Category: همه مطالب سایت

حیف است بانوان مسلمان و دلبسته به اهل بیت پیامبر حجاب خود را ناقص کنند

حیف است بانوان مسلمان و دلبسته به اهل بیت پیامبر حجاب خود را ناقص کنند
سلام
خداوند به همه بانوانی که قدر و ضرورت حجاب را می شناسند و به دانسته های خود وفا می کنند جزای خیر و عاقبت بخیری بدهند
و آنان که به حجاب بی توجه هستند خداوند به آنها کمک کند راه درست را درک و به آن عمل کنند

اما در خصوص بانوانی که در لباسهای پوشیده اما جذاب و فانتزی می پوشند باید بگویم اینکه حجاب را بر بی حجابی ترجیح داده اند جای امیدواری دارد.
اما یک نکته به نظرم میرسد با فرض بر اینکه این لباسها محجوب ولی زیبا و تزئینی خاص مجالس زنانه باشد مشکلی بنظر نمی رسد.

اما اگر قرار باشد در جامعه و در انظار مردان و زنان پوشیده شود

به اعتقاد بنده نیاز به یک تذکر است و آن اینکه در بحث زن و مرد
واضح است که حجاب در وحله اول و نخست با پوشیده کردن بانوان در جامعه باعث می شود جامعه دارای آرمش باشد و جاذبه زن برای مرد نامحرم را کاملا کاهش دهد و حفظ تقوی برای مرد و زن اسان تر و مقدور تر شود.

متاسفانه در سالهای اخیر با مد و مرسوم شدن لباسهای فانتزی صرف نظر از ناقص بودن پوشش بدن در بعضی از این نوع لباسها ، خود زیبایی و چشم انداز بودن خود لباس باعث افزایش جاذبه بانوان برای مردان اجتماع و سخت تر کردن رعایت تقوی می شود.
خانمی که حجاب فانتری می پوشد علیرغم پوشاندن بدن خود ، با زیبا وجذاب کردن لباس خود بنوعی دیگر ایجاد جاذبه میکند و بعید می دانم رضای خدا در این نوع رفتار آنگونه که شایسته است لحاظ شده باشد.

خداوند به بانوان مسلمان توفیق بدهد هم حجاب داشته باشند و هم نوع لیاسشان سادتر و کم جذاب تر باشد. لباس زیبا را برای مجالس زنانه و در بین محرمهای خود بگذارند

خداوند به همه ما توفیق دهد وسوسه های شیطان و فریبکاری او در ما موثر نباشد. امین

گریه امام زمان علیه السلام در عزای عمویشان حضرت عباس علیه السلام

گریه امام زمان علیه السلام در عزای عمویشان حضرت عباس علیه السلام

جناب حجت ‏الاسلام آقاى قاضى زاهدى گلپايگانى مى‏فرمايد: من در تهران از جناب آقاى حاج محمد على فشندى كه يكى از اخيار تهران است، شنيدم كه مى‏گفت: من از اول جوانى مقيّد بودم كه تا ممكن است گناه نكنم و آن‏قدر به حج بروم تا به محضر مولايم حضرت بقيةاللَّه، روحى فداه، مشرف گردم. لذا سالها به همين آرزو به مكه معظمه مشرف مى‏شدم.

در يكى از اين سالها كه عهده ‏دار پذيرايى جمعى از حجاج هم بودم، شب هشتم ماه ذيحجه با جميع وسائل به صحراى عرفات رفتم تا بتوانم قبل از آنكه حجاج به عرفات بيايند، براى زوارى كه با من بودند جاى بهترى تهيه كنم. تقريباً عصر روز هفتم بارها را پياده كردم و در يكى از آن چادرهايى كه براى ما مهيا شده بود، مستقر شدم. ضمناً متوجه شدم كه غير از من هنوز كسى به عرفات نيامده است. در آن هنگام يكى از شرطه‏هايى كه براى محافظت چادرها در آنجا بود، نزد من آمد و گفت: تو چرا امشب اين همه وسائل را به اينجا آورده‏اى؟ مگر نمى‏دانى ممكن است سارقان در اين بيابان بيايند و وسائلت را ببرند؟ به هر حال حالا كه آمده‏اى، بايد تا صبح بيدار بمانى و خودت از اموالت محافظت بكنى. گفتم: مانعى ندارد، بيدار مى‏مانم و خودم از اموالم محافظت مى‏كنم.

آن شب در آنجا مشغول عبادت و مناجات با خدا بودم و تا صبح بيدار ماندم تا آن‏كه نيمه‏هاى شب ديدم سيد بزرگوارى كه شال سبز به سر دارد، به در خيمه من آمدند و مرا به اسم صدا زدند و فرمودند: حاج محمدعلى، سلام عليكم. من جواب سلام را دادم و از جا برخاستم. ايشان وارد خيمه شدند و پس از چند لحظه جمعى از جوانها كه تازه مو بر صورتشان روييده بود، مانند خدمتگزار به محضرش رسيدند. من ابتدا مقدارى از آنها ترسيدم، ولى پس از چند جمله كه با آن آقا حرف زدم، محبت او در دلم جاى گرفت و به آنها اعتماد كردم. جوانها بيرون خيمه ايستاده بودند ولى آن سيد داخل خيمه تشريف آورده بود. ايشان به من رو كرد و فرمود: حاج محمد على! خوشا به حالت! خوشا به حالت! گفتم: چرا؟

فرمودند: شبى در بيابان عرفات بيتوته كرده‏اى كه جدم حضرت سيدالشهداء اباعبداللَّه‏الحسين(علیه السلام) هم در اينجا بيتوته كرده بود. من گفتم: در اين شب چه بايد پبكنيم؟ فرمودند: دو ركعت نماز مى‏خوانيم، در اين نماز پس از حمد، يازده مرتبه قل ‏هواللَّه بخوان.

لذا بلند شديم و اين عمل را همراه با آن آقا انجام داديم. پس از نماز آن آقا يك دعايى خواندند كه من از نظر مضامين مانند آن دعا را نشنيده بودم. حال خوشى داشتند و اشك از ديدگانشان جارى بود. من سعى كردم كه آن دعا را حفظ كنم ولى آقا فرمودند: اين دعا مخصوص امام معصوم است و تو هم آن را فراموش خواهى كرد. سپس به آن آقا گفتم: ببينيد آيا توحيدم خوب است؟ فرمود: بگو. من هم به آيات آفاقيه و انفسيه بر وجود خدا استدلال كردم و گفتم: من معتقدم كه با اين دلايل، خدايى هست. فرمودند: براى تو همين مقدار از خداشناسى كافى است. سپس اعتقادم را به مسئله ولايت براى آن آقا عرض كردم. فرمودند: اعتقاد خوبى دارى. بعد از آن سؤال كردم كه: به نظر شما الآن حضرت امام زمان(علیه السلام) در كجا هستند. حضرت فرمودند: الان امام زمان در خيمه است.

سؤال كردم: روز عرفه، كه مى‏گويند حضرت ولى‏عصر(علیه السلام) در عرفات هستند، در كجاى عرفات مى‏باشند؟ فرمود: حدود جبل‏الرحمة. گفتم: اگر كسى آنجا برود آن حضرت را مى‏بيند؟ فرمود: بله، او را مى‏بيند ولى نمى‏‌شناسد.

گفتم: آيا فردا شب كه شب عرفه است، حضرت ولى‏عصر(علیه السلام) به خيمه‏ هاى حجاج تشريف مى‏آورند و به آنها توجهى دارند؟ فرمود: به خيمه شما مى‏آيد؛ زيرا شما فردا شب به عمويم حضرت ابوالفضل(علیه السلام) متوسل مى‏‌شويد.

در اين موقع، آقا به من فرمودند: حاجّ محمدعلى، چاى دارى؟ ناگهان متذكر شدم كه من همه چيز آورده‏ ام ولى چاى نياورده ‏ام. عرض كردم: آقا اتفاقاً چاى نياورده‏ام و چقدر خوب شد كه شما تذكر داديد؛ زيرا فردا مى‏روم و براى مسافرين چاى تهيه مى‌‏كنم.

آقا فرمودند: حالا چاى با من. از خيمه بيرون رفتند و مقدارى كه به صورت ظاهر چاى بود، ولى وقتى دم كرديم، به قدرى معطر و شيرين بود كه من يقين كردم، آن چاى از چايهاى دنيا نيست، آوردند و به من دادند. من از آن چاى دم كردم و خوردم. بعد فرمودند: غذايى دارى، بخوريم؟ گفتم: بلى نان و پنير هست. فرمودند: من پنير نمى‏خورم. گفتم: ماست هم هست. فرمودند: بياور، من مقدارى نان و ماست خدمتشان گذاشتم و ايشان از نان و ماست ميل فرمودند.

سپس به من فرمودند: حاج محمدعلى، به تو صد ريال (سعودى) مى‏دهم، تو براى پدر من يك عمره به‏جا بياور. عرض كردم: اسم پدر شما چيست؟ فرمودند: اسم پدرم »سيد حسن« است. گفتم: اسم خودتان چيست؟ فرمودند: سيد مهدى. من پول را گرفتم و در اين موقع، آقا از جا برخاستند كه بروند. من بغل باز كردم و ايشان را به عنوان معانقه در بغل گرفتم. وقتى خواستم صورتشان را ببوسم، ديدم خال سياه بسيار زيبايى روى گونه راستشان قرار گرفته است. لبهايم را روى آن خال گذاشتم و صورتشان را بوسيدم.

پس از چند لحظه كه ايشان از من جدا شدند، من در بيابان عرفات هر چه اين طرف و آن طرف را نگاه كردم كسى را نديدم! يك مرتبه متوجه شدم كه ايشان حضرت بقيةاللَّه، ارواحنافداه، بوده‏اند، به‏خصوص كه اسم مرا مى‏دانستند و فارسى حرف مى‏زدند! نامشان مهدى(علیه السلام) بود و پسر امام حسن عسكرى(علیه السلام) بودند.

بالاخره نشستم و زارزار گريه كردم. شرطه‏ها فكر مى‏كردند كه من خوابم برده است و سارقان اثاثيه مرا برده‏اند، دور من جمع شدند، اما من به آنها گفتم: شب است و مشغول مناجات بودم و گريه‏ام شديد شد.

فرداى آن روز كه اهل كاروان به عرفات آمدند، من براى روحانى كاروان قضيه را نقل كردم، او هم براى اهل كاروان جريان را شرح داد و در ميان آنها شورى پيدا شد.

اول غروب شب عرفه، نماز مغرب و عشا را خوانديم. بعد از نماز با آن‏كه من به آنها نگفته بودم كه آقا فرموده‏اند: »فردا شب من به خيمه شما مى‏آيم؛ زيرا شما به عمويم حضرت عباس(علیه السلام) متوسل مى‏شويد« خود به خود روحانى كاروان روضه حضرت ابوالفضل(علیه السلام) را خواند و شورى برپا شد و اهل كاروان حال خوبى پيدا كرده بودند، ولى من دائماً منتظر مقدم مقدس حضرت بقيةاللَّه، روحى و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء، بودم.

بالاخره نزديك بود روضه تمام شود كه كاسه صبرم لبريز شد. از ميان مجلس برخاستم و از خيمه بيرون آمدم، ناگهان ديدم حضرت ولى‏عصر(علیه السلام) بيرون خيمه ايستاده‏اند و به روضه گوش مى‏دهند و گريه مى‏كنند، خواستم داد بزنم و به مردم اعلام كنم كه آقا اينجاست، ولى ايشان با دست اشاره كردند كه چيزى نگو و در زبان من تصرف فرمودند و من نتوانستم چيزى بگويم. من اين طرف در خيمه ايستاده بودم و حضرت بقيةاللَّه، روحى‏فداه، آن طرف خيمه ايستاده بودند و بر مصائب حضرت ابوالفضل(علیه السلام) گريه مى‏كرديم و من قدرت نداشتم كه حتى يك قدم به طرف حضرت ولى‏عصر(علیه السلام) حركت كنم. بالاخره وقتى روضه تمام شد، حضرت هم تشريف بردند.

× برگرفته از: آثار و بركات حضرت امام حسين(علیه السلام)، ص23، قضيه 5.
منبع: موعود؛ شماره چهل و دو

حرکت امام حسین(علیه السلام) از مدینه به سوی مکه معظمه

حرکت امام حسین(علیه السلام) از مدینه به سوی مکه معظمه

پس از آن که معاویه بن ابی سفیان (نخستین خلیفه اموی) در نیمه رجب سال 60 قمری به هلاکت رسید و فرزندش یزید، به حکومت دست یافت، وی و درباریان اموی تلاش زیادی به عمل آورده تا از همه مردم بیعت گیرند.

آنان، مشکل زیادی در گرفتن بیعت از اهالی شام، مصر، عراق و یمن نداشته و تنها دغدغه خاطرشان از حجاز، به ویژه از شهر مقدس مدینه بود. زیرا در این شهر شخصیت های معروفی چون عبدالله بن عباس، عبدالله بن جعفر، محمد بن حنیفه، عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر زندگی می کردند، که احتمال داده میشد برای حکومت یزید مشکل ساز شوند.

در آن موقع امام حسین(علیه السلام)، در مدینه زندگی می کرد و به عنوان تنها یادگار جدش حضرت محمد(صل الله علیه و آله ) و جانشین پدر و برادر مظلومش حسن بن مجتبی(ع)، در رسیدن به مقام خلافت و رهبری مسلمانان، شایسته تر از همه بود و نگاه همگان به سوی او معطوف بود. معاویه در صلحنامه ای که با امام حسن (؛) منعقد کرده بود متعهد شد بود تا جانشینی برای خود تعیین ننماید. لذا با سپردن جانشینی خود به یزید نقض عهد کرده و شکل ظاهر حکومت خود ررا تبدیل به حکومتی مورثی سلطنتی تبدیل کرده بود. بدین لحاظ، یزید بیش از همه، از امام حسین (؛) واهمه داشت و در صدد تسلیم کردنش برآمد.

یزید در نخستین اقدام خود، نامه ای به ولید بن عتبه، عامل خود در مدینه نوشت و ضمن یادآوری مرگ معاویه، به وی دستور داد از مخالفان سرشناس مدینه برای وی بیعت بگیرد. نامه وی به این مضمون بود: اما بعد، بدون هیچ گونه نرمش و گذشت، از حسین بن علی(علیه السلام)، عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر بیعت بگیر و تابیعت نکردند، دست از آنان برمدار.(1)

به روایتی وی در این نامه متذکر شد: یا ابامحمد! انفذ کتابی الیهم، فمن لم یبایعک فانفذ الی براسه مع جواب کتابی هذا. والسلام.(2)

یعنی: ای ابومحمد (ولید بن عتبه)! نامه مرا به آنان ابلاغ کن، پس هر کس بیعت نکرد، سرش را به همراه پاسخ نامه برایم ارسال کن. والسلام.

ولید، پس از دریافت نامه یزید، تلاش زیادی به عمل آورد تا از مخالفان وی به صورت مسالمت آمیز بیعت گیرد، ولیکن تلاش هایش بی نتیجه ماند. زیرا عبدالله بن عمر، مبنای خاص خودش را داشت و می گفت: با کسی باید بیعت کرد که عامه مسلمانان او را پذیرفته باشند و من آخرین نفری هستم که با او بیعت خواهم کرد.(3)

عبدالله بن زبیر، از بیعت امتناع کرد و شبانه به سوی مکه معظمه گریخت و نیروهای حکومتی در پی او روان شده، ولی به وی دست نیافتند.(4)

اما امام حسین(علیه السلام) بنا به دعوت ولید، به خانه اش رفت و پس از گفت و گو با یکدیگر، به وی چنین فرمود: ایها الامیر! انّا اهل بیت النّبوّه، و معدن الرّساله، و مختلف الملائکه، بنا فتح الله و بنا ختم الله، و یزید رجل فاسق، شارب الخمر، قاتل النفس المحترمه، معلن بالفسق، و مثلی لا یبایع مثله، ولکن نصبح و تصبحون، و ننظر و تنظرون أیّنا أحق بالخلافه و البیعه؟(5)

یعنی: ای امیر! ما خاندان نبوت و معدن رسالتیم. ماییم که فرشتگان به خانه ما آمد و شد دارند و خداوند متعال رحمت خود را با ما آغاز نمود و با ما نیز به پایان خواهد برد. اما یزید، فردی است فاسق، شراب خوار، خونریز، متجاهر به فسق و شخصی مانند من هرگز با فردی چون او بیعت نخواهد کرد، ولی شما امشب را به صبح برسانید و ما نیز شب را به صبح خواهیم رسانید. شما نیک بنگرید و ما هم تأملی در کار خود می کنیم که کدامیک از ما برای احراز مقام خلافت شایسته تریم؟

امام حسین(علیه السلام) از خانه ولید بیرون رفت و در اندیشه اقدامات بعدی خود برآمد. روز بعد، مروان بن حکم که از بازماندگان و بزرگان بنی امیه در مدینه بود، امام حسین(علیه السلام) را دید و به وی گفت: می خواهم تو را سفارش کنم و سفارش من این است که با یزید بیعت کن، زیرا این کار برای دنیا و آخرت تو بهتر است.

امام حسین(علیه السلام) در پاسخ وی فرمود: انا لله و انا الیه راجعون و علی الاسلام السلام اذ قد بلیت الامه براع مثل یزید و لقد سمعت جدی رسول الله(صل الله علیه و آله ) یقول: الخلافه محرمه علی آل ابی سفیان.(6)

یعنی: ما همه از خداییم و به سوی او باز خواهیم گشت. هر گاه امت اسلام به حاکمی مانند یزید مبتلا گردد، باید فاتحه اسلام را خواند. من از جدم رسول خدا(صل الله علیه و آله ) شنیدم که می فرمود: خلافت بر فرزندان ابی سفیان حرام است.

مخالفت امام حسین(علیه السلام) با خلافت یزید، به سرعت در میان مردم مدینه منتشر گردید و آنان را در میان دو راه متحیر نمود.

ولید برای اخذ بیعت، مخالفان را تحت فشار قرار داد و تعدادی از معترضان، از جمله عبدالله بن مطیع را بازداشت و زندانی کرد.

اهالی مدینه با پشت گرمی از حمایت های امام حسین(علیه السلام)، از رفتار عامل یزید، اظهار ناخشنودی کرده و به صورت آشکار با وی به مخالفت پرداختند و گروهی از معترضان به زندان ولید هجوم آورده و زندانیان را آزاد کردند.(7)

این همان بذر انقلاب و آزادی خواهی است که امام حسین(علیه السلام) در آخرین روزهای زندگانی خویش در مدینه، در میان اهالی این شهر افشاند و از همین جا، حکومت سراسر تباهی یزید را نشانه گرفت.

امام حسین(علیه السلام) که با درخواست های مکرر ولید و اصرار مروان بن حکم روبرو بود، در صورت باقی ماندن در مدینه، می بایست یکی از دو گزینه را می پذیرفت: یا با یزید بیعت کند و یا مخالفت و سرانجام درگیری و کشته شدن در مدینه، بدون این که به منظور اصلی اش که افشای حکومت غاصبانه یزید و ناحق بودن خلافت امویان بود، دست یابد.

اما آن حضرت، تصمیمی دیگر گرفت و آن عبارت بود از هجرت از مدینه منوره؛ هجرتی بزرگ و سرنوشت ساز که درتاریخ اسلام و نهضت های اسلامی و عدالت خواهی، منزلتی بزرگ و بی مانندی پیدا کرد و شگفتی همگان را برانگیخت.

امام حسین(علیه السلام) به خانواده خویش و خاندان امیرمؤمنان(علیه السلام) آگاهی داد که قصد خروج از مدینه و هجرت از این شهر مقدس را دارد. به همین جهت خاندان امیرمؤمنان(علیه السلام) جز برادرش محمد حنفیه و فرزندان وی، اعلام آمادگی کرده و برای هجرت و جهاد، در رکاب آن حضرت حضور یافتند.

امام حسین(علیه السلام)، در انتهای شب یک شنبه، دو روز مانده به پایان ماه رجب سال 60 قمری، به طور آشکار و به قصد عمره راهی مکه معظمه گردید.(8)

امام حسین(علیه السلام) هنگام خروج از مدینه، این آیه شریفه را که در شأن حضرت موسی(علیه السلام) به هنگام فرار از ستم فرعونیان نازل شده بود، تلاوت می کرد:

فَخَرَج مِنْها خائِفاً یَتَرَقَّبُ، قالَ رَبِّ نَجِّنی مِنَ الْقَومِ الظّالِمینَ؛(9) پس در حالی که هراسان بود، از شهر بیرون شد و ]در آن حال[ گفت: پروردگارا! مرا از دست گروه ستم کاران رهایی ببخش.

آن حضرت آیه مزبور را مکرر تلاوت می نمود و از راه عمومی و رسمی میان مدینه و مکه حرکت کرد. گروهی از همراهان عرض کردند: ای پسر رسول خدا(صل الله علیه و آله )! اگر از راه معروف و شناخته شده نروید و به مانند عبدالله بن زبیر از بیراهه سفر کنید، نیکوتر است و از گزند دشمنان ایمن خواهید بود.

امام حسین(علیه السلام) فرمود: لا، و الله لا افارقه حتی یقضی الله ما هو قاض؛ سوگند به خدا نه، من از این راه جدا نمی شوم تا خدا درباره ما آن چه خواسته است حکم نماید.(10)

بدین گونه، آن حضرت به همراه خانواده و همراهان خویش، از مدینه راهی مکه معظمه گردید.

1- معالم المدرسیتن (سید مرتضی عسکری)، ج3، ص 55؛ ارزیابی انقلاب حسین (محمد مهدی شمس الدین، با ترجمه مهدی پیشوایی)، ص 203

2- وقایع عاشورا (سید محمد تقی مقدم)، ص 156

3- معالم المدرستین، ج3، ص 57

4- الارشاد (شیخ مفید)، ص 375

5- وقایع عاشورا، ص 160؛ معالم المدرستین، ج3، ص 57

6- لهوف سید بن طاووس (ترجمه عقیقی بخشایشی)، ص 38

7- وقایع عاشورا، ص 164

8- الارشاد، ص 375؛ وقایع الایام (شیخ عباس قمی)، ص 329

9- سوره قصص (28)، آیه 21

10- الارشاد، ص 337؛ وقایع عاشورا، ص 187

امام حسین (ع) در کلام تعدادی از شخصیت های خارجی

امام حسین (ع) در کلام تعدادی از شخصیت های خارجی

تاثیرى که حادثه کربلا و قیام حسین بن على‏ بر اندیشه مردم جهان،حتى غیرمسلمانان داشته،بسیار است. عظمت قیام و اوج فداکارى و ویژگیهاى دیگر امام و یارانش‏ سبب شده که اظهار نظرهاى بسیارى درباره این نهضت و حماسه آفرینان عاشورا داشته ‏باشند. نقل سخنان همه آن شخصیتها کتاب قطورى مى ‏شود. بویژه که برخى از نویسندگان ‏غیر مسلمان مستقلا کتاب درباره این حادثه نوشته‏ اند. در اینجا تنها تعدادى اندک از این‏ نظرها(از مسلمانان و غیر مسلمانان)آورده مى ‏شود: ۱

مهاتما گاندى (رهبر استقلال هند):

من زندگى امام حسین،آن شهید بزرگ اسلام را بدقت‏ خوانده ‏ام و توجه کافى به صفحات کربلا نموده ‏ام و بر من روشن شده است‏ که اگر هندوستان بخواهد یک کشور پیروز گردد،بایستى از سرمشق امام حسین‏ پیروى کند.

محمد على جناح (قاعد اعظم پاکستان):

هیچ نمونه‏ اى از شجاعت،بهتر از آنکه امام‏ حسین از لحاظ فداکارى و تهور نشان داد در عالم پیدا نمى ‏شود. به عقیده من تمام‏ مسلمین باید از سرمشق این شهیدى که خود را در سرزمین عراق قربان کرد پیروى نمایند.

چارلز دیکنز(نویسنده معروف انگلیسى):

اگر منظور امام حسین جنگ در راه‏ خواسته‏ هاى دنیایى بود، من نمى ‏فهمم چرا خواهران و زنان و اطفالش به همراه او بودند؟ پس عقل چنین حکم مى نماید که او فقط بخاطر اسلام،فداکارى خویش را انجام داد.

توماس کارلایل (فیلسوف و مورخ انگلیسى):

بهترین درسى که از تراژدى کربلا مى ‏گیریم، اینست که حسین و یارانش ایمان استوار به خدا داشتند.آنها با عمل‏ خود روشن کردند که تفوق عددى در جایى که حق با باطل روبرو مى ‏شود اهمیت‏ ندارد و پیروزى حسین با وجود اقلیتى که داشت،باعث‏ شگفتى من است.

ادوارد براون (مستشرق معروف انگلیسى):

آیا قلبى پیدا مى ‏شود که وقتى درباره کربلا سخن مى ‏شنود،آغشته با حزن و الم نگردد؟حتى غیر مسلمانان نیز نمى ‏توانندپاکى روحى را که در این جنگ اسلامى در تحت لواى آن انجام گرفت انکار کنند.

آنطون بارا (مسیحى):

اگر حسین از آن ما بود،در هر سرزمینى براى او بیرقى برمى ‏افراشتیم و در هر روستایى براى او منبرى بر پا مى‏ نمودیم و مردم را با نام‏ حسین به مسیحیت فرا مى ‏خواندیم.

فردریک جمس :

درس امام حسین و هر قهرمان شهید دیگرى این است که در دنیا اصول ابدى عدالت و ترحم و محبت وجود دارد که تغییر ناپذیرند و همچنین‏ مى ‏رساند که هر گاه کسى براى این صفات مقاومت کند و بشر در راه آن پافشارى ‏نماید،آن اصول همیشه در دنیا باقى و پایدار خواهد ماند.

ل.م.بوید

در طى قرون،افراد بشر همیشه جرات و پردلى و عظمت روح،بزرگى ‏قلب و شهامت روانى را دوست داشته‏ اند و در همین هاست که آزادى و عدالت‏ هرگز به نیروى ظلم و فساد تسلیم نمى‏ شود. این بود شهامت و این بود عظمت امام ‏حسین. و من مسرورم که با کسانى که این فداکارى عظیم را از جان و دل ثنا مى ‏گویند شرکت کرده ‏ام،هر چند که ۱۳۰۰ سال از تاریخ آن گذشته است.

واشنگتن ایروینگ (مورخ مشهور آمریکایى):

براى امام حسین ‏«ع‏» ممکن بود که‏ زندگى خود را با تسلیم شدن اراده یزید نجات بخشد،لیکن مسؤولیت پیشوا و نهضت بخش اسلام اجازه نمى ‏داد که او یزید را بعنوان خلافت بشناسد. او بزودى‏ خود را براى قبول هر ناراحتى و فشارى به منظور رها ساختن اسلام از چنگال‏ بنى امیه آماده ساخت.در زیر آفتاب سوزان سرزمین خشک و در روى ریگ هاى‏ تفتیده عربستان،. روح حسین فنا ناپذیر است.اى پهلوان و اى نمونه شجاعت و اى ‏شهسوار من،اى حسین!

توماس ماساریک :

اگر چه کشیشان ما هم از ذکر مصائب حضرت مسیح مردم را متاثر مى‏ سازند، ولى آن شور و هیجانى که در پیروان حسین‏ «ع‏» یافت مى ‏شود در پیروان مسیح یافت نخواهد شد و گویا سبب این باشد که مصائب مسیح در برابر مصائب حسین‏ «ع‏» مانند پر کاهى است در مقابل یک کوه عظیم پیکر.

موریس دوکبرى :

در مجالس عزادارى حسین گفته مى ‏شود که حسین، براى حفظ شرف و ناموس مردم و بزرگى مقام و مرتبه اسلام، از جان و مال و فرزند گذشت وزیر بار استعمار و ماجراجویى یزید نرفت. پس بیایید ما هم شیوه او را سرمشق‏ قرار داده، از زیردستى استعمارگران خلاصى یابیم و مرگ با عزت را بر زندگى با ذلت ترجیح دهیم.

ماربین آلمانى (خاور شناس):

حسین‏ «ع‏» با قربانى کردن عزیزترین افراد خود و با اثبات مظلومیت و حقانیت‏ خود،به دنیا درس فداکارى و جانبازى آموخت و نام اسلام و اسلامیان را در تاریخ ثبت و در عالم بلند آوازه ساخت. این سرباز رشید عالم اسلام به مردم دنیا نشان داد که ظلم و بیداد و ستمگرى پایدار نیست و بناى ‏ستم هر چه ظاهرا عظیم و استوار باشد،در برابر حق و حقیقت چون پر کاهى بر بادخواهد رفت.

بنت الشاطى :

زینب، خواهر حسین بن على‏«ع‏» لذت پیروزى را در کام ابن زیاد و بنى امیه خراب کرد و در جام پیروزى آنان قطرات زهر ریخت،در همه حوادث‏ سیاسى پس از عاشورا، همچون قیام مختار و عبد الله بن زبیر و سقوط دولت ‏امویان و برپایى حکومت عباسیان و ریشه دواندن مذهب تشیع، زینب قهرمان‏ کربلا نقش برانگیزنده داشت.

لیاقت على خان (نخستین نخست وزیر پاکستان):

این روز محرم،براى مسلمانان سراسرجهان معنى بزرگى دارد.در این روز،یکى از حزن آورترین و تراژدیک‏ ترین وقایع اسلام اتفاق افتاد،شهادت حضرت امام حسین‏«ع‏» در عین حزن، نشانه فتح نهایى‏ روح واقعى اسلامى بود،زیرا تسلیم کامل به اراده الهى به شمار مى ‏رفت. این درس‏ به ما مى ‏آموزد که مشکلات و خطرها هر چه باشد،نبایستى ما پروا کنیم و از راه‏ حق و عدالت منحرف شویم.

در مجالس عزادارى حسین گفته مى ‏شود که حسین، براى حفظ شرف و ناموس مردم و بزرگى مقام و مرتبه اسلام،از جان و مال و فرزند گذشت و زیر بار استعمار و ماجراجویى یزید نرفت. پس بیایید ما هم شیوه او را سرمشق ‏قرار داده، از زیردستى استعمارگران خلاصى یابیم و مرگ با عزت را بر زندگى باذلت ترجیح دهیم

جرج جرداق (دانشمند و ادیب مسیحى):

وقتى یزید، مردم را تشویق به قتل حسین و مامور به خونریزى مى ‏کرد، آنها مى‏ گفتند:«چه مبلغ مى ‏دهى؟» اما انصار حسین به ‏او گفتند: ما با تو هستیم. اگر هفتاد بار کشته شویم،باز مى‏ خواهیم در رکابت جنگ‏ کنیم و کشته شویم.

عباس محمود عقاد (نویسنده و ادیب مصرى):

جنبش حسین، یکى از بى نظیرترین ‏جنبشهاى تاریخى است که تاکنون در زمینه دعوت هاى دینى یا نهضت هاى سیاسى پدیدار گشته است…دولت اموى پس از این جنبش، به قدر عمر یک انسان طبیعى‏ دوام نکرد و از شهادت حسین تا انقراض آنان بیش از شصت و اندى سال نگذشت.

احمد محمود صبحى :

اگر چه حسین بن على‏«ع‏» در میدان نظامى یا سیاسى ‏شکست‏ خورد، اما تاریخ، هرگز شکستى را سراغ ندارد که مثل خون حسین‏«ع‏» به ‏نفع شکست‏ خوردگان تمام شده باشد. خون حسین ، انقلاب پسر زبیر و خروج‏ مختار و نهضتهاى دیگر را در پى داشت،تا آنجا که حکومت اموى ساقط شد ونداى خونخواهى حسین،فریادى شد که آن تختها و حکومتها را به لرزه درآورد.

گیبون (مورخ انگلیسى):

با آنکه مدتى از واقعه کربلا گذشته و ما هم با صاحب واقعه ‏هم وطن نیستیم،مع ذلک مشقات و مشکلاتى که حضرت حسین‏«ع‏» تحمل ‏نموده،احساسات سنگین دل‏ ترین خواننده را بر مى ‏انگیزد،چندانکه یک نوع‏ عطوفت و مهربانى نسبت به آن حضرت در خود مى ‏یابد.

(داستان حسینى) عشق آزادگان را به ‏فداکارى در راه خدا بر مى ‏انگیزد و استقبال مرگ را بهترین آرزوها به شمار مى ‏آورد، چندانکه براى شتاب به قربانگاه، بر یکدیگر پیشى جویند

نیکلسون (خاورشناس معروف):

بنى امیه،سرکش و مستبد بودند، قوانین اسلامى را نادیده انگاشتند و مسلمین را خوار نمودند…و چون تاریخ را بررسى کنیم،گوید:

دین بر ضد فرمانفرمایى تشریفاتى قیام کرد و حکومت دینى در مقابل امپراتورى‏ ایستادگى نمود. بنابر این، تاریخ از روى انصاف حکم مى‏ کند که خون حسین‏«ع‏» به‏ گردن بنى امیه است.

سر پرسى سایکس(خاور شناس انگلیسى):

حقیقتا آن شجاعت و دلاورى که این عده‏ قلیل از خود بروز دادند، به درجه‏ اى بوده است که در تمام این قرون متمادى هرکسى که آن را شنید، بى اختیار زبان به تحسین و آفرین گشود. این یک مشت مردم ‏دلیر غیرتمند،مانند مدافعان ترموپیل، نامى بلند غیر قابل زوال براى خود تا ابدباقى گذاشتند.

تاملاس توندون (هندو،رئیس سابق کنگره ملى هندوستان):

این فداکاریهاى عالى از قبیل ‏شهادت امام حسین‏«ع‏»، سطح فکر بشریت را ارتقا بخشیده است و خاطره آن‏ شایسته است همیشه باقى بماند و یادآورى شود. محمد زغلول پاشا(در مصر،در تکیه ایرانیان) : حسین‏«ع‏»در این کار،به واجب دینى وسیاسى خود قیام کرده و اینگونه مجالس عزادارى، روح شهامت را در مردم ‏پرورش مى‏ دهد و مایه قوت اراده آنها در راه حق و حقیقت مى ‏گردد.

عبد الرحمان شرقاوى (نویسنده مصرى):

حسین‏«ع‏»،شهید راه دین و آزادگى است. نه‏ تنها شیعه باید به نام حسین ببالد، بلکه تمام آزاد مردان دنیا باید به این نام شریف‏ افتخار کنند.

طه حسین (دانشمند و ادیب مصرى):

حسین‏«ع‏»براى به دست آوردن فرصت و ازسرگرفتن جهاد و دنبال کردن از جایى که پدرش رها کرده بود،در آتش شوق‏ مى ‏سوخت. او زبان را درباره معاویه و عمالش آزاد کرد،تا به حدى که معاویه‏ تهدیدش نمود.اما حسین،حزب خود را وادار کرد که در طرفدارى حق سختگیر باشند.

عبد الحمید جودة السحار (نویسنده مصرى):

حسین‏«ع‏» نمى ‏توانست با یزید بیعت کند و به حکومت او تن بدهد، زیرا در آن صورت،بر فسق و فجور، صحه مى ‏گذاشت‏ و ارکان ظلم و طغیان را محکم مى ‏کرد و بر فرمانروایى باطل تمکین مى ‏نمود. امام‏ حسین به این کارها راضى نمى‏ شد،گر چه اهل و عیالش به اسارت افتند و خود و یارانش کشته شوند.

علامه طنطاوى (دانشمند و فیلسوف مصرى):

(داستان حسینى) عشق آزادگان را به‏ فداکارى در راه خدا بر مى ‏انگیزد و استقبال مرگ را بهترین آرزوها به شمارمى‏ آورد،چندانکه براى شتاب به قربانگاه،بر یکدیگر پیشى جویند.

العبیدى (مفتى موصل):

فاجعه کربلا در تاریخ بشر نادره‏ اى است،همچنان که مسببین‏ آن نیز نادره ‏اند…حسین بن على‏«ع‏» سنت دفاع از حق مظلوم و مصالح عموم را بنابر فرمان خداوند در قرآن به زبان پیمبر اکرم وظیفه خویش دید و از اقدام به آن‏ تسامحى نورزید. هستى خود را در آن قربانگاه بزرگ فدا کرد و بدین سبب نزد پروردگار،«سرور شهیدان‏»محسوب شد و در تاریخ ایام،«پیشواى اصلاح طلبان‏» به شمار رفت.آرى،به آنچه خواسته بود و بلکه برتر از آن،کامیاب گردید. ۲

۱٫ نقل از کتاب‏«درسى که حسین به انسانها آموخت‏»،شهید هاشمى‏نژاد،ص ۴۴۷،رهبر آزادگان و منابع دیگر.

۲٫ فرهنگ نامه اصطلاحات عاشورا، جواد محدثی

تیبان/