Category: همه مطالب سایت

ولادت مولایمان علی علیه السلام

ولادت مولایمان علی علیه السلام

téléchargement (1)

 

 

بنا بوشته مورخين ولادت على عليه السلام در روز جمعه 13 رجب در سال سى‏ام عام الفيل (1) بطرز عجيب و بيسابقه‏اى در درون كعبه يعنى خانه خدا بوقوع پيوست،محقق دانشمند حجة الاسلام نير گويد:

 

اى آنكه حريم كعبه كاشانه تست‏
بطحا صدف گوهر يكدانه تست‏
گر مولد تو بكعبه آمد چه عجب‏
اى نجل خليل خانه خود خانه تست

 

پدر آنحضرت ابو طالب فرزند عبد المطلب بن هاشم بن عبد مناف و مادرش هم فاطمه دختر اسد بن هاشم بود بنا بر اين على عليه السلام از هر دو طرف هاشمى نسب است (2)

اما ولادت اين كودك مانند ولادت ساير كودكان بسادگى و بطور عادى نبود بلكه با تحولات عجيب و معنوى توأم بوده است مادر اين طفل خدا پرست بوده و با دين حنيف ابراهيم زندگى ميكرد و پيوسته بدرگاه خدا مناجات كرده و تقاضا مينمود كه وضع اين حمل را بر او آسان گرداند زيرا تا باين كودك حامل بود خود را مستغرق در نور الهى ميديد و گوئى از ملكوت اعلى بوى الهام شده بود كه اين طفل با ساير مواليد فرق بسيار دارد.

شيخ صدوق و فتال نيشابورى از يزيد بن قعنب روايت كرده‏اند كه گفت من با عباس بن عبد المطلب و گروهى از عبد العزى در كنار خانه خدا نشسته بوديم كه فاطمه بنت اسد مادر امير المؤمنين در حاليكه نه ماه باو آبستن بود و درد مخاض داشت آمد و گفت خدايا من بتو و بدانچه از رسولان و كتابها از جانب تو آمده‏اند ايمان دارم و سخن جدم ابراهيم خليل را تصديق ميكنم و اوست كه اين بيت عتيق را بنا نهاده است بحق آنكه اين خانه را ساخته و بحق مولودى كه در شكم من است ولادت او را بر من آسان گردان ، يزيد بن قعنب گويد ما بچشم خودديديم كه خانه كعبه از پشت(مستجار) شكافت و فاطمه بدرون خانه رفت و از چشم ما پنهان گرديد و ديوار بهم بر آمد چون خواستيم قفل درب خانه را باز كنيم گشوده نشد لذا دانستيم كه اين كار از امر خداى عز و جل است و فاطمه پس از چهار روز بيرون آمد و در حاليكه امير المؤمنين عليه السلام را در روى دست داشت گفت من بر همه زنهاى گذشته برترى دارم زيرا آسيه خدا را به پنهانى پرستيد در آنجا كه پرستش خدا جز از روى ناچارى خوب نبود و مريم دختر عمران نخل خشك را بدست خود جنبانيد تا از خرماى تازه چيد و خورد(و هنگاميكه در بيت المقدس او را درد مخاض گرفت ندا رسيد كه از اينجا بيرون شو اينجا عبادتگاه است و زايشگاه نيست) و من داخل خانه خدا شدم و از ميوه‏هاى بهشتى و بار و برگ آنها خوردم و چون خواستم بيرون آيم هاتفى ندا كرد اى فاطمه نام او را على بگذار كه او على است و خداوند على الاعلى فرمايد من نام او را از نام خود گرفتم و بادب خود تأديبش كردم و او را بغامض علم خود آگاه گردانيدم و اوست كه بتها را از خانه من ميشكند و اوست كه در بام خانه‏ام اذان گويد و مرا تقديس و تمجيد نمايد خوشا بر كسيكه او را دوست دارد و فرمانش برد و واى بر كسى كه او را دشمن دارد و نافرمانيش كند. (3)

 

و چنين افتخار منحصر بفردى كه براى على عليه السلام در اثر ولادت در اندرون كعبه حاصل شده است بر احدى از عموم افراد بشر چه در گذشته و چه در آينده بدست نيامده است و اين سخن حقيقتى است كه اهل سنت نيز بدان اقرار و اعتراف دارند چنانكه ابن صباغ مالكى در فصول المهمه گويد:

 

و لم يولد فى البيت الحرام قبله احد سواه و هى فضيلة خصه الله تعالى بها اجلالا له و اعلاء لمرتبته و اظهارا لتكرمته. (4)

 

يعنى پيش از آنحضرت احدى در خانه كعبه ولادت نيافت مگر خود او واين فضيلتى است كه خداى تعالى به على عليه السلام اختصاص داده تا مردم مرتبه بلند او را بشناسند و از او تجليل و تكريم نمايند.

 

در جلد نهم بحار در مورد وجه تسميه آنحضرت بعلى چنين نوشته شده است كه چون ابوطالب طفل را از مادرش گرفت بسينه خود چسباند و دست فاطمه را گرفته و بسوى ابطح آمد و به پيشگاه خداوند تعالى چنين مناجات نمود.

 

يا رب هذا الغسق الدجى‏
و القمر المبتلج المضى‏ء
بين لنا من حكمك المقضى‏
ماذا ترى فى اسم ذا الصبى (5)

 

هاتفى ندا كرد:

خصصتما بالولد الزكى‏
و الطاهر المنتجب الرضى‏
فاسمه من شامخ على‏
على اشتق من العلى (6)

 

علماى بزرگ اهل سنت نيز در كتب خود بهمين مطلب اشاره كرده‏اند و محمد بن يوسف گنجى شافعى با تغيير چند لفظ و كلمه در كفاية الطالب چنين مينويسد كه در پاسخ تقاضاى ابوطالب ندائى برخاست و اين دو بيت را گفت.

 

يا اهل بيت المصطفى النبى‏
خصصتم بالولد الزكى‏
ان اسمه من شامخ العلى‏
على اشتق من العلى (7)

 

و در بعضى روايات آمده است كه فاطمه بنت اسد پس از وضع حمل(پيش از اينكه بوسيله نداى غيبى نام او على گذاشته شود) نام كودك را حيدر نهاد و هنگاميكه او را قنداق كرده بدست شوهر خود ميداد گفت خذه فانه حيدرة و بهمين جهت آنحضرت در غزوه خيبر بمرحب پهلوان معروف يهود فرمود:
انا الذى سمتنى امى حيدرة
ضرغام اجام و ليث قسورة (8)

و چون نام آنحضرت على گذاشته شد نام حيدر جزو ساير القاب بر او اطلاق گرديد و از القاب مشهورش حيدر و اسد الله و مرتضى و امير المؤمنين و اخو رسول الله بوده و كنيه آنجناب ابو الحسن و ابوتراب است.

 

همچنين خدا پرستى و اسلام آوردن فاطمه و ابوطالب نيز از روايات گذشته معلوم ميشود كه آنها در جاهليت موحد بوده و براى تعيين نام فرزند خود بدرگاه خدا استغاثه نموده‏اند،فاطمه بنت اسد براى رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم بمنزله مادر بوده و از اولين گروهى است كه به آنحضرت ايمان آورد و بمدينه مهاجرت نمود و هنگام وفاتش نبى اكرم صلى الله عليه و آله و سلم پيراهن خود را براى كفن او اختصاص داد و بجنازه‏اش نماز خواند و خود در قبر او قرار گرفت تا وى از فشار قبر آسوده گردد و او را تلقين فرمود و دعا نمود. (9)

 

و ابوطالب هم موحد بوده و پس از بعثت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم بدو ايمان آورده و چون شيخ و رئيس قريش بود لذا ايمان خود را مصلحة مخفى مينمود،در امالى صدوق است مردى بابن عباس گفت اى عمو زاده رسولخدا مرا آگاه گردان كه آيا ابوطالب مسلمان بود؟گفت چگونه مسلمان نبود در حاليكه ميگفت:

 

و قد علموا ان ابننا لا مكذب‏
لدينا و لا يعبأ بقول الا باطل

 

يعنى مشركين مكه دانستند كه فرزند ما(محمد صلى الله عليه و آله و سلم) نزد ما مورد تكذيب نيست و بسخنان بيهوده اعتناء نميكند مثل ابوطالب مثل اصحاب كهف است كه ايمان خود را در دل مخفى نگهميداشتند و ظاهرا مشرك بودند و خداوند دو ثواب بآنها داد،حضرت صادق عليه السلام هم فرمود مثل‏ابوطالب مثل اصحاب كهف است كه در دل ايمان داشتند و ظاهرا مشرك بودند و خداوند دو پاداش (يكى براى ايمان و يكى براى تقيه) بآنها داد. (10)

 

اشعار زيادى از ابوطالب در مدح پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله مانده است كه اسلام وى از مضمون آنها كاملا روشن و هويداست چنانكه به آنحضرت خطاب نموده و گويد:

 

و دعوتنى و علمت انك ناصحى‏
و لقد صدقت و كنت قبل امينا
و ذكرت دينا لا محالة انه‏
من خير اديان البرية دينا (11)

 

بحضرت صادق عرض كردند كه(اهل سنت) گمان كنند كه ابوطالب كافر بوده است فرمود دروغ گويند چگونه كافر بود در حاليكه ميگفت:

 

ألم تعلموا انا وجدنا محمدا
نبيا كموسى خط فى اول الكتب (12)

 

شيخ سليمان بلخى صاحب كتاب ينابيع المودة درباره ابوطالب گويد:

و حامى النبى و معينه و محبه اشد حبا و كفيله و مربيه و المقر بنبوته و المعترف برسالته و المنشد فى مناقبه ابياتا كثيرة و شيخ قريش ابوطالب. (13)

 

يعنى ابوطالب كه رئيس و بزرگ قريش بود حامى و كمك پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم بود و او را بسيار دوست داشت و كفيل معيشت و مربى آنحضرت بود و بنبوتش اقرار و برسالتش اعتراف داشت و در مناقب او اشعار زيادى سروده است.(درباره اثبات ايمان ابوطالب مطالب زيادى در كتب دينى‏نوشته شده و كتابهاى مستقلى نيز مانند كتاب ابوطالب مؤمن قريش برشته تأليف در آمده است) .

بارى ولادت على عليه السلام در اندرون كعبه مفاخر بنى هاشم را جلوه تازه‏اى بخشيد و شعراى عرب و عجم در اينمورد اشعار زيادى سروده‏اند كه در خاتمه اين فصل بچند بيت از سيد حميرى ذيلا اشاره ميگردد.

 

ولدته فى حرم الاله امه‏
و البيت حيث فنائه و المسجد
بيضاء طاهرة الثياب كريمة
طابت و طاب وليدها و المولد
فى ليلة غابت نحوس نجومها
و بدت مع القمر المنير الاسعد
ما لف فى خرق القوابل مثله‏
الا ابن امنة النبى محمد (14)

 

مادرش او را در حرم خدا زائيد در حاليكه بيت و مسجد الحرام آستانه او بود.

آن مادر نورانى كه لباسهاى پاكيزه ببر داشت و خود پاكيزه بود و مولود او و محل ولادت نيز پاكيزه بود.

 

در شبى كه ستاره‏هاى منحوسش ناپيدا بوده و سعيدترين ستاره بهمراه ماه پديد آمده بود .

 

قابله‏هاى(دنيا) هيچ مولودى را مانند او لباس نپوشاينده‏اند(يعنى هرگز مولودى مانند او بدنيا نيامده) بجز پسر آمنه محمد پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم.

 

پى‏ نوشتها:

 

(1) حبشى‏هاى فيل سوار كه باصحاب فيل سوار كه باصحاب فيل مشهورند تحت فرماندهى ابرهه براى ويران كردن كعبه بمكه آمده بودند كه خداوند همه آنها را هلاك نمود و خود ابرهه نيز آخرين نفر بود كه بهلاكت رسيد چنانكه در قرآن كريم فرمايد: (ألم تر كيف فعل ربك باصحاب الفيل؟) اعراب حجاز آن سال را مبارك شمرده و نامش را عام الفيل گذاشتند و ولادت نبى اكرم نيز در همانسال بوده است تا 71 سال پس از آنواقعه يعنى تا سال 18 هجرى عام الفيل مبدأ تاريخ مسلمين بود ولى در سال مزبور كه ششمين سال خلافت عمر بود برهنمائى حضرت امير از عام الفيل صرفنظر و سال هجرت نبوى مبدأ تاريخ مسلمانان قرار گرفت.

 

(2) ابوطالب پيش از ولادت على عليه السلام داراى سه پسر ديگر هم بود كه به ترتيب عبارتند از طالب،عقيل،جعفر.

 

(3) امالى صدوق مجلس 27 حديث 9ـروضة الواعظين جلد 1 ص 76ـبحار الانوار جلد 35 ص 8ـكشف الغمه ص .19

 

(4) فصول المهمه ص .14

 

(5) اى پروردگار صاحب شب تاريك و ماه نور دهنده از حكم مقضى خود براى ما آشكار كن كه اسم اين كودك را چه بگذاريم.

 

(6) شما دو نفر (ابوطالب و فاطمه) اختصاص يافتيد بفرزند پاكيزه و برگزيده و پسنديده پس نام او على است و على از نام خداوند على الاعلى مشتق شده است.

 

(7) ينابيع المودة باب 56 ص 255 ـكفاية الطالب ص .406

(8) من آنكسم كه مادرم نام مرا حيدر نهاد،شير بيشه‏ام چنان شيرى كه زورمند و پنجه افكن باشد.

(9) اعلام الورىـاصول كافى جلد 2 ابواب تاريخـامالى صدوق مجلس 51 حديث .14

(10) امالى صدوق مجلس 89 حديث 12 و 13ـروضة الواعظين جلد 1 ص 139

(11) بحار الانوار جلد 35 ص 124ـمرا(بدين خود) دعوت كردى و من دانستم كه يقينا تو خير خواه منى و تو از اين پيش راستگو و امين بودى و دينى را بمردم عرضه داشتى كه آن بهترين اديان است.

(12) اصول كافى جلد 2 باب ابواب التاريخـآيا ندانستيد كه ما محمد(ص) را مانند موسى به پيغمبرى يافتيم كه در كتابهاى گذشته نامش نوشته شده است.

(13) ينابيع المودة باب 52 ص .152

(14) روضة الواعظين جلد 1 ص .81

 

ميلاد موعود

 

295329_523991817631069_997484097_n

1 – میلاد امام مهدی (عج)

منبع سایت مجیر

ميلاد موعود

 حكيمه خاتون, دختر امام محمد تقى (عليه السلام) و عمه امام حسن عسكرى (عليه السلام) مى فرمايد: ابا محمد, حسن بن على (عليه السلام) شخصى را نزد من فرستاد و پيغام داد:
! ((عمه جان امشب براى . افطار نزد ما بيا كه شب نيمه شعبان است, خداوند – تبارك و تعالى – امشب حجت خود را كه حجت او در روى زمين است, آشكار مى سازد))
? من خدمت آن حضرت شرفياب شدم, عرض كردم: مادر او كيست
فرمود: نرجس.
عرض كردم: فدايت گردم; قسم به خدا! من اثرى از حاملگى در او نمى بينم.
فرمود: بدان! حقيقت همين است كه من به تو مى گويم.
پس از اين گفت و گو وارد اندرون خانه حضرت شده سلام كردم و نشستم. نرجس خاتون كفش مرا درآورده و فرمود: بانوى من! حالتان چطور است?
عرض كردم: بانوى من و خاندان من, تو هستى.
فرمود: اين چه حرفى است كه مى زنيد (من كجا و اين مقام بزرگ?) عرض كردم: دخترم! خداوند – تبارك و تعالى -. امشب پسرى به تو عطا خواهد نمود كه سرور دنيا æ آخرت است
آنگاه او در حالى كه آثار حجب æ حيا در او نمايان بود آرام نشست. پس از آن كه نماز عشا را خواندم و افطار كردم, به بستر رفته و خوابيدم. نيمه شب براى اداى نماز شب برخاستم. وقتى نمازم به پايان رسيد, نرجس خاتون خوابيده بود و هيچ اثرى از زايمان در او ديده نمى شد. مشغول تعقيبات نماز شدم. دوباره خوابيدم; ناگهان با هراس از خواب پريدم, ديدم نرجس خاتون آرميده و خواب است.
در اين هنگام, به وعده امام شك كردم. ناگاه امام (عليه السلام) از اتاق خويش با صداى بلند فرمود: ((عمه جان عجله نكن نزديك است)!.)
شروع به قرائت سوره ((الم سجده)) و ((يس)) نمودم. هنگام قرائت من, نرجس خاتون با هراس از خواب پريد. به طرف او رفتم و گفتم: اسم الله عليك, (1)  ? آيا چيزى احساس مى كنى))
فرمود ((آرى, عمه جان))!.
عرض كردم: برخود مسلط باش و دل قوى دار, اين همان است كه به تو گفتم.
آنگاه دوباره به خواب رفتم در حالى كه او كاملا براى زايمان آماده شده بود. ديگر چيزى نفهميدم تا اين كه حضور مولايم حضرت حجت (عليه السلام) را احساس كردم. بيدار شدم, روانداز را كنار زدم ديدم در سجده است. او را در آغوش كشيدم. . بسيار پاكيزه بود
در اين هنگام ابا محمد, حسن بن على (عليه السلام) با صداى بلند فرمود:. (! (عمه جان فرزندم را بياور))
او را به نزد حضرت (عليه السلام) بردم, آن بزرگوار كودك را روى يك دست خود گذاشت و دست ديگر را بر پشت او نهاد و پاهايش را به سينه چسبانيد. آنگاه زبان مبارك را در دهان آن طفل چرخاند و دست بر چشمها و گوشها و مفاصل او كشيد و فرمود: (. (پسر سخن بگو))
آن مولود مسعود فرمود: اشهد اءن لا اله الا الله وحده لاشريك له, و اءشهد ان محمد رسول الله (صلى الله و عليه و آله و سلم)
آنگاه بر على اميرالمؤمنين (عليه السلام) و يك يك ائمه معصومين (عليهم السلام) درود فرستاد تا رسيد به پدر بزرگوار خود, چشم باز كرد و بر آن حضرت سلام نمود.
امام حسن عسكرى (عليه السلام) فرمود: ((عمه جان او را به نزد مادرش ببر تا بر او نيز سلام كند)!).
او را گرفتم و به نزد مادرش بردم; بر مادر خود نيز سلام نمود, پس او را به اتاق امام (عليه السلام) باز گرداندم.
حضرت (عليه السلام) فرمود: ((عمه جان روز هفتم نيز نزد ما بيا).)
بامدادان كه خورشيد دميد به اتاق امام (عليه السلام) بازگشتم تا با ايشان خداحافظى كنم. وقتى روپوش از گهواره آن مولود مسعود را كنار زدم او را نيافتم. به حضرت عرض كردم: فدايت شوم! سرورم چه شد?
فرمود: او را به همان كسى كه مادر موسى (عليه السلام) فرزندش را سپرد, سپردم.
روز هفتم به خدمت حضرت (عليه السلام) شرفياب شدم. سلام كردم و در محضرش نشستم. فرمود: ((فرزندم را نزد من بياور)!)
سرورم را در قنداقه اى نزد حضرت (عليه السلام) آوردم, و آن بزرگوار مجددا مانند بار اول زبان در دهان او چرخانيد; گويى كه به او شير يا عسل مى خورانيد. آنگاه فرمود: ((پسرم سخن بگو)!)
فرمود: ((اشهد اءن لا اله الا الله)) و حضرت پيامبر محمد مصطفى (صلى الله عليه و آله و سلم) را درود و ثنا گفت, و بر على اميرالمؤمنين (عليه السلام ) و يك يك ائمه (عليهم السلام) درود فرستاد تا به پدر بزرگوار خود رسيد, آنگاه اين آيه را تلاوت نمود:
بسم الله الرحمن الرحيم, و نريد ان نمن على الذين استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثين, و نمكن لهم فى الارض و نرى فرعون و هامان و جنود هما منهم ما كانوا يحذرون  (2)
((و خواستيم بر كسانى كه در آن سرزمين فرو دست شده بودند منت نهيم و آنان را پيشوايان (مردم) گردانيم, و ايشان را وارث (زمين) كنيم, . و در زمين قدرتشان دهيم و (از طرفى) به فرعون و هامان و لشكريانشان آنچه را كه از جانب آنان بيمناك بودند, بنمايانيم))
موسى بن محمد – كه راوى اين حديث شريف است – مى گويد: اين حديث را از عقبه, خادم امام حسن عسكرى (عليه السلام), او گفته حكيمه (عليه السلام) را تصديق كرد. نيز پرسيدم (3)


1 – معمولا وقتى كسى با هراس از خواب مى پرد نام خدا را بر او جارى مى سازند و مى گويند: ((بسم الله الرحمن الرحيم))
2 – سوره قصص, آيه 5 و 6.
3 – كمال الدين, ج 2 ص 424-426, بحار الانوار, ج 51 ص 2 تا 4.

 

خدای ما دوستی است که

Doost-dashtan

 

خدای ما دوستی است که خیر ما را می خواهد

/ خدای ما خیر ما را می شناسد / خیلی بهتراز خود ما / چون او خالق ماست خیر ما را بهتر از هرکس دیگری میداند / خدای ما بسیاری از مخلوقاتش را که خلق کرد راه رشد و پرورش انها را بطور غریزی به آنها الهام کرد / انسان را که خلق کرده راه زندگی او را باز گذاشت بهش قدرت انتخاب داد هم راه رشد جنبه های انسانی را باز گذاشت و هم راه بد شدن و حتی اوج گرفتن در راه بدی / خدا قدرت اندیشیدن و انتخاب به او داد / راه پرورش صفات انسانی و خدا پسندانه را برای او باز گذاشت حتی راه از فرشته هم بیشتر اوج گرفتن را هم برایش باز گذاشت / انسان موجود دو وجهی است در دو جهت امکان پیش رفتن را دارد انسان میتواند اگر خواست آنقدر بد شود که خودش یک شیطان تمام عیار شودخدا دوست انسان است ولی هر دوست اگر از دوست خود ناسپاسی قدر نشناسی و بی توجهی به خواسته های دوستبی میلی به دوست را ببیند دوستش ار چشمش می افتد / خدا انسانها را خیلی دوست دارد / خودش گفته است از چه کسانی بیشتر خوشش می آید و برایشان ارزش قائل استبه بیان قران ان اکرمکم عندالله اتقاکم یعتی گرامی ترین شما نزد خدا با تقوا ترین شما استخدا دوست انسانها استدوست دارد بنده هایش علیرغم اینکه راه بد بودن برایشان هستراه تقوا را و بندگی او را انتخاب کنند و چون این خوب بودن و رفتن در مسیر صحیح انسانی مورد قبول خدا از روی اختیار بوده خیلی ارزش او از خوبی فرشته ها که فقط می توانند خوب باشند بیشتر است و قشنگ تر است. / خداوند انقدر انسانها را دوست دارد که به فرشتگان خودش گفت به آدم یعنی پدر همه انسانها سجده کنندخداوند مهربان است پیامبران بسیاری را فرستاده تا به بشر راه درست زندگی را نشان دهنده آخرین انها حضرت محمد (ص) بود که دین کامل را آوردهیج دوستی ناسپاسی دوست برایش خوشایند نیستخدا هم ناسپاسی و بی توجهی به دستوراتش بی توجهی به عبادت و بندگی را نمی پسندد. / این خوب و پسندیده نیست که ما یک توجیه هایی را برای خود مان درست کنیم خودمان پیش خودمان به قضاوت بنشینیمحتی عکس العمل خدا را در مقابل رفتارهایمان تخیل و تجسم کنیم و بعد برای هر چیزی یک توجیه درست کنیم و خودمان را با تصورات خودمان دلخوش کنیمکتاب خدا هست, کلام معصومین هستنهج البلاعه هست عالم های با تقوا و باسواد هم هستند میتوانیم خیلی راحت تحقیق کنیم چگونه زندگی کنیم که خداوند که این همه بما علاقه دارد و خوبی ما را می خواهد و این همه نعمت داده از ما راضی باشد / نکند عمری بگذرد بعد بفهمیم هر چه بافته بودیم با خواست خدا هیچ همخوانی نداشته / شاید بعد فرصتی نباشد تا اشتباهاتمان را جبران کنیمچند آیه آخر سوره حشر را خیلی دوست دارم و بارها آنها میخوانم و ….. اونجا خدا گفته: ای کسانیکه ایمان آورده اید از خدا پروا داشته باشید هرکسی باید بنگرد برای فردای خود چه فرستاده استمثل کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا هم آنها را از یاد خودشان برد (دچار خود فراموشی ساخت). اهل دوزخ و اهل بهشت ​​یکسان نیستنداهل بهشت ​​پیروزمند هستند. (آیات 18 تا 20) سوره حشر اگر می خواهیم خوب باشیم خوب های واقعی عالم را بشناسیم و بکوشیم در حد توان از آنها الگو بگیریم وگرنه اگر بدها را نگاه کنیم و بعدبگوییم خوب ما که از این بدها بهتریم با عده ای ریاکار و ظاهر الصلاح را نگاه کنیم و بعد بگوییم همه بدند منهم یکی از انها این حرفها مشکلی را برای ما حل نمی کند بلکه هزارتا مشکل برایمان درست می کند اگر می خواهم راه درست را انتخاب کنیم راه روشن و الگو کم نداریم …….. ……….. موفق باشید

 

چه بسا چیزی برایتان ناخوشایند است ولی …..

چه بسا چیزی برایتان ناخوشایند است ولی……….

90853343521743475773

(چه بسا چیزی برایتان ناخوشایند است ولی خیر شما در آن باشد و چه بسا از چیزی خوشتان بیاد ولی برای شما شر باشد)

 

پس ملاک خیر و شر بودن چیزی نمی تواند صرفا احساس ما راجع به آن باشد

 

باید به مسایل عمیق تر نگاه کرد برای خوبی و بدی باید معیار داشت

 

 

تابع حس و دل خودمان باشیم معلوم نیست ما را به کجا خواهد برد چه شخصیتی را برای ما رقم خواهد زد

 

جمله اول داخل پرانتز ترجمه عبارتی  از قرآن مجید است

سوره بقره – آیه ٢١٦

 

زندگی و عاقبت خودمان را به دلمان نسپاریم بقول حضرت علی(ع) عاقبت اندیشی یعنی موفقیت

 

موفق باشید

…..خدایا،   مددی کن،  تا جز به رضایت،    رضایت ندهم…..