران کلانتری به اتهام شب گردی دستگیر شدم.

وقتی پدرم برای تحویل من به کلانتری آمد خشم تمام وجودش را گرفته بود و احساس می کردم که سرنوشت سختی در انتظارم است ولی با صحبت های مشاور کلانتری با والدینم روش برخورد آنان به طور کامل تغییر کرد و حالا در کنار خانواده ام در محیطی امن و با آرامش مشغول به تحصیل هستم.»

نظریه کارشناسی:

معاون اجتماعی فرماندهی انتظامی استان خراسان شمالی در این رابطه ضمن توصیه به والدین، گفت: فشارهای روحی و روانی و خلاء عاطفی علت اصلی فرار از منزل فرزندان به شمار می رود.

سرهنگ حیدر اقبالی مطلق، فرار از منزل را در سنین نوجوانی شایع تر بیان کرد و از خانواده ها خواست که با فرزندان خود در این سنین بیشتر ارتباط برقرار کنند.

این مقام انتظامی فرار از منزل را سرمنشاء ورود به انواع بزه های اجتماعی دانست و خطاب به دختران نوجوان افزود: فرار از منزل نه تنها باعث کاهش مشکلات نمی شود بلکه مشکلات را صد چندان می کند.

 

ویژگی‌های اخلاقی آیت‌الله شب زنده‌دار

بسم الله الرحمن الرحیم
ویژگی‌های اخلاقی آیت‌الله شب زنده‌دار 

خبرگزاری فارس: ویژگی‌های اخلاقی آیت‌الله شب زنده‌دار/ آقا گفتند مرحوم شب‌زنده‌دار از اول نو بودند

  رهبر انقلاب در پیام خود به مناسبت  فوتمرحوم آیت‌الله حسین شب‌زنده‌دار. ، از او با لقب «فقیه پارسا و پرهیزگار» یاد می‌کنند. درباره‌ی ویژگی‌های اخلاقی آن مرحوم، باحجت‌الاسلام‌والمسلمین مهدی شب‌زنده‌دار، عضو فقهای شورای نگهبان و فرزند آن مرحوم به گفت‌گو نشستیم.

با توجه به اینکه در ایام نخستین سالگرد ارتحال مرحوم والد شما، آیت‌الله شب‌زنده‌دار هستیم، می‌خواهیم درباره‌ی سیره و شخصیت آن مرحوم گفت‌وگو کنیم. به نظر شما ایشان دارای چه ویژگی‌هایی بود؟

اگر بخواهم در یک جمله عرض کنم، می‌گویم که ایشان «عبد صالح» بود. بعضی از اخیار و علمای ارجمند که آشنایی با مرحوم والد داشتند، ایشان را به اینکه فرشته‌ی خصال بوده‌اند توصیف کرده‌اند، ولی من این عبارتی که عرض کردم، جمع می‌دانم، چون انسان اگر عبد صالح باشد، از فرشته هم بالاتر است. بنابراین آن صفتی که شایسته‌ی ایشان است، عبد صالح خدای متعال است.
عبد خدا، بنده‌ی خدا و گوش به فرمان خدای متعال است و در بند این نیست که این کاری که خداوند می‌خواهد، به ضرر یا سود شخص خودش است. به این چیزها توجه نمی‌کند. خود او مطرح نیست و فراموش‌شده است. آنچه در نظر اوست، این است که خداوند متعال از او چه می‌خواهد. این معنای عبودیت است. البته مراتبی دارد و بهترین وصفی که برای پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله گفته می‌شود، این است که عبد خدای متعال است. «وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسوُلُهُ». قله‌ی این عبودیت که فوق تصوری برای یک مخلوق ندارد، از آن رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌و‌آله است و بعد، ائمه و اولیا هستند. این عبودیت مراتبی دارد تا به علما و کسانی که در این مکتب تربیت شده‌اند، می‌رسیم. این‌ها همان صفت و خصلت را در مراتب پایین‌تر واجد هستند.
ایشان زندگی زاهدانه‌ای داشت و دنبال این مظاهر دنیایی نبود. ایشان در سال‌هایی که در قم زندگی کردند، شاید سی سال اجاره‌نشین بودند و در این مدت من یادم هست که هفت هشت منزل عوض کردیم و جاهای مختلف رفتیم، ولی منزلی که در سی سال اخیر در آنجا بودیم، مرحوم امامرحمة‌الله‌علیه برای ایشان خریده بودند.
من حدود 63-64 سال با مرحوم والد بوده‌ام. اگر هفت هشت سال کودکی را کم کنیم، حداقل پنجاه‌وچند سال با هم زندگی کرده‌ایم. بنده مدت‌ها حتی بعد از ازدواج، در منزل پدرم زندگی می‌کردم. در این مدت، غیر از همین جهتی که عرض کردم که وظیفه در قبال خداوند متعال چیست و چه کار باید انجام داد، چیز دیگری از ایشان ندیدم. هیچ هواوهوسی را مقدم بر خواسته‌های خدای متعال و اولیای اسلام نداشتند.
  مصادیق و خاطراتی را هم مطابق با این فرمایش خود دارید؟
اولاً ایشان زندگی زاهدانه‌ای داشت و دنبال این مظاهر دنیایی نبود. ایشان در سال‌هایی که در قم زندگی کردند، شاید سی سال اجاره‌نشین بودند و در این مدت من یادم هست که هفت هشت منزل عوض کردیم و جاهای مختلف رفتیم، ولی منزلی که در سی سال اخیر در آنجا بودیم، مرحوم امام رحمة‌الله‌علیه برای ایشان خریده بودند. 
  چطور؟
ظاهراً مرحوم آیت‌الله حق‌شناس که در جهرم بودند و استاد ابوی محسوب می‌شدند و نماینده‌ی امام رحمة‌الله‌علیه و مراجع دیگر در جهرم بودند، نامه نوشتند که مرحوم امام خمینی رحمة‌الله‌علیه برای مرحوم والد منزل خریدند و والده‌ی ما می‌گفتند که وقتی آقا متوجه شدند این‌طور شده است، از شب تا صبح خوابشان نبرده بود.
 چرا؟
خب از نظر اخلاقی خیلی سخت‌شان بود. من از دوستانی شنیدم که وقتی طلاب و فضلای محترم برای تبلیغ به جهرم می‌آمدند و ایشان هم در جهرم حضور داشتند، خیلی از مجالس را به آن‌ها واگذار می‌کردند، چون مردم به ایشان خیلی علاقه‌مند بودند. حتی هدایایی که برای منبر به ایشان داده می‌شد، بین طلاب و فضلایی که می‌آمدند تقسیم می‌کردند و برخی دوستان می‌گفتند ایشان بعد از موسم تبلیغی، نه‌تنها به‌خاطر منبر و فعالیت‌های تبلیغی برای خودش چیزی برنداشته بود، که حتی گاهی برای معاش خود از ما قرض می‌کرد.
  شنیده‌ام درس اخلاق معروفی هم در حوزه‌ی علمیه قم داشتند.
شرح دعای مکارم‌الاخلاق را می‌فرمودند که خیلی مؤثر بود. منبرها و تفسیرهای ایشان هم همین‌طور بود. منشأ همه‌ی این‌ها یکی اخلاصی بود که ایشان داشت و علاوه بر این، جهات دیگری که خدای متعال در ایشان قرار داده بود، مثل خوش‌بیانی و لحن خوبی که بحمدالله داشت. ولی دلیل عمده‌ی آن اخلاص بود. واقعاً ایشان برای خدا کار می‌کرد و به انتخاب جا و اینکه کجا صحبت کنم و جمعیت چقدر است و مسائلی از این قبیل، کاری نداشت. علی‌رغم اینکه استقبال از ایشان خیلی عالی بود، ولی ایشان به این مسائل کاری نداشت؛ یعنی این مسائل را در محاسبات خود نمی‌آورد. در تدریس در حوزه‌ هم همین‌طور بود.
  چطور؟
مثلاً انسان در حوزه می‌تواند درس خارج بگوید، ولی ایشان با اینکه می‌توانست، به آن سمت نرفت. در منزل گاهی برای بعضی می‌فرمودند، ولی برای بیرون فقط آنچه را که احساس می‌کرد لازم است و برای حوزه ضرورت دارد، انتخاب می‌کرد. آیت‌الله سبحانی در دوران بیماری ابوی، عیادت ایشان آمده بودند، می‌گفتند: «هم قول و هم فعل شما برای ما حجت است.» تعبیری که خیلی اوقات خود ایشان درباره‌ی برخی افراد استفاده می‌کردند و می‌گفتند فلانی بی‌غل‌وغش است. این بی‌غل‌وغشی واقعاً در خود ایشان بود. همچنین ایشان خیلی به حوزه و به این راه و نهاد حوزه عقیده‌مند بود و به آقای حاج شیخ عبدالکریم حائری به‌خاطر اخلاص و پایه‌گذاری حوزه و آثاری که برجای گذاشتند، خیلی علاقه‌مند بود. ایشان به من هم سفارش می‌کرد که همین کار حوزوی را انجام بدهم، مگر اینکه وظیفه اقتضائاتی ایجاد کند.
 رویکرد و جد و جهدشان در مسائل علمی چگونه بود؟
در تحصیل خیلی کوشا بودند. یادم هست زمانی که ما نوجوان یا جوان بودیم، می‌دیدیم که ایشان چقدر بعد از ساعت دوازده شب مشغول نوشتن و مطالعه هستند و بین‌الطلوعین مباحثه علمی داشتند. از همان اوایل، هم خوش‌بیان بودند و هم خود مطالب را خوانده بودند. درس‌های ایشان مورد توجه و با جمعیت و رونق بودند. در درس و بحث خیلی کوشش می‌کردند، به رفتن و تبلیغ مقید بودند. یکی از نمونه‌های اخلاص ایشان که یادم هست، این بود که ایشان یک مکتوب و نوشته‌ای در امامت داشتند که برای چاپ به چاپخانه داده بودند و بعد متوجه شدند که یکی از فضلای حوزه شبیه آن را نوشته و برای چاپ اقدام کرده است. ایشان کتاب خود را از چاپخانه پس گرفتند، چون می‌گفتند وقتی کسی دیگر شبیه آن را چاپ می‌کند، پس احتیاجی نیست. ما بچه بودیم که این قضیه را دیدیم و ایشان به هیچ‌کس هم نگفتند و شاید کسی هم نداند، ولی من دیدم.
  شنیده‌ام که ایشان در مباحث تفسیری هم خیلی کار کرده‌اند.
ایشان خیلی مخصوصاً به تفسیر المیزان مسلط بودند و لذا مرحوم علامه طباطبایی رحمة‌الله‌علیه در این اواخر که حالشان مساعد نبود، مقابله و بررسی ترجمه‌های مرحوم آقای موسوی همدانی را به ایشان واگذار کردند. چون می‌دانید که مرحوم آقای موسوی همدانی رحمة‌الله‌علیه تفسیر المیزان را به قلم واحده ترجمه کرده است، چون ترجمه‌های قبلی ملفق بوده است. مثلاً بعضی از جلدها را آیت‌الله مکارم، بعضی از جلدها را آیت‌الله مصباح و بعضی از جلدها را آیت‌الله مفتح ترجمه کرده است. قلم‌های مختلف است، اما ترجمه مرحوم آقای موسوی همدانی رحمة‌الله‌علیه من البدو الی الختم، قلم واحد است و یکی از امتیازات ترجمه‌ی مرحوم آقای موسوی همدانی رحمة‌الله‌علیه این است که این ترجمه را با علامه طباطبایی رحمة‌الله‌علیه می‌خواند و مقابله می‌کرد؛ یعنی خط‌به‌خط می‌خواندند و علامه طباطبایی رحمة‌الله‌علیه هم گوش می‌کردند. تا این دو جلد آخر تفسیر المیزان که حال علامه برای این کار مساعد نبود و به آقای همدانیرحمة‌الله‌علیه گفتند این دو جلد را با آقای شب‌زنده‌دار مقابله کن. معلوم می‌شود که علامه طباطبایی رحمة‌الله‌علیه هم تسلط ایشان را به المیزان قبول داشته‌اند. البته ایشان بر تفسیرهای دیگر مثل مجمع‌البیان هم مسلط بودند، اما نسبت به المیزان اشراف و تسلط ویژه‌ای داشتند.
   شاید به دلیل همین خصوصیاتی که برشمردید است که رهبر انقلاب هم در پیام خود به مناسبت فوت ایشان، از تعبیر فقیه پارسا و پرهیزگار استفاده کردند.
حضرت آقا تعبیرات دیگری هم درباره‌ی ایشان داشته‌اند که سابقاً شفاهی فرموده بودند. پدر ما با مرحوم آقای میردامادی نجف‌آبادی، دایی حضرت آقا، هم‌مباحثه و رفیق بودند. به این مناسبت، حضرت آقا هم از همان جوانی و نوجوانی خود، مرحوم ابوی را می‌شناختند و با ایشان آشنا بودند. ما با مرحوم آقای میردامادی در یک کوچه و همسایه بودیم. پدر من با مرحوم آقای میردامادی خیلی دوست و صمیمی و هم‌مباحثه بودند. من در دوران بچگی، یکی از لذایذی که تا به امروز داشته‌ام، این بود که مباحثه این دو بزرگوار را می‌دیدم. این دو بزرگوار در باغ‌های کنار راه‌آهن می‌رفتند و فقه مباحثه می‌کردند و آن‌قدر مباحثه‌ی ایشان گرم بود که من که بچه بودم و مطالب را متوجه نمی‌شدم، از این گرمای مباحثه لذت می‌بردم. تا آخر هم خیلی با هم دوست و صمیمی بودند.
پس سابقه‌ی آشنایی حضرت آقا و مرحوم والد شما قدیمی است.
بله، از زمان آقای بروجردی رحمة‌الله‌علیه است. حضرت آقا درباره‌ی مرحوم والد می‌فرمودند: «آقای شب‌زنده‌دار از اول نو بودند»؛ یعنی افکار و مسائلی که در حوزه و برای پیشرفت حوزه مطرح بود، ایشان هم درک می‌کرد و هم اقدام می‌کرد. پدر ما در مجلات مختلف مقاله می‌نوشتند، مثل «مکتب اسلام»، «مکتب تشیع»، «معارف جعفری»، نشریه‌ی «مسجد اعظم» و… مقالات خوبی هم می‌نوشتند؛ هم قلم شیوا و هم مطالب خوب بودند. جلساتی که برای جوان‌ها داشتند هم کاربردی و مفید بود. بسیاری از جوان‌ها از فارس، جهرم و جاهای دیگر می‌گویند که اگر ایشان نبود، ما جزء منافقین شده بودیم و ایشان ما را نجات دادند.
  یعنی فعالیت سیاسی و اجتماعی در جهرم داشتند؟
بله، بسیار زیاد. ایشان در محرم، صفر، تابستان و ماه رمضان تبلیغ می‌رفتند. البته در ایام تحصیل هم فعالیت علمی‌شان به‌طور جدی برقرار بود. ایشان از مدرسین بنام حوزه بودند و درس‌های بارونق و مفصلی داشتند. خیلی از آقایان بزرگان از شاگردان ایشان بودند. ایشان بیان گرم و صدای پرجاذبه‌ای داشتند و مطالعاتشان به‌روز بود. من یادم هست که ایشان و آیت‌الله مصباح و برخی از آقایان، استاد گرفته بودند و گاهی جلسه‌ی درس در منزل ابوی بود. مباحث جدیدی از غرب در بین دانشجویان و… رواج پیدا می‌کرد و برای اینکه با این مباحث آشنا شوند، این کتاب‌ها را مطالعه می‌کردند و استاد برای آن‌ها توضیح می‌داد که معلومات خود را به‌روز کنند. آن کتاب‌ها را ما داریم و در کتابخانه‌ی ایشان هست. از این جهت، حضرت آقا می‌فرمودند که فکر و عقل در تقوا و تدین و التزام به دین و اخلاصی که ایشان داشت، همیشه نو بود. واقعاً منابر و نصایح ایشان به دل می‌نشست و مؤثر بود.
 از هرکدام از این دو بزرگوار آیا مطالب و توضیحاتی درباره‌ی دیگری به یاد دارید که در حضور شما بوده باشد؟
مرحوم والد خیلی به آیت‌الله خامنه‌ای حفظه‌الله علاقه‌مند بود و ایشان را فرد مخلص، عاقل و لایق به رهبری می‌دانست و با اینکه از نظر سنی از ایشان بزرگ‌تر بود، دو بار که آقا منزل ایشان تشریف آوردند، اصرار داشتند که دست آقا را ببوسند. البته ایشان امتناع می‌فرمودند و نمی‌گذاشتند، اما مرحوم والد اصرار داشتند. کسی که خادم اسلام بود و به عقیده‌ی ایشان با اخلاص کار می‌کرد، خیلی برایشان بزرگ بود و حاضر بودند دستش را ببوسند. در یکی از دیدارهای اخیر که آقا آمدند، مرحوم والد به حضرت آقا گفتند که خواب دیدم شما تشریف آورده‌اید و من دست شما را بوسیده‌ام اما آقا باز هم امتناع کردند.
از طرف دیگر، در سال‌های دور، آقا خیلی از مرحوم والد تعریف و تمجید می‌کردند و چند بار توصیه کردند که ایشان درس اخلاق داشته باشند، منتها این اواخر مرحوم ابوی کسالت داشتند. البته سالیان متمادی دعای مکارم‌الاخلاق را می‌گفتند. یک بار که حوزه از ایشان درخواست کرد، ایشان برای درس اخلاق آماده شدند، اما متوجه شدند که آیت‌الله مشکینی هم درس اخلاق دارند و به احترام ایشان، امتناع کردند. البته به آن‌ها نگفتند، اما من در جریان بودم.

منبع:پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله‌العظمی سیدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی)

انتهای متن/