عملی‌شدن چابکی مجمع تقریب

ـ

بسم الله الرحمن الرحیم

 

عملی‌شدن چابکی مجمع تقریب

13940429000393_PhotoA

منبع خبرگراری فارس

 سه سال از پیام مهم رهبر انقلاب جهت انتصاب آیت‌الله اراکی رئیس جدید مجمع تقریب گذشته است؛ پیامی روشن که در آن نسبت به ایجاد جبهه تکفیر و ترور هشدار داده بودند و رئیس جدید مجمع تقریب را به دنباله‌روی از راهبرد «دیپلماسی وحدت اسلامی» امر کرده بودند.

انتقادهای گسترده‌ای از مجمع تقریب مبنی بر عدم ورود جدی به دیپلماسی وحدت شده بود، انتقاد از چابک نبودن، عدم دخالت اهل‌سنت در ماموریت‌های مجمع، فعال نبودن در بحران‌های منطقه به عنوان یک دستگاه دیپلماسی، مردمی نشدن تقریب و ورود بی برنامه در عرصه‌های فرهنگی و هنری چون برگزاری یک جشنواره سینمایی از جمله این انتقادها بود.

از طرف دیگر خیلی از فعالان نگاه‌شان برای نظارت بر فعالیت‌های فرهنگی و اجتماعی و مقابله با رفتارهای مخالف وحدت اسلامی به این مجمع بود لذا لازم بود پاسخ آیت‌الله اراکی در این زمینه را جویا می‌شدیم و برای همین با وی در ساختمان مجمع تقریب به گفت‌وگو نشستیم و از تلاش‌های او برای مردمی کردن تقریب به عنوان بخشی از «دیپلماسی وحدت اسلامی» شنیدیم اگرچه وقت کافی برای طرح همه سوالات‌مان نیافتیم اما نکات مهمی در این گفت‌وگو مطرح شد که خواندن این گفت‌وگو خالی از لطف نیست:

***

* هر نهادی که مأموریت عملیاتی دارد باید چابک عمل کند/شرایط چابکی مجمع تقریب را عملی کرده‌ایم

فارس: وقتی با بزرگان صحبت می‌کردیم یکی از ایراد‌هایی که گرفته می‌شود و به نظر می‌رسد بخشی از این به تشکیل معاونت‌های جدید برمی‌گردد این است که در آن فضای عملیاتی که گفتید باعث می‌شود که مجمع آن چابکی لازمی که باید برای بحث دیپلماسی وحدت باید داشته باشد را نداشته باشد. بزرگانی که ما با آنها صحبت کردیم معتقد بودند که مجمع برای این که بتواند نقش عملیاتی‌اش را انجام بدهد، باید یک فرایند چابک‌سازی را در درون مجمع انجام بدهد که بتواند آن مأموریتش را انجام بدهد. آیا شما هم همین اعتقاد را دارید. یعنی مجمع چابکی لازم را ندارد یا نه. بر خلاف این است.

اراکی: ببینید، ما که می‌گوییم چابک‌سازی قطعاً همین طور است. هر نهادی که مأموریت عملیاتی دارد باید طوری سازماندهی بشود که سبک و چابک عمل بکند اما این بعد از آن است که دست و بازویی داشته باشد. یعنی باید سازماندهی‌ئی بشود. باید دست و بازویی باشد. آن وقت این دست و بازو چابک کار بکند. اگر ما اصلاً دست و بازویی برای این کار نداشته باشیم خب نمی‌شود.

به هر حال مجمع تقریب با این مأموریت‌های عظیمی که در داخل کشور و در خارج از کشور دارد. شما ببینید، ما در هر کشوری از کشورهای جهان اسلام باید یک مجمع تقریب داشته باشیم. یعنی یکی از کارهای ما این است که برای هر کشوری یک مجمع تقریب تأسیس کنیم. وقتی می‌گوییم مجمع تقریب تأسیس کنیم، این طور نیست که ما فقط بیاییم بگوییم تأسیس شد. تمام شد و رفت. این نیست.

برای تأسیس یک مجمع تقریب در مثل عراق، در مثل سوریه، در مثل اندونزی، در مثل مالزی یا هر جای دیگر باید خیلی مقدمه‌سازی بشود. باید ارتباط برقرار بشود. علمای آن جا جمع بشوند. اینها توجیه بشوند. بعد وادار بشوند که این کار را تأسیس بکنند. چون این مجمع یک مجمع محلی است. در هر کشوری برای خود آن کشور رسمیت خواهد داشت. بعد باید به اینها ایده داد. باید اینها را راهنمایی و پشتیبانی کرد. باید به اینها به یک شکلی مدیریت از راه دور را اعمال کنیم. خود این کار چقدر بازو می‌خواهد. بازو می‌خواهد. البته این بازو باید بازوی چابکی باشد.

فرض کنید که در دوران قبل از بنده، ما در معاونت بین‌الملل دو نفر داشتم. مگر معاونت بین‌الملل می‌تواند با این کار گسترده با دو نفر کار بکند. این معاونت بین‌الملل به این احتیاج دارد که مثلاً فرض کنید بخش آفریقا داریم. بخش آسیا داریم. بخش اروپا داریم. بخش کشورهای عربی داریم. ما باید برای هر کدام از این بخش‌ها کار تخصصی انجام بدهیم. باید بازویی باشد که برای این کارها در این عرصه‌ها برای این کشورها کار بکند. باید سازمانش را داشته باشیم.

اگر سازمان شکل بگیرد. اگر ما نتوانیم به تناسب کار سازمان تعریف بکنیم، همان ناچابکی و همان سنگینی بار را تولید می‌کند. علت این که یک تشکیلاتی ناچابک می‌شود، به دلیل این است که گاهی تشکیلات تعریف می‌شود اما کار به اندازه تشکیلات وجود ندارد. اگر کار معلوم بشود و هر سازمان یا تشکیلاتی یا بخشی از تشکیلاتی که می‌خواهد ایجاد بشود، کاری که باید به آن محول بشود قبلاً تعریف شده باشد و به اندازه کار توسعه تشکیلاتی پیدا بشود. این جا همیشه چابکی تثبیت خواهد شد. معنی چابکی همین است.

معنی چابکی این است که اولاً برای هر بخشی از سازمان کار و مأموریت تعریف شده باشد. دو، به اندازه کار به سازمان توسعه داده بشود و نیرو گرفته بشود. ما معتقدیم در مجمع تقریب این کار را کاملاً عملی کرده‌ایم. در حال حاضر با سازمان جدیدی که به مجمع تقریب دادیم، برای هر بخش از این سازمان مأموریت معرفی شده؛ به اندازه مأموریت و به اندازه کار بلکه گاهی کمتر نیرو گرفته شده. گاهی ما در آن جا یک نیرو داریم که ده‌تا کار انجام می‌دهد. یعنی ما سعی داشتیم که نهایت چابکی را در تشکیلات مجمع رعایت بکنیم.

فارس: جریان شیعیان تندرو در داخل ایران هستند و در خارج از ایران که حضرت آقا با تشیع لندنی منتسب کردند و این عنوان را به آنها دادند. فعالیت اینها گسترده است و شبکه‌هایی داشتند که دفاترشان در ایران بسته شد و حالا در خارج از ایران فعالیت می‌کنند.

به نظر می‌رسد کفه مخالفت مجمع با جریان تکفیر در اهل سنت که یک جریان ضد وحدت است، بیشتر سنگینی می‌کند. حتی اگر بگویم فعالیت کلی جریان تقریب، فکر نمی‌کنم اشتباه باشد. البته من چندین بار مصاحبه‌ها و سخنرانی‌های شما را در مورد این جریان چه در قم و چه در جاهای دیگر صورت گرفته مطالعه کردم ولی به نظر می‌رسد که ما این جا یک نقطه ضعفی داریم که حتی ممکن است از طرف مقابل و اهل تسنن به ما انتقاد کنند که چرا دارید کمتر به اینها می‌پردازید و با اینها مسامحه بکنید.

اراکی: اولاً من باید بین شیعه‌گری و شیعه تندرو و بین تشیع انگلیسی تفکیک بکنم و همچنین بین تسنن تندرو با تسنن آمریکایی. تفکیک از این ناحیه است که جریان‌های تندرو همیشه بوده‌اند. یعنی همیشه در بین شیعیان ما افراد تندرو بودند. در بین سنی‌ها هم افراد تندرو بودند. لاکن آن چه ما امروز در عرصه جهان اسلام شاهد آن هستیم، سازماندهی این حرکت‌های تندرو به وسیله دستگاه‌های جاسوسی است. این چیز جدیدی است.

این که مقام معظم رهبری فرمودند تشیع انگلیسی مقصودشان این است؛ این که فرمودند تسنن آمریکایی مقصودشان این است. یعنی ایجاد سازمان‌هایی که این سازمان‌ها به شکل سازمان‌یافته و با برنامه‌ریزی و مدیریت پشت پرده سازمان‌های جاسوسی مأموریت اجرا می‌کنند. یعنی وقتی ما می‌گوییم تشیع انگلیسی، اولاً مقصود از تشیع انگلیسی تشیعی که در انگلیس است نیست. ما در انگلیس شیعیان زیادی که داریم که اینها شیعیان مخلص و خالصی هستند. مثل خیلی از جاهای دیگر. انگلیس هم یکی از کشورهای دنیا است و تشیعی که در آن جا هست مثل تشیعی که در عراق یا تشیعی که در خود ایران و تشیعی که در سایر کشورها هست یک تشیع سالمی است. تشیعی است که عده زیادی از شیعیانی که مؤمن و مخلص هستند. اینها شیعه شده‌اند و وطن‌شان انگلیس است. در آن جا ساکن هستند.

مقصود از تشیع انگلیسی این نیست. اگر چه این تشیع انگلیسی سعی دارد که واژه تشیع انگلیسی را این گونه تفسیر بکند. این از آن تحریفات و از آن جنایت‌هایی است که در این رابطه انجام می‌دهد. نه. مقصود از تشیع انگلیسی یعنی تشیعی که به وسیله دستگاه‌های جاسوسی انگلیس پشتیبانی می‌شود. حمایت و مدیریت می‌شود. این مسأله مدیریت مهم است.

مقصود از تسنن آمریکایی هم تسننی است که به وسیله دستگاه‌های جاسوسی آمریکا مدیریت می‌شود. یعنی آنها مأموریت‌هایی را که سیاست‌های آمریکا دارد برای آمریکا اجرا می‌کنند. مأموریت اجرا می‌کنند. اگر ما گفتیم تشیع انگلیسی یا گفتیم باید مواظب بود. جریان سیدصادق شیرازی را گفتیم که دارد تشیع انگلیسی را ترویج می‌کند. این تشیع یعنی آن تشیعی که دارد به وسیله انگلیس مدیریت می‌شود. ترویج می‌شود. حمایت می‌شود. حمایت مالی می‌شود. حمایت تبلیغاتی می‌شود. حمایت سیاسی می‌شود. اینها هر جای دنیا بخواهند بروند ویزای‌شان آماده است.

* عربستان سعوی به راحتی برای جریان شیرازی و بعثه وی ویزا صادر می‌کند

عربستان سعودی که این همه ادعا می‌کند سنی تندرو هستند؛ ادعای تندروی در تسنن می‌کنند، باید بیش از همه نسبت به گروه سیدصادق شیرازی و تشیع انگلیسی برخورد بکنند. در حالی که شما می‌‌بینید این نوع تشیع کاملاً از سوی عربستان حمایت می‌شود. حمایت مالی می‌شود. حمایت سیاسی می‌شود. اینها هر وقت بخواهند به عربستان بروند، راه برایشان باز است.

بعثه سیدصادق شیرازی در عربستان بدون این که با جمهوری اسلامی هماهنگ بشود یا مثلاً سازمان حج به آنها مجوز بدهد خود سفارت عربستان به آنها مجوز می‌دهد. این جوری همکاری می‌کند. بخواهند برای هر کسی از هر جای دنیا در انگلیس اقامت بگیرند یا بخواهند شناسنامه انگلیسی بگیرند، بدون محدودیت به آنها داده می‌شود. حمایت سیاسی می‌شوند. حمایت اقتصادی می‌شوند. حمایت فکری می‌شوند.

تسنن آمریکایی هم همین طور است. یعنی فرض کنید داعش یک نمونه‌ای از تسنن آمریکایی است. دست‌ساخت دستگاه‌های جاسوسی آمریکا است. یا سازمان‌هایی نظیر سازمان داعش مثل جبهه النصره و اینها. شاهدش هم این است که از سوی اسرائیل حمایت می‌شوند. مجروحین‌شان را به آن جا می‌برند و درمان می‌شوند. حمایت تسلیحاتی می‌شوند. حمایت مالی می‌شوند.

پس تندروی یک چیز است. ما همیشه در بین مردم‌مان یک عده تندرو داشتیم. تندروها غالباً قابل کنترل هستند. اینها در یک حدی از تندروی توقف می‌کنند. اگر تندروی طبیعی باشد قابل کنترل است. آن چه قابل کنترل نیست و خطرناک و خطرزا است، آنی است که به وسیله دشمن مدیریت می‌شود و این آن خطری است که مقام معظم رهبری ما را به آن خطر توجه داده‌اند.

* مجمع تقریب وظیفه خود در قبال تشیع انگلیسی را انجام داده است

فارس: سؤال من این است که کفه فعالیت جریان کلی تقریب و مجمع تقریب علیه تفکیری‌ها سنگین‌تر است تا نسبت به جریان تشیع انگلیسی؛ چرا؟

اراکی: بله. ما این گله‌مندی را داریم که نهادهای دیگر باید مجمع تقریب را در این عرصه تنها نگذارند. مجمع تقریب به وظیفه خودش عمل کرده. یعنی هم در برخورد و مقابله با تندروی شیعی، هم در برخورد و مقابله با تندروی سنی هم برنامه داشته و هم اقدام کرده و هم فعالیت داشته. منتها احساس می‌کنیم که گاهی تنها گذاشته می‌شویم.

ما تا حدودی هم از بعضی از علمای اهل سنت گله‌مند هستیم که شما ما را در مقابله با تسنن آمریکایی تنها نگذارید و هم گاهی از علمای شیعه گله‌مند هستیم که شما هم ما را در مقابله با تشیع انگلیسی تنها نگذارید. جای این گله هست البته الآن ما احساس می‌کنیم که به تدریج خیلی‌ها دارند به خطر این مطلبی که ما گوشزد کردیم آگاه می‌شوند.

مقام معظم رهبری کلی مطلب را فرمودند. ما در مجمع تقریب جزئیات مطلب را بیان کردیم. امیدواریم انشاءالله نهادها و شخصیت‌های اثرگذار در این راستا کمک بکنند.

فارس: من یادم هست که دقیقاً در روز معارفه شما تیتری در خبرگزاری‌ها بود که «قدم‌های عملی برای همکاری با الازهر برمی‌داریم»؛ الازهر بعد از بیداری اسلامی و بعد از انقلاب 25 ژانویه مصر کجدار و مریز بعضی وقت‌ها به سمت شیعیان و به سمت تقریب حرکت کرده و یک جاهایی هم نه. این عملکردی است که ما از الازهر می‌بینیم. اما به نظر می‌رسد مجمع تقریب، حداقل آن چیزی که در رسانه هست گام‌های عملی جدی برنداشته است. حتی دارالتقریب مذاهب اسلامی الازهر که می‌توانست یک جایگاهی باشد که ارتباط برقرار بکند، آن جا تقریباً تعطیل‌شده شاید می‌شد یک تلاشی بشود که این دارالتقریب بعد از انقلاب و بعد از سقوط مبارک احیا بشود. چه تلاشی برای ارتباط بیشتر با الازهر به عنوان یک جریان معتدل اهل تسنن شده؟

اراکی: البته انتظار ما از الازهر همین است که آن جریان اعتدالی گذشته‌اش را ادامه بدهد. متأسفانه در دو سه سال اخیر الازهر تحت تأثیر شدید عربستان سعودی بود. به طوری که پیام‌های مکرر ما بدون پاسخ مانده. ما هم پیام فرستادیم، هم آدم فرستادیم، هم دعوت کردیم. گفتیم یا شما بیایید یا ما بیاییم. از الازهر خواسته‌ایم که در عرصه تقریب کارهای مؤثری بکند. به هر شکلی گفتیم که به هر شکلی که شما صلاح می‌دانید وارد بشوید و ما هم پشتیبانی می‌کنیم. اصلاً گفتیم الازهر بیاید و آنها پرچمدار تقریب بشوند.

* الازهر اگر نگران تقویت تشیع یا ایران به واسطه تقریب است پرچمدار تقریب مذاهب اسلامی شود/ از ناحیه مجمع التقریب هیچ کوتاهی در این عرصه انجام نگرفته

اگر شما احساس می‌کنید که پرچمداری تقریب به وسیله جمهوری اسلامی به معنی نفوذ ایران است، بسم الله. شما بیایید و از این نفوذ به عنوان یک نقطه قوت استفاده بکنید. حتی من به عربستان سعودی پیام فرستادم. تقریباً یک سال قبل سفیر عربستان سعودی پیش ما آمده بود. من به او گفتم اگر شما می‌ترسید که تقریب منشأ نفوذ جمهوری اسلامی در جهان اسلام بشود و لذا با تقریب همکاری نمی‌کنید. بسم الله. شما بیاید تقریب را پرچمداری کنید و ما به دنبال شما خواهیم آمد. این پرچم را شما بردارید. بگذار در عرصه تقریب عربستان سعودی رهبر جهان اسلام بشود.

ما همین حرف را نسبت به الازهر می‌زنیم. ما می‌گوییم اگر آقای شیخ الازهر یا علمای الازهر از عدم همکاری با تقریب این خوف را دارند که همکاری با مجمع تقریب منشأ نفوذ جمهوری اسلامی بشود. منشأ اقتدار جمهوری اسلامی بشود یا به قول خودشان منشأ تشیع محوری و تقویت تشیع بشود. بسیار خوب. شما بیاید این را منشأ تقویت تسنن بکنید.

اگر پرچمداری تقریب به وسیله ما منشأ تقویت تشیع است، شما این پرچمداری را به عهده بگیرید تا منشأ تقویت تسنن شما بشود. اگر می‌گویید مجمع تقریب و کار تقریب منشأ تقویت جمهوری اسلامی و توسعه نفوذ جمهوری اسلامی می‌شود، بسم الله. شما بیایید این پرچم را به دوش بگیرید. ما دنبال شما می‌آییم. ما زیر پرچم شما فعالیت می‌کنیم. ما در چارچوب کار شما فعالیت می‌کنیم.

ما دنبال تقریب هستیم. ما دنبال این هستیم که جامعه اسلامی واحد بشود. الازهر نباید تحت تأثیر صهیونیست‌ها قرار بگیرد. الازهر باید بالاتر از این حرف‌ها باشد. الازهر نباید تحت تأثیر عربستان سعودی یا سیاست‌های دیگر کشورها قرار بگیرد. الازهر یک نهاد مستقلی است. یک نهاد محترم و مقدسی است. باید همان طوری که در عرصه تقریب پیشتاز بوده، امروز هم در عرصه تقریب پیشتاز باشد.

از ناحیه مجمع التقریب هیچ کوتاهی در این عرصه انجام نگرفته. آنها حتی ویزا به ما نمی‌دهند. نه با ما ارتباط برقرار می‌کنند. اصلاً می‌ترسند. الازهر با این عظمت خوف دارد که یک عالم شیعی وارد الازهر بشود. خب شما با این همه قدرت‌تان، با این همه سابقه‌تان چرا این قدر احساس ضعف می‌کنید. مگر یک عمامه شیعی وارد الازهر بشود، این جا چه تهدیدی برای شما است. اینها احساس خوف می‌کنند.

فارس: البته فکر می‌کنم اواخر سال گذشته بود که آیت‌الله مبلّغی به الازهر رفتند.

اراکی:  مگر آیت‌الله مبلّغی نماینده تقریب است. تقریب نماینده دارد. این جا علمای قم هستند. مراجع هستند. این که یک نفر آقای مبلّغی بلند شود و به آن جا برود که کاری از پیش نمی‌برد. ما این جا علمای بزرگی داریم. مراجع ما دعوتنامه فرستادند. آیت‌الله العظمی مکارم شیرازی برای شرکت در همین کنفرانس مبارزه با تکفیر از الازهر دعوت رسمی کرد. ما هم در جریان بودیم. الازهر حضور پیدا نکرد.

ما در کنفرانس‌های وحدت دعوت می‌کنیم. هم از شیخ الازهر دعوت می‌کنیم، هم می‌گوییم نماینده بیاید. به هر شکلی که شما صلاح می‌دانید. شما کنفرانس تقریب تشکیل بدهید و ما حضور پیدا می‌کنیم. شما چرا از آیت‌الله تسخیری می‌ترسید. آیت‌الله تسخیری به مصر ممنوع الورود است. چهره‌های تقریبی به مصر ممنوع الورود هستند. چهره‌های علمایی بزرگ. چهره‌های علمای اثرگذار و شاخص به مصر ممنوع الورود هستند. مصر باید این را حل کند.

* فتوای حرمت سب صحابه یکبار صادر می‌شود/رسانه‌های نزدیک به الازهر و کشورهای عربی آن را تبلیغ و ترویج نمی‌کنند

فارس: یک نکته‌ای که الازهر عنوان می‌کند و سخن شما شاید پاسخ به الازهر باشد. این است که عنوان می‌کنند و می‌گویند این صدای رسایی که باید از مراجع شیعی چه در قم و چه در نجف باید در حرمت سب صحابه شنیده بشود به آن بلندی‌ نیست. من مصاحبه چند وقت پیش شیخ الازهر را این جا دارم. می‌گوید به آن بلندی‌ نیست که یک جریان کلانی راه بیفتد که در کشورهای شیعه‌نشین سب صحابه نشود.

اراکی: علت این خود آنها هستند. چون همه رسانه‌های ما به شدت فتوای مقام معظم رهبری و فتوای مراجع را پخش می‌کنند. آنهایی که پخش نمی‌کنند و آنهایی که بر عکس این پخش می‌کنند، خود الازهر و خود رسانه‌هایی کشورهای عربی هستند. چرا آنها به رسانه خودشان اعتراض نمی‌کنند که چرا شما این فتواها را پخش نمی‌کنید. چرا فتوای مقام معظم رهبری را پخش نمی‌کنند. مگر مقام معظم رهبری یک چهره ناشناخته است. مگر فتوای ایشان فتوایی است که اثرگذار نیست. شما چند بار در رسانه‌های خودتان یعنی رسانه‌های مصر و در رسانه‌هایی که وابسته به خود الازهر است. چند بار آمدید فتوای مقام معظم رهبری را، فتوای آیت‌الله سیستانی را، فتوای آیت‌الله مکارم شیرازی را، فتوای آیت‌الله وحید خراسانی را مبنی بر حرمت سب صحابه پخش کردید؟

علمای که هر روز فتوا نمی‌دهند. فتوا یک بار بیشتر صادر نمی‌شود. این فتوایی که صادر می‌شود باید ترویج بشود. باید اعلان بشود. باید گفته بشود. رسانه‌های ما که گفته‌اند. هم رسانه‌های ایران گفته‌اند، هم رسانه‌هایی که در دنیا به یک شکلی همراه با جریان تقریب هستند. المیادین گفته المنار گفته یا العالم جمهوری اسلامی گفته. اینها که گفته‌اند. خیلی هم گفته‌اند و تکرار کرده‌اند.

آنی که نگفته کی است؟ این شما هستید. خود الازهر است. چرا الازهر نمی‌گوید. چرا الازهر فتوای علمای شیعه را در تحریم سب صحابه درست اعلام نمی‌کند. چرا رسانه‌های تابع الازهر این فتواها را اعلام نمی‌کنند. چرا رسانه‌های کشورهای عربی مثل رسانه‌های خود مصر و رسانه‌های وابسته به کشورهای عربی اینها را اعلام نمی‌کنند و چرا الازهر به آنها اعتراض نمی‌کند. شیخ الازهر امروز باید به العربیه اعتراض بکند. باید به الجزیره اعتراض بکند. باید امروز به رسانه‌های مصر اعتراض بکند که چرا شما فتاوی علمای برجسته شیعه را در تحریم سب صحابه، در تحریم سب یا اهانت به همسر پیغمبر، چرا شما این فتواها را پخش نمی‌کنید.

شما چقدر آمدید حرف یک آدم مجهول و یک آدم مزدور و یک آدم مشکوک و یک آدم وابسته مثل یاسر الحبیب را پخش کردید خود الازهر چقدر به این چیزها اشاره می‌کند. اینها که آدم‌های معلوم الحالی هستند شما می‌آیید یک آدم معلوم الحال وابسته به دستگاه‌های جاسوسی انگلیس را به عنوان عالم شیعی ترویج می‌کنید. بعد می‌گویید این سب صحابه می‌کند. بعد می‌گویید این سب همسر پیغمبر می‌کند.

بعد علمای برجسته شیعه، مراجع تقلید شیعه این همه فتوا و این همه حرف نقل می‌کنند، شما یک بار هم در باره فتاوای اینها صحبت نمی‌کنید.

فارس: شاید دوستان توی الازهر و علمای الازهر بر این اعتقاد باشند که باید به یک جایی رسید که همکاری‌هایی صورت بگیرد. جاهایی می‌شود همکاری‌هایی صورت بگیرد؛ شما این کمیته مساعی حمیده را راه انداختید. فکر کنم تا الآن دو سه تا همایش هم بیشتر نداشته. چقدر برای اهل سنت برای این که بیاید و در این مدیریت تقریب در کنار شما قرار بگیرد معتقد هستید. بعضاً گفته می‌شود که حتی در سطوح بالای مجمع تقریب هم از اهل سنت وجود ندارد.

اراکی: چرا. اتفاقاً ما در شورای عالی‌مان تعداد زیادی از علمای اهل سنت هستند.

* وقتی مجمع تقریب در ایران است طبیعی است که ماموریت‌ها در دست شیعیان باشد/برخی اهل‌تسنن ایران در پست‌های مأموریتی مجمع تقریب حضور دارند

فارس: شورای عالی بله. در مسند اجرایی؟

اراکی: منتها نمی‌توانند بیایند. چون وقتی به ایران می‌آیند حکومت مصر و خود الازهر اینها را محاکمه می‌کند. والا جرم شیخ محمود کریمه، عالم ازهری چه بود. ایشان به همین کنفرانس تقریب آمد. در یک دعوتی به ایران آمد. به جرم این که به ایران آمده الازهر او را اخراج می‌کند. خب علمای الازهر دیگر چه کار بکنند.

ما علمایی داریم. اینها را دعوت می‌کنیم. هستند و حضور دارند. از کشورهای دیگر می‌آیند. طرف از مالزی می‌آید. از آمریکا می‌آید که عضو شورای عالی است و اما در داخل ایران اگر ما بخواهیم اینها را داخل ایران بیاوریم و به آنها کار بدهیم که اصلاً حکم اعدام اینها را در آن جا صادر می‌کنند. کسی نمی‌گذارد وارد ایران بشوند.

فارس: درباره بزرگان علمای اهل سنت ایران چی؟

اراکی: داریم. آقای اسحاق مدنی، مولوی نظیر سلامی و تعدادی از علمای بزرگ اهل سنت هستند که هم در شورای عالی حضور دارند، هم در بعضی از پست‌های مأموریتی مجمع تقریب حضور دارند. منتها به هر حال اکثر مردم ایران شیعه هستند. اکثر مجمع تقریب هم باید شیعه باشند.

فارس: یک ایرادی که بعضاً گرفته می‌شود همین است.

اراکی: نه خب. طبیعی است. اگر ما مجمع تقریب را در مصر تأسیس کنیم، خواه ناخواه آن جا اکثریت سنی خواهند بود. اگر به عربستان برویم اکثریت سنی می‌شوند اما اگر توی عراق تأسیس بکنیم. ما در عراق هم مجمع تقریب داریم منتها در عراق اکثریت علما شیعه خواهند بود دیگر. این یک چیز طبیعی است. هر جا اکثریت مردمش از یک صنف باشند، اکثریت تقریبیون هم از آن صنف خواهند بود.

انتهای پیام/س

بشاگرد نمایی از بهشت

بسم الله الرحمن الرحیم
بشاگرد نمایی از بهشت


 

téléchargement (15)

منبع مطلب : خبرگزاری فارس

  عبدالله والی به سال 1327 در محله دولاب تهران متولد شد. وی زندگی خود را وقف محرومیت زدایی سرزمینی کرد که تا قبل از آن حتی یک مسئول را به خود ندیده بود.

حاج عبدالله به بشاگرد رفت و سالها در آنجا گمنام بود و صادقانه کار کرد. بشاگرد منطقه محرومی بود که تا پیش از آن به شدت دچار محرومیت بود و امکاناتی در آنجا وجود نداشت.

اما پس از حضور مرحوم والی و دوستانش امید به پیشرفت در مردم بشاگرد اوج گرفت. سال 84 حاج عبدالله بر اثر عارضه قلب درگذشت اما همچنان برادرانش و همه کسانی که در بشاگرد بودند راه او را ادامه می دهند و بشاگرد امروز شکل دیگری به خود گرفته است.

آنچه در ادامه می خوانید گفت‌وگویی است با محمود و امیر والی برادران حاج عبدالله و مجید جلالی و روبرت شاهوردیان از دوستان وی که از این مرد برجسته جهادی اینگونه روایت می‌کنند:

*بشاگرد الان برای شما واجب است

محمود والی که بعد از حاج عبدالله برادر بزرگتر است و در همه این سالها یا او بوده می گوید: حاج عبدالله همیشه دستش در کار خیر بود. قبل از اینکه وارد کمیته امداد امام خمینی(ره) شود کارمند بانک صادرات بود. شعبه ای که او در آن مشغول بود در خیابان ایران کنار مدرسه علوی قرار داشت و این زمینه ای بود تا وی با مرحوم عسگر اولادی و آقای نیری آشنا شود.

بعد از پیروزی انقلاب و آغاز جنگ حاج عبدالله هم مانند بسیاری دیگر از مردان این مملکت به جبهه رفت و مدتی هم مسئول مهاجرین جنگ بود. اما پیشنهاد رفتن به بشاگرد را عسگر اولادی به او داد که حاجی هم قبول کرد.

وقتی برای اولین به آنجا رفت می گفت: اول که با هلی کوپتر رفتم فکر نمی کردم در ایران چنین جایی هم باشد. وقتی او را انتخاب کرده بودند که کار بشاگرد را دست بگیرد گفته بودند جایی می روی که هفت سال نشانی از تو نخواهد بود بلکه بیشتر. که حاج عبدالله می گفت یک ماهی گشتم تا راه را پیدا کنم. بخشی از جاده مالرو بود بخشی را با قاطر رفتم. تقریبا همه جا را سر زدم و سپس خمینی شهر را انتخاب کردم برای زدن پایگاه‌مان.

خیلی از کسانی که با حاجی رفته بودند تا وضعیت را دیدند جا زدند اما او گفت من به مردم قول دادم بنابراین می مانم و کار را شروع می کنم. چندتا از بچه های محل را هم با خود برد و البته به عسگر اولادی گفت: از امام(ره) سوال کنید: نکند الان که جنگ است من بروم بشاگرد بگویند از جبهه فرار کرده؟ عسگر اولادی با امام دیدار کرده و می گوید امام گفتند: نه بشاگرد الان برای شما واجب است. با این جمله دل حاج عبدالله گرم شد.

آقای نیری هم تعریف کرد: امام دو یا پنج سکه به من دادند و گفتند بروید کمیته امداد را تشکیل دهید. ما به مددجوها ماهی 300 تومن می دادیم به علاوه کمک های مردمی. وضعیت کمیته اینگونه بود.

*یکی از نیازهای اصلی برای بشاگرد آماده کردن راه بود

یکی از نیازهای اصلی برای بشاگرد آماده کردن راه بود. چون نبود جاده واقعا رفت و آمد را سخت می‌کرد و گاهی 48 ساعت یا یک هفته به دلیل بارندگی راه بسته می شد. این بود که حاجی با خیرین تهران صحبت کرد و با کمک‌های آنان جرثقیل و وسایل مربوط به این کار را تهیه کرد.

*بسم الله حاج عبدالله والی در محرومیت بشاگرد

حاج عبدالله در همان روزهای اول حضورش در بشاگرد تعدادی پزشک هم با خود برد تا به وضعیت بهداشت سامانی بدهد و همزمان کار تبلیغات فرهنگی را هم شروع کرد. اهالی بشاگرد همه شیعه بودند اما اغلب با احکام آشنایی نداشتند و حتی مدرسه ای در آنجا وجود نبود. حاجی رفت آموزش پرورش تا تعدادی معلم بیاورد برای راه اندازی یک مدرسه اما گفتند کسی حاضر نیست بیاید آنجا. حاجی گفت: هر کسی بیاید برای تدریس خورد و خوراک و اسکانش بر عهده کمیته امداد و ماهی 1500 هم حقوق می دهیم، آخر سال هم یک موتور یا فرش هدیه می گیرد. با این شرایط سال اول 20 معلم آوردیم که خیلی خوب فضا خوب شد. جالب است بدانید که اکنون همه معلم ها از خود بشاگرد هستند و فرزندان شهرشان را تعلیم می‌دهند.

*حاج عبدالله در همه حوزه ها متخصص آن کار را می آورد

حاج عبدالله در همه حوزه ها متخصص آن کار را می آورد. مثلا در برخی مناطق نزدیک به بشاگرد وهابی زیاد بود و حاجی کلی تلاش کرد تا نظر حوزه علمیه قم را جلب کند برای اینکه یک حوزه هم آنجا بزنند تا ضد تبلیغی باشد برای وهابیت. وهابی ها سعی می‌کردند به دلیل فقری که وجود داشت با مسائل مالی مردم را تتمیع و همراه خود کنند.

*ما به پول شما احتیاج نداریم!

حاج عبدالله با ارتباطی که با خیرین و بازاریان تهران داشت دعوت می کرد بیایند بشاگرد. آنها وقتی اوضاع را می دیدند بر خود تکلیف می کردند که کمک مالی کنند. تعدادی از خیرین وقتی صعب بودن جاده را می‌دیدند وسط راه می‌گفتند هر چقدر می خواهید ما کمک می کنیم و دست چک را در آوردند. اما حاجی گفت ما به پول شما احتیاج نداریم بلکه حضور شما برای ما مهم است اگر نمی‌آیید پول هم نمی خواهد بدهید. وقتی می آمدند با دیدن وضعیت گریه می کردند.

*خلوص حاج عبدالله بود که مردم را جذب می کرد

 اولین گروه خیرینی که می‌خواستند به بشاگرد بیایند قبل از آمدن به حاجی گفته بودند با صد هزار تومان کار راه می افتد؟ حاجی گفته بود نه یک میلیون اقلا لازم است. آن زمان یک میلیون خیلی زیاد بود. وقتی رسیدند بشاگرد 13 میلیون جمع شد و با پولش لودر و بلدوزر و این گونه وسایل را خریدیم.

او با دیدن این وضع دلگرمتر شد و مردم هم خوشحال بودند. خلوص حاج عبدالله بود که مردم را جذب می کرد. به جرأت می‌گویم او سه برابر توانش کار می کرد. آقای نیری نماینده رهبری در استان هرمزگان بعد از فوت حاجی می گفت: نگویید 23 سال اینجا کار کرد بگویید 50 سال. زیرا آدم در حالت عادی 8 ساعت کار می کند ولی والی بیست و چهار ساعت کار می کرد. اعتماد خیرین به او باعث می‌شود در این حد هزینه کنند.  حتی یکبار مرحوم عسگر اولادی از خیرین می‌پرسند چرا پول را به حساب کمیته نیم ریزید؟ می‌گویند: ما شما را خیلی قبول داریم ولی تا حاجی هست پول را به او می دهیم. ما می دانیم والی یک تومن بگیرد ده تومن کار کند. بعد از فوت حاجی به لطف خدا ما اخوان کار را ادامه دادیم به کمک همین خیرین.

*برخی از مردم بشاگرد حتی شناسنامه نداشتند!

بشاگرد واقعا محروم بود حتی برخی از اهالی آنجا شناسنامه نداشتند! یعنی وقتی به دنیا می آمدند پدر مادرها توان اینکه تا ثبت احوال میناب بروند نداشتند و همان جا می ماندند زندگی می کردند و می مردند. حاجی با ثبت احوال صحبت کرد و آمدند و با وسایل خودشان سن ها را تشخیص داده و شناسنامه دادند. تعاونی ها را آورد آنجا و برای رأی گیری صندوق رای آورد و مردم را اینگونه امیدوارتر می‌کرد.

اما الان دیگر باید بگویم بشاگرد محروم نیست. آنجا دکتر و مهندس پرورش داده است. رییس بهداشت سردشت یعنی دکتر علی مراد یک بشاگردی است. و همه این پیشرفت‌ها مدیون استارتی است که حاج عبدالله زد و کاری که برای خدا باشد اینگونه برکت پیدا می کند.

امیر والی برادر کوچک حاج عبدالله است که سالها در کنار برادر پا بر رکاب فعالیت جهادی می کرد. او آخرین کسی بود در لحظات پایانی عمر حاج عبدالله کنارش بود. وی می‌گوید:

* اولین کسی که اردوهای جهادی را پایه ریزی کرد حاج عبدالله بود

 اولین کسی که اردوهای جهادی را پایه ریزی کرد حاج عبدالله بود. البته حاج محمود هم وقتی آمد بشاگرد شش ماه بود ازدواج کرده بود. خود حاج عبدالله دو بچه داشت. تمام مسئولین را آورد تا ادای تکلیف کند اما عمده کارش بر مبنای کار جهادی بود. شبانه روز کار می کرد. یک بار روزه بود وقتی خانواده ای را دید که غذا ندارند اول غذا برای آنها رساند بعد آمد افطار کرد. برای همین خدا کمکش بود و کارش راه می افتاد.

*می‌گفتم منطقه ای محروم تر از کردستان نیست

من قبل از رفتن به بشاگرد در کردستان مشغول بودم. حاجی به کار امداد گری خیلی علاقه داشت و با اینکه کارمند بانک بود شب ها برای امداد رسانی به خانواده محرومین می رفت. یک ماهی که در بشاگرد می گشت برای اینکه اوضاع دستش بیاید که همان وقت مبتلا به مریضی مالاریا شده و به تهران می‌آید. وقتی شنیدم مریض احوال است برای دیدنش آمدم که خوشبختانه بهبود پیدا کرده بود و مجدد می خواست برگردد بشاگرد و به من هم گفت بیا. خوب من چون آنجا را ندیده بودم  گفتم: حاجی به نظرم منطقه ای محروم تر از کردستان نیست. 

گفت حالا تو بیا آنجا را ببین اما من زیر بار نمی رفتم. بالاخره با اصرار او به همراه چهار نفر از بچه ها با لندکروز رفتیم میناب. حاجی گفت: رسیدید میناب یه بشکه بنزین بخرید بگذارید توی ماشین. آقای دادستانی از بچه های بومی بشاگرد به عنوان بلد راه هم همراه ما بود. مقابل ما جاده ای نبود بلکه در شیار رودخانه ها می رفتیم. هر چه می پرسیدم چقدر دیگر راه است دادستانی می گفت: نیم ساعت دیگه. چند ساعت همینطور نیم ساعت نیم ساعت رفتیم و حدود 18 ساعت طول رانندگی کردیم تا نیم ساعت تمام شد(با خنده) سپس رسیدیم روستا «ربی دون»، همانجا چادر زدیم و مستقر شدیم.

یک ماه مانده بودم بشاگرد اما به دلیل مسیر صعبی که داشت دلم نمی خواست برگردم. خلاصه وقتی رسیدم تهران، حاجی از من پرسید: نظرت چیه؟ گفتم: از بشاگرد محروم تر ندیدم! گفت: خوب حالا مردش هستی بیایی کار کنی؟ گفتم: نه من مردش نیستم، آنجا هیچ امکاناتی وجود ندارد.

*من مسئول دفتر عمران در کردستان بودم

بشاگرد به قدری از جوانب مختلف دچار محرومیت بود که حتی یک سرویس بهداشتی هم در سطح منطقه نبود، ما چاله ای کنده بودیم و دورش گونی کشیدیم و این شد یک سرویس. برای حمام هم باید با یک پیت روغنی حمام می کردیم. اصلا آب نبود. چیزی که باعث دلبستگی حاجی به آنجا بود شیعه بودن مردم بشاگرد و اینکه به شدت عاشق حضرت ابا عبدالله(ع) بودند. حاجی واقعا احساس مسئولیت می‌کرد و به همین علت رفت مشغول کار شد.

من مسئول دفتر عمران در کردستان بودم و وقتی اصرار حاجی را دیدم گفتم خودم نمی‌آیم آنجا اما تدارکات با ما. اما کم کم بشاگردی شدم و 33 سال است آنجا هستم. 

*در عرض ده دقیقه حاجی از دست رفت

همایشی داشتیم که حاجی در آن شرکت کرد و تا صبح فردای آن روز اصلا نخوابیده بود. نماز می خواند و کارهایش را انجام می داد. ساعت ده کاملا سر حال داشت با بچه ها داشت گل کوچک بازی می کرد. من زانوم درد می کرد و برایم پماد آورد. گفت امیر حالم خوب نیست این را گفت و ده دقیقه بعد از دنیا رفت. برای من واقعا سنگین بود و سخت می گذشت. من قلبممشکل پیدا کرده بود و برده بودنم سی سی یو حاج محمود به موبایل هر کدام از ما زنگ می زد کسی بر نمی داشت و تا اینکه یکی گفته بود حاجی حالش بده بیا تهران.

در مسجد محل بدنش را غسل دادیم. جمعیتی که برای تشییع آمده بود واقعا چشمگیر بود و این نشان از آن داشت که حاجی واقعا برای کرامت انسانی آدمها در زمان حیاتش ارزش قائل بود. یادم هست در گزارشاتش حاضر نمی شد از مردم بشاگرد تصویر بگیرد چون می گفت ممکن است رضایت نداشته باشند.

*روبرت حتی یک ریال هم دستمزد نگرفت

یکبار به یک مشکل مکانیکی برخوردیم و هر کسی را می آوردیم نمی توانست آن را حل کند تا اینکه آدرس تعمیرگاهی را در تهران دادند. من آمدم تهران و رفتم تعمیرگاه، سه نفر آنجا بودند، سرکیس و لوان و روبرت. وقتی روبرت درخواست ما را برای آمدن شنید سریع قبول کرد و فردای آن روز با هم رفتیم بشاگرد. روبرت در حدود این سی سال هر وقت لازم بود خود را به آنجا رساند بدون اینکه ریالی دست مزد دریافت کند.

ربرت شاهوردیان یکی از تعمیرکارهای حاذق در رشته خود و جزو اقلیت های مذهبی است که سالها با حاج عبدالله در بشاگرد مشغول کار بود. آنچه می‌خوانید صحبت های روبرت است از مرد جهادی بشاگرد:

*روایت روبرت شاهرودیان از حاج عبدالله والی

روبرت شاهوردیان هستم که حدود سی سال با مرحوم والی دوست بودم. سال 62 بود که برای اولین دفعه به بشاگرد رفتم. ما سه شریک بودیم در خیابان خاوران در یک مکانیکی شریک بودیم و من از همه شان کوچکتر بودم. حاج امیر والی که دنبال مکانیک می گشت با آدرس یکی از دوستانش به مکانیکی ما می آمد تا یکی از ما را ببرد برای راه انداختن دستگاهی در بشاگرد. با اینکه از دو نفر دیگر کوچکتر بودم اما کارهای اینچنینی که بیرون از کارگاه بود را من می رفتم. وقتی رفتیم میناب خوابیدیم شب. از میناب که راه افتادیم دائم از حاج امیر می پرسیدم کی می رسیم که حاج امیر می گفت: نیم ساعت دیگه. و هر بار همین نیم ساعت را می گفت. ( خنده) خلاصه 17 ساعت رفتن ما طول کشید. من خیلی از جاهای ایران رفته ام اما اینجور جایی ندیده بودم.

*وقتی برای اولین بار حاج عبدالله را دیدم

تا رفتیم رسیدیم مقر و برای اولین بار حاج عبدالله را دیدم. کار دستگاه را انجام دادم و برگشتم. آقای والی به شدت آدم را تحویل می گرفت و احترام می گذاشت آنقدر که دلم می خواست برای همیشه کنارش کار کنم. وقتی برگشتم تعمیرگاه خیلی از اوضاع بشاگرد تعریف کردم و اینکه چقدر جای محرومی بود. اما هر چه می گفتم یکی از شرکایم که از من بزرگتر بود گفت: تو هنوز بچه ای، من خودم بدتر از این جاهایی که تو می گویی را دیده ام. حالا تو یه بار رفتی فکر کردی خیلی جاها را دیده ای. من حدود بیست سالم بود. همش منتظر بودم یک روزی دوباره بیایند دنبالم و من این رفیقم را هم ببرم.

بعداز مدتی دوباره دیدم حاج امیر آمد دنبالم. این بار به زور شریکم را مجبور کردم که همراهم بیاید. وقتی رسیدیم با تعجب گفت چرا به من نگفتی این جا اینطوری است؟ گفتم من که صد بار برایت تعریف کردم! وقتی مدل کار کردن حاج آقا را دیدم که چگونه صادقانه زحمت می کشد دلم می‌خواست بمانم. و همین باعث شد در این سی سال هر وقت نیاز بود خود را به بشاگرد رساندم.

*آدم‌ها شیفته اخلاقش می‌شدند

وقتی قرار است در مورد آقا عبدالله حرف بزنم نمی دانم چطور باید بگویم. بعضی چیزها را نمی شود گفت. حاجی یک مدلی با آدم راه می آمد و رفتار می کرد که شیفته اش می شدی. وقتی این صداقت را در رفتارش و کمک هایش به مردم بشاگرد را می دیدم دلم می خواست یک گوشه کار را هم من بگیرم.

*اینقدر حاج عبدالله مواظبم بود که خجالت می‌کشیدم

یکسال که رفته بودم بشاگرد به دلیل نا مساعد بودن زمین بلدوزر چپ شد و برایم مشکلاتی ایجاد شد.  هوا هم به شدت گرم بود. حاجی 24 ساعت به دکتر می گفت مواظب او باش. اینقدر دور من می چرخید که من خجالت می کشیدم. دقیقه به دقیقه جویای حال من بود.

مجید جلالی از مربیان خوش نام در عرصه فوتبال و سرمربی فعلی تیم سایپاست. وی از هم محله ای ها و دوست قدیمی برادران والی محسوب می‌شود که از این رفاقت دیرینه و حضور در بشاگرد می‌گوید:

*آشنایی با خانواده والی

ما در محلی زندگی می کردیم که در آن محل بزرگترها علاوه بر فوتبال باز و این جور مسائل به ما مبادی اداب بودن را یاد می دادند که واقعا مدیون آنها هستیم. یکی از این بزرگترها حاج عبدالله والی بود و غلام مرتضی زاده و عبدی و … بودند که هم فوتبال یاد ما می‌دادند و هم ما را به نوعی تربیت می کردند. از بچگی در آن محل کنار برادران والی فوتبال بازی می‌کردیم و گاها حاج عبدالله را هم می دیدم.

*قرار بود نیم ساعت در راه باشیم!

سال 83 بود اگر اشتباه نکنم. که حاج محمود به من گفت یه سر بیا بشاگرد. البته چند سالی به من می گفت اما به دلیل مشغله فرصت نمی شد تا اینکه آن سال رفتیم. با هواپیما رفتیم میناب و از آنجا حاج محمود آمد دنبالم. پرسیدم چقدر راه است؟ گفت نیم ساعت.(با خنده) خلاصه فقط یک ساعت و نیم طول کشید تا ما رسیدیم مرکز میناب. رفتیم داخل یکی از ساختمان های کمیته و صبح خیلی زود بعد از نماز حاج محمود گفت بریم. گفتم مگه نیم ساعت راه نیست؟ گفت: چرا ولی برویم که زود برسیم. (با خنده)

مسیر طوری بود که جاده سنگلاخ بود و باید از آب می رفتیم و گل و لای. اگر اشتباه نکنم حدود شش ساعت طول کشید! تازه محمود می گفت الان خیلی خوب شده نسبت به چند سال پیش. واقعا کسانی که آنجا کار می کردند عجیب بودند. من خانواده والی را می شناختم اما جز آنها افراد دیگری هم کار می کردند که خلوصشان آدم را می گرفت.

*راه اندازی یک مدرسه فوتبال در بشاگرد

شب اولی که در خمینی شهر نشسته بودیم حاج عبدالله به من گفت مجید جون بیا اینجا یه مدرسه فوتبال راه بندازیم گفتم: اینجا؟! نمیشه، امکاناتی نیست. حاج عبدالله گفت:اگر  هر چی بخواهی فراهم کنم هستی؟ گفتم: هستم.

طرحش را آماده کردیم اما متاسفانه همان سال حاج عبدالله فوت کردند و ما کار را با برادران والی ادامه دادیم. سال 84 یک تست در کل منطقه بشاگرد گذاشتم. بشاگرد منطقه وسیعی هست. ما در پنج نقطه یعنی بلبل آباد، جکدان، خمینی شهر، سردشت و گوهر تست گذاشتیم و بچه ها آمدند. بسیار استقبال خوبی هم شد. آقای غفاری مستند ساز هم با ما بود که از تمام تست ها فیلم گرفت. خرداد ماه بود و به شدت گرم. نصف روز یک جا بودیم و بقیه روز تا شب به منطقه دیگری می رفتیم. بچه‌های بشاگرد شوق و شعفی پیدا کردند. یکی دو سال خیلی خوب پیش می رفت. الان سالی یکبار می روم برای تست و خب امکانات از آن سالها خیلی بهتر شده است. یکی دو نفر به تیم های بزرگ هم راه پیدا کردند.

*هنوز حسم مانند روز اول است

دلم می خواست وقت داشتم بیشتر می رفتم بشاگرد و هنوز حسم مانند روز اول است. آنجا هر چه می بینی سرشار از صداقت است از طرف همه و دوست داری تو هم کار کنی. روح خدمت خاندان والی به گونه ای است که هر کسی که می رود جذب می شود برای کار.

من به قدری تحت تاثیر قرار گرفتم که مقاله ای نوشتم با عنوان «بشاگرد، فقر ایثار و بهشتیان». خودم سالی ده بار این مطلب را می خوانم. این مقاله برآمده از صداقتی بود که در آنجا دیدم. و از نظر خدمت نمایی از بهشت است. برای من واقعا رفتن به بشاگرد لذت بخش است.

وقتی به همراه حاج محمود می رفتم کپرها را می‌دیدم واقعا منقلب می شدم. از اینکه کنار این مردم بود حس خوبی داشتم. اینکه حاج محمود چقدر خالص و صمیمی با آنها برخورد داشت و آنها هم انگار برادرشان آمده بود. تا کسی آنجا نرود متوجه نمی شود.

*من واقعا توصیه می‌کنم هر کسی می تواند حتی یکبار به آنجا برود

یک دوستی از دوران کودکی داشتم که قبل از انقلاب رفت کانادا. برای بازی های جام جهانی رفته بود پیشش و حرف بشاگرد شد. کاملا فضا را برایش توضیح دادم و او وقتی بعد از چند سال به ایران آمد با هم یکبار به آنجا رفتیم. محمود دوستم وقتی برگشت کانادا تعداد زیادی لباس به عنوان هدیه فرستاد برای بچه های آنجا.

من واقعا توصیه می‌کنم هر کسی می تواند حتی یکبار به آنجا برود. واقعا روحیه صداقت و خدمت در آنجا موج می زند و این زمینه را حاج عبدالله خدابیامرز بود که فراهم کرد.

انتهای پیام/ب

 

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شد
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد
فرزند روح الله 
08:24 سه شنبه 30 تیر 1394
 
بنام خدا
من هم او را دیده بودم
اولین صحنه ای زمانی بود که در مقر خمینی شهر از ماشین پیاده شد
چهره ای نورانی آفتاب خورده پر از اخلاص و …
وقتی دیدمش حس کردم اینجا جبهه است و حاج عبدالله یکی از فرماندهان مخلص جنگ
بدون اینکه جبهه را دیده باشم، با دیدن حاج عبدالله خودم را در فضای جبهه حس می کردم
حاجی والی مرد بود، یک حرف زد و بیست و چند سال پای آن حرف ایستاد، سرباز واقعی امام زمان بود
خدا ما را رهرو راهی قرار دهد که او در آن ثابت قدم حرکت کرد
ناشناس در پاسخ به “فرزند روح الله” 

… روحش شاد.حاجی 50 سال کار نکرده.سالهای سال و نسلهای اینده هر چه با سواد شوند و نسلهای فرهنگی بار بیاورند و خدمت مملکت و اسلام کنند حاجی و انان که با او همراه شدند در ثواب شریکند.
یاد بگیرند انهایی که عیش و نوش و پست و مقام چند سال دنیا را به بهای ارزانی می فروشند و خودشان را محروم می کنند از این فیض عظمی.خدمتهایی اینچنینی توفیقاتی می خواهد که خداوند به همه کس عنایت نمی کند. پاسخ

09:39 سه شنبه 30 تیر 1394
ناشناس 
10:38 سه شنبه 30 تیر 1394
 
خداوند انشاءا..روحش را شاد کند و کسانی را که درراه خدمت به مردم خصوصا محرمین هستن موفق فرماید.پیشنهاد مینمایم که یکی از شهرکهای ان منطقه را با توجه به خدمات چندین ساله انمرحوم وبرادران والی (حاج محمود و حاج امیر)بنام والیشهر نامگذاری شود
رضا محسني 
10:40 سه شنبه 30 تیر 1394
 
من در سال 78 چند روزي را با تعدادي از دوستان در كنار حاجي گذرانده ام. حاجي، نامي بود كه همه بشاگرديها با آن نام فقط حاج عبداله والي را مي شناختند. مرد پركار و جذابي بود. در خميني شهر او را ملاقات كرديم. از زحمات و مشقات و سختيهاي كه طي آن سالها متحمل شده بود ولي به آن عشق مي ورزيد و به راحتي از آن سخن مي گفت. يادم هست در همان زماني كه در بشاگرد بودم پزشك معالج مستقر در آنجا به دليل گزش مالاريا فوت كرده بود ولي حاجي آن سالها 16 يا 17 سال بود كه در آنجا زندگي كرده بود. يادش به خير . در طول عمرم كمتر با چنين مردي روبرو شده ام.
خداوند روحش را با ارواح طيبه شهداي كربلا محشور فرمايد.
س.ط 
12:36 سه شنبه 30 تیر 1394
 
من یک مبلغ دینی هستم که از قم به بشاگرد می رقتم. با خواندن این مقاله شما، به یاد آن مرد بزرگ که نماد اخلاص و خدمت بود بی اختیار اشک حسرت بر گونه هایم جاری شد. من یک ماه تابستان در خمینی شهر بودم و آنچه از حاج عبدالله دیدم عبارت بود از کتوم بودن از بیان خدمات خود، نماز شب خواندن، نورانیت در چهره، عشق خدمت به محرومان، جذابیت فردی، کم خوابی و پر کاری، اخلاص مثال زدنی و محبوبیت عجیب در میان مردم. به نظر من او هیچ کمی از باکری و همت ندارد و شایسته است یکی از اتوبان های مهم تهران بنام او نام گذاری شود. خدایش رحمت کند
.

متکبر شایسته چنین کلامی است

 

بنام خدا

متکبر شایسته چنین کلامی است

Photo de Ne Da.

سم الله الرحمن الرحیم
—————————–
در شگفتم از شخص متکبّر، که دیروز نطفه اى بوده و فردا لاشه اى است.

نهج البلاغه، حکمت 126

عَجِبتُ لِلمُتَکَبِّرِ الَّذى کانَ بِالمسِ نُطفَةً وَیَکونُ غَدا جیفَةً؛

 ·
آری شخص متکبر شایسته چنین کلامی است /
خوشا به سعادت کسانیکه از تکبر و خود بزرگ بینی پرهیز می کنند و راه مستقیم بندگی خالصانه را در پیش می گیرند و مشمول رحمت واسعه الهی شده و از ظلمت جهل نادانی فاصله گرفته و به مدد هدایت الهی به نور برده می شوند و وجودشان ارزشمند می شوند عمرشان عمر پر ثمری می شوند و شایسته سجده ای می شوند که فرشتگان به امر خداوند بسوی آدم انجام دادند.//
خدا به همه ما پرهیز از تکبر را توفیق بدهد شیطان تکبر نمود و بجای ستایش خداوند به ستایش از خود و جنسی که از آن ساخته شده بود پرداخت و از درگاه رحمت الهی رانده شد. /
خدا را شکر که ما پیرو پیامبر ، امیرالمومنین و فرزندان پاک آنها هستیم و و با الگو گرفتن از کلام و عمل آنها ان شاء الله عاقبت بخیر خواهیم شد

ترانه هنرمندان فلسطینی برای تشکر از ملت ایران

 

بسم الله الرحمن الرحیم

13940418000090_PhotoA

لطفا روی لینک ذیل کلیک بفرمایید

http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13940418000188