Category: همه مطالب سایت

دیدگاه اهل بیت «ع» راجع به سبّ و لعن چیست؟

دیدگاه اهل بیت «ع» راجع به سبّ و لعن چیست؟

دیدگاه اهل بیت «ع» راجع به سبّ و لعن چیست؟ 
از خدا پروا کنید و با هرکس همدم می شوید به نیکویی همنشینی کنید و با همسایگان خوشرفتار باشید و امانت را به صاحبانش برگردانید و مردم را خوک نخوانید. اگر شیعه ما هستید همانگونه که ما سخن می گوییم سخن بگویید و مانند ما رفتار کنید تا براستی شیعه ما باشید

 

 پرهیز از دشنام گویی، اصلی قرآنی
تجربه نشان داده که هیچگاه دشنام گفتن به مقدسات دیگران موجب تغییر دیدگاه دیگران نمی شود بلکه برعکس آنان را به لجاجت و مقابله به مثل وادار می کند. از این رو اهل بیت(ع) به شیعیان یادآور می شدند که خداوند از دشنام گفتن – حتی نسبت به بتهای مشرکان- نهی فرموده است. خداوند می فرماید: « به معبود کسانى که غیر خدا را مى‏خوانند دشنام ندهید، مبادا آنها(نیز) از روى(ظلم و) جهل، خدا را دشنام دهند »[أنعام/108] بنابراین پرهیز از دشنام یک اصل قرآنی و اسلامی است.
اهل بیت(ع) نیز بر این اصل تأکید کرده اند از این رو استثنا قایل شدن برای آن در شرایط خاص نیازمند دلیل خاص است. در جنگ صفین برخی از اصحاب امیرالمؤمنین(ع) طرف مقابل را دشنام می دادند که آن حضرت فرمود: «بر شما روا نمی دانم که نفرینگر و دشنامگو باشید، و فحش دهید و اظهار نفرت کنید. ولى اگر کارهاى زشت آنان را بیان مى‏کردید و مى‏گفتید که رفتار و کردارشان چنین و چنان بوده، سخنى درست ‏تر گفته و عذرى رساتر آورده بودید»(1)
در اینجا امیرالمؤمنین(ع) در عینِ نهی از دشنامگویی ، یاران خود را به افشاگری درباره عملکردِ دشمن فرا می خواند. بنابراین پرهیز از دشنامگویی به معنای سکوت در مقابل انحرافات نیست بلکه به معنای روشنگریِ مؤدبانه و استدلالی است که احتمال هدایت مخاطبان را بیشتر می کند و در پیشگاه خداوند و در مقابل افکار عمومی نیز بهتر قابل دفاع است.
اگر شیعه ما هستید، مانند ما رفتار کنید
در روایتی دیگر خطاب به شیعیان آمده :« از خدا پروا کنید و با هرکس همدم می شوید به نیکویی همنشینی کنید و با همسایگان خوشرفتار باشید و امانت را به صاحبانش برگردانید و مردم را خوک نخوانید. اگر شیعه ما هستید همانگونه که ما سخن می گوییم سخن بگویید و مانند ما رفتار کنید تا براستی شیعه ما باشید» (2)
از این روایت دانسته می شود که در آن روزگار برخی از تندروها، پیروان مذاهب دیگر را با القابی زشت نامگذاری می کردند که اهل بیت(ع) از این رفتار زشت نهی فرمودند. در زمان ما نیز برخی از افراطیها از هر دو مذهب القاب زشتی به مخالفان خود می دهند که بی تردید ناروا و بر خلاف شیوه پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) می باشد.
در کتاب علل الشرایع(تألیف شیخ صدوق) که از منابع مهم شیعه است آمده که ابوحنیفه(پیشوای اهل سنت) نزد امام صادق(ع) شرفیاب شد و عرض کرد:«گروهی از شیعیان از سه خلیفه نخست به شدت بدگویی و اعلام بیزاری می کنند و مدعی هستند که شما چنین توصیه ای به آنان کرده اید» امام صادق(ع) فرمودند: «وای بر تو! من چنین چیزی نگفته ام» ابوحنیفه گفت : «اما آنها بسیار برای این کار اهمیت قایلند!» امام(ع) فرمودند:«از من چه انتظار داری؟» ابوحنیفه گفت:«اگر نامه ای برایشان بنویسید و من به آنان برسانم از این کار دست بر می دارند.» امام(ع) فرمودند:«[در اینصورت] سخنم را اطاعت نخواهند کرد.»(3)
گویا امام صادق(ع) نگران بودند که اگر چنین نامه ای توسط یک عالم سنی به گروهی از تندروهای شیعه در کوفه ابلاغ شود تأثیری نداشته باشد. اما از آنجا که امام(ع) براستی از تصریح مردم کوفه به لعن بزرگان اهل سنت ناخشنود بودند شخصاً نامه ای نوشتند و توصیه های فراوانی به شیعیان کردند از جمله اینکه باید با اهل سنت خوشرفتاری کرده، از تظاهر به دشنامگویی خودداری کنند. زیرا چنین رفتار ناشایستی جز اینکه طرف مقابل را به مقابله به مثل وادار کند سودی نخواهد داشت. از آن پس شیعیان آن نامه را در جایگاه نماز خود قرار می دادند و بعد از نماز می خواندند و تلاش می کردند به آن پایبند باشند.(4)
اهانت به معاویه ممنوع
یکی از نایبان خاص امام زمان(عج) شخصی را به کار دربانی گمارده بود اما پس از مدتی معلوم شد این دربان به معاویه لعنت و دشنام می دهد. نایب خاص(ره) پس از اطلاع از این موضوع او را از کار برکنار فرمود. از آن پس آن شخص تا مدتها التماس می کرد که سر کار خود برگردد اما نایب خاص (ره) دیگر او را به خدمت قبول نفرمود.(5)
گویی ایشان معتقد بودند که شیعیان باید حتی نسبت به حساسیت عده ای از اهل سنت که برای معاویه جایگاه قایل هستند، توجه داشته باشند و نباید تظاهر به بی احترامی به عقاید اهل سنت کنند.
از برخی از روایات بر می آید اصل تبری که از نظر ما شیعیان یکی از فروع دین است باید بصورت «لعن ستمکاران بطور کلی» باشد و نباید با ذکر نام و بصورت صریح باشد. کلینی از امام باقر(ع) نقل کرده که فرزندِ یکی از سرانِ شرک، اسلام آورده و در رکاب پیامبر(ص) بود. یکبار ابوبکر در حضور او پدر مشرکش را لعنت کرد که او خشمگین شد و به ابوبکر پاسخی تند داد. در آن هنگام پیامبر(ص)- به عنوان یک سیره همیشگی – فرمودند: «وقتی مشرکان را لعن و بدگویی می کنید بطور کلی سخن بگویید نه بطور خاص (با ذکر نام) که فرزندانشان (که اکنون در شمار مسلمانان هستند) خشمگین شوند» (6)
باید از لعنی که باعث کدورت میشود پرهیز کرد
طبق این روایت پیامبر اکرم(ص) از لعن صریح مشرکان با ذکر نام، نهی فرمود تا موجب دودستگی بین مسلمانان نشود. معنای این سخن اینست که به جای لعن با ذکر نام مثلا بگویند:«اللهم العن الظالمین». از این روایت می توان فهمید که به طور کلی لعن افراد با ذکر نام – حتی درباره مشرکان – اگر موجب کدورت میان مسلمانان شود روا نیست و باید از آن پرهیز شود.
به عنوان یک مصداق باید گفت آنچه پس از عصر صفوی در برخی از محافل تحت عنوان «عید الزهرا» رواج یافت امری غیردینی و بر خلاف سیره پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) بوده است. از این رو بسیاری از مراجع تقلید شیعه به صراحت آن را خرافی و حرام اعلام کرده اند. حدیثی که برخی از افراطیها برای توجیه این مراسم خرافی مورد استناد قرار می دهند نیز به اعتقاد محققان جعلی و فاقد اعتبار است. در این باره کتابی خواندنی با عنوان « نهم ربیع ؛ جهالت ها خسارت ها» منتشر شده است. این کتاب که توسط “مهدی مسائلی” تألیف شده است.
تفاوت نص نسخه قدیمی زیارت عاشورا با نسخه جدید
نکته دیگر درباره زیارت شریف عاشوراست که در قدیمی ترین نسخه آن عبارت «اللهم خُصَّ أنت اول ظالم باللَّعن و ابدأ به أولاً ثم الثانی و الثالث والرابع» – که فعلا رایج و مشهور است – وجود ندارد و به جای آن لعن کلی و عمومی به این صورت آمده است :« اللهم خُصَّ أنت أول ظالم ظلم آل نبیک باللعن ثم العن أعداء آل محمد من الأولین و الاخرین» این نسخه ی زیارت عاشورا در کتاب «کامل الزیارات» – که از تألیفات ابن قولویه قمی(از استادان شیخ مفید) است- آمده و از جهاتی از نسخه متداول معتبرتر می باشد اما متاسفانه کمتر مورد توجه مردم قرار گرفته است. در میان کتب دعای معاصر «منتخب الادعیه» که زیر نظرعلامه سید مرتضی عسکری(ره) تدوین شده این متن را نقل کرده است. (7)
پانوشت:
1 – نهج البلاغه[چاپ دارالهجره قم] خطبه 206 ص323 و نصر بن مزاحم، وقعة صفین [چاپ قاهره] ص103 ؛ ابوحنیفه دینوری، الأخبار الطوال[چاپ منشورات الرضی، قم] ص 165 ؛ ابن أعثم کوفی،الفتوح [چاپ بیروت] ‏ج2 ص543
2 -قاضی نعمان مغربی، دعائم ‏الإسلام[چاپ مصر] ج1 ص61 و میرزا حسین نوری ، مستدرک‏ الوسائل[چاپ قم]: ج 8 ص311
3 – محمد بن بابویه صدوق، علل الشرائع، [انتشارات مکتبة الداورى، قم‏]ج1 باب 81 ص91 و محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار [چاپ بیروت] ج 2 ص294
4 – محمد بن یعقوب کلینی، الکافی[چاپ تهران] ج8 ص 2 تا 14 و محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار [چاپ بیروت] ج71 باب 14 ص 217 و ج 75 باب 3 ص 215
5 – محمد بن حسن طوسی، الغیبة [چاپ قم] ص : 386 و محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار [چاپ بیروت] ج : 51 ص : 357
6- محمد بن یعقوب کلینی، الکافی[چاپ تهران] ج8 ص69 . این ماجرا در مصادر تاریخی نیز آمده است: بلاذری، أنساب الأشراف[چاپ بیروت] ج1 ص160 و467 و ج6 ص44 ؛ واقدی، المغازی[چاپ بیروت] ‏ج3 ص925 و ابن حبیب هاشمی، المنمق[چاپ بیروت] ص294
7 – جعفر ابن قولویه قمی(وفات حدود 368هـ)، کامل ‏الزیارات[انتشارات مرتضویه، نجف اشرف]، صص174-179، باب71 و محمدباقر مجلسى ، بحارالأنوار [چاپ بیروت]ج98، ص292. و میرزا ابوالفضل تهرانى(قرن13ق). شفاء الصدور فی شرح زیارة العاشور[انتشارات مرتضوى، تهران]، ج1، ص44 و سید مرتضی عسکری، منتخب الأدعیه ، المجمع العلمی الاسلامی، تهران، 1404 ق. /1362 ش

کلام جالب امام علی(ع) با جنگاور سپاه دشمن

به مناسبت 17 شوال سالروز غزوه احزاب
کلام  جالب امام علی(ع) با جنگاور سپاه دشمن/

هر بار که فریاد عمرو براى مبارزه بلند مى‌شد، فقط على(ع) بر مى‌خاست و از پیامبر مى‌خواست که به میدان برود، ولى پیامبر(ص) موافقت نمى‌کرد، آخرین بار که على(ع) اجازه مبارزه خواست، پیامبر به على(ع) فرمود: این عمرو بن عبدود است! على(ع) فرمود: من هم على هستم!

خبرگزاری فارس: دیالوگ جالب امام علی(ع) با جنگاور سپاه دشمن/نقش یک ایرانی در سرنوشت‌سازترین غزوه صدر اسلام

 

منبع نقل مطلب  خبرگزاری فارس،

هفدهم شوال سال پنجم هجری گروه‌های مختلف دشمنان اسلام رهسپار مدینه شدند تا به خیال خود مرکز حکومت اسلامی را از بین ببرند، این غزوه به نام جنگ احزاب یا خندق معروف است.

 دفتر آیت‌الله مکارم شیرازی در یادداشتی به بیان ماجرای این غزوه و دلاوری‌های حضرت امیرالمؤمنین(ع) پرداخته است که در ادامه می‌آید:

جنگ احزاب، چنانکه از نامش پیداست، نبردى بود که در آن تمام قبائل و گروه‌هاى مختلف دشمنان اسلام براى کوبیدن «اسلام جوان» متحد شده بودند. بعضى از مورخان نفرات سپاه کفر را در این جنگ بیش از 10 هزار نفر نوشته‏اند، در حالى که تعداد مسلمانان از سه هزار نفر تجاوز نمى‌ کرد.

سران قریش که فرماندهى این سپاه را به عهده داشتند، با توجه به نفرات و تجهیزات جنگى فراوان خود، نقشه جنگ را چنان طراحى کرده بودند که به خیال خود با این یورش، مسلمانان را به کلى نابود سازند و براى همیشه از دست حضرت محمد(ص) و پیروان او آسوده شوند!

*نقش یک ایرانی در سرنوشت‌سازترین غزوه صدر اسلام

زمانى که گزارش تحرک قریش به اطلاع پیامبر اسلام(ص) رسید، حضرت شوراى نظامى تشکیل داد، در این شورا سلمان پیشنهاد کرد که در قسمت‌هاى نفوذپذیر اطراف مدینه خندقى کنده شود که مانع عبور و تهاجم دشمن به شهر شود.

این پیشنهاد تصویب شد و ظرف چند روز با همت و تلاش مسلمانان خندق آماده شد، خندقى که پهناى آن به قدرى بود که سواران دشمن نمى‌توانستند از آن با پرش بگذرند و عمق آن نیز به اندازه‏اى بود که اگر کسى وارد آن مى‌‌شد، به آسانى نمى‏‌توانست بیرون بیاید.

سپاه قدرتمند شرک با همکارى یهود از راه رسید، آنان تصور مى‌کردند که مانند گذشته در بیابان‌هاى اطراف مدینه با مسلمانان روبرو خواهند شد، ولى این بار اثرى از آنان در بیرون شهر ندیده و به پیشروى خود ادامه دادند و به دروازه شهر رسیدند و مشاهده خندقى ژرف و عریض در نقاط نفوذپذیر مدینه آنان را حیرت زده ساخت زیرا استفاده از خندق در جنگهاى عرب بى سابقه بود. ناگزیر از آن سوى خندق شهر را محاصره کردند.

محاصره مدینه مطابق بعضى از روایات حدود یک ماه به طول انجامید. سربازان قریش هر وقت به فکر عبور از خندق مى‌افتادند، با مقاومت مسلمانان و پاسداران خندق که با فاصله‌هاى کوتاهى در سنگرهاى دفاع موضع گرفته بودند، روبرو مى‌شدند و سپاه اسلام هر نوع اندیشه تجاوز را با تیراندازى و پرتاب سنگ پاسخ مى‌گفت. تیراندازى از هر دو طرف روز و شب ادامه داشت و هیچ یک از طرفین بر دیگرى پیروز نمى‌شد.

از طرف دیگر، محاصره مدینه توسط چنین لشکرى انبوه، روحیه بسیارى از مسلمانان را به شدت تضعیف کرد، به ویژه آنکه خبر پیمان شکنى قبیله یهودى «بنى قریظه» نیز فاش شد که این قبیله به بت‌پرستان قول داده‌اند که به محض عبور آنان از خندق، اینان نیز از این سوى خندق از پشت جبهه به مسلمانان حمله کنند.

*روایت الهی درباره فرآیند پیروزی سپاه اسلام در غزوه خندق

قرآن مجید وضع دشوار و بحرانى مسلمانان را در جریان این محاصره در سوره احزاب به خوبى ترسیم کرده است: «اى کسانى که ایمان آورده‌اید نعمت خدا را بر خویش یادآور شوید، در آن هنگام که لشکرهاى (عظیمى) به سراغ شما آمدند، ولى ما باد و طوفان سخت و لشکریانى که آنان را نمى‌دیدید، بر آن‌ها فرستادیم (و به این وسیله آن‌ها را در هم شکستیم) و خداوند به آنچه انجام مى‌دهید، بیناست.

به خاطر بیاورید زمانى را که آن‌ها از طرف بالا و پایین شهر شما وارد شدند(و مدینه را محاصره کردند) و زمانى را به یاد آورید که چشم‌ها از شدت وحشت خیره شده بود و جان‌ها به لب رسیده بود و گمان‌هاى گوناگون(بدى) به خدا مى‌بردید! در آن هنگام مؤمنان آزمایش شدند و تکان سختى خوردند.

به خاطر بیاورید زمانى را که منافقان و کسانى که در دل‌هایشان بیمارى بود، مى‌گفتند خدا و پیامبرش جز وعده‌هاى دروغین به ما نداده‌اند.

نیز به خاطر بیاورید زمانى را که گروهى از آن‌ها گفتند: اى اهل یثرب!(مردم مدینه) اینجا جاى توقف شما نیست، به خانه‌هاى خود باز گردید و گروهى از آنان از پیامبر اجازه بازگشت مى‌خواستند و مى‌گفتند خانه‌هاى ما بدون حفاظ است، در حالى که بدون حفاظ نبود، آن‌ها فقط مى‌خواستند (از جنگ) فرار کنند.

آن‌ها چنان ترسیده بودند که اگر دشمنان از اطراف و جوانب مدینه بر آنان وارد مى‌شدند و پیشنهاد بازگشت به سوى شرک به آنها مى‌کردند، مى‌پذیرفتند و جز مدت کمى براى انتخاب این راه درنگ نمى‌کردند».(1)

اما با وجود وضع دشوارى مسلمانان، خندق مانع عبور سپاه احزاب شده و ادامه این وضع براى آنان سخت و گران بود؛ زیرا هوا رو به سردى مى‌رفت و از طرف دیگر، چون آذوقه و علوفه‌اى که تدارک دیده بودند، تنها براى جنگ کوتاه مدتى مانند جنگ بدر و احد کافى بود، با طول کشیدن محاصره، کمبود علوفه و آذوقه به آنان فشار مى‌آورد و مى‌رفت که حماسه و شور جنگ از سرشان بیرون برود و سستى و خستگى در روحیه آنان رخنه کند.

از این جهت سران سپاه چاره‌اى جز این ندیدند که رزمندگان دلاور و تواناى خود را از خندق عبور دهند و به نحوى بن بست جنگ را بشکنند. از این رو پنج نفر از قهرمانان لشکر احزاب، اسب‌هاى خود را در اطراف خندق به تاخت و تاز در آورده و از نقطه تنگ و باریکى به جانب دیگر خندق پریدند و براى جنگ تن به تن هماورد خواستند.

*دیالوگ جالب امیرالمؤمنین(ع) با جنگاور سپاه دشمن

یکى از این جنگاوران نامدار عرب به نام «عمرو بن عبدود» بود که نیرومندترین و دلاورترین مرد رزمنده عرب به شمار مى‌رفت، او را با هزار مرد جنگى برابر مى‌دانستند و چون در سرزمینى به نام «یلیل» به تنهایى بر یک گروه دشمن پیروز شده بود، «فارس یلیل» شهرت داشت.

عمرو در جنگ بدر شرکت جسته و در آن زخمى شده بود و به همین دلیل از شرکت در جنگ احد بازمانده بود و اینک در جنگ خندق براى آنکه حضور خود را نشان دهد، خود را نشاندار ساخته بود.

عمرو پس از پرش از خندق، فریاد «هل من مبارز» سر داد و چون کسى از مسلمانان آماده مقابله با او نشد، جسورتر گشت و عقاید مسلمانان را به باد استهزاء گرفت و گفت: «شما که مى گویید کشتگانتان در بهشت هستند و مقتولان ما در دوزخ، آیا یکى از شما نیست که من او را به بهشت بفرستم و یا او مرا به دوزخ روانه کند؟»!

سپس اشعارى حماسى خواند و در ضمن آن گفت: «بس که فریاد کشیدم و در میان جمعیت شما مبارز طلبیدم، صدایم گرفت!».(2)

نعره‌هاى پى در پى عمرو چنان رعب و ترسى در دل‌هاى مسلمانان افکنده بود که در جاى خود میخکوب شده، قدرت حرکت و عکس‌العمل از آنان سلب شده بود.(3)

هر بار که فریاد عمرو براى مبارزه بلند مى‌شد، فقط على(ع) بر مى‌خاست و از پیامبر اجازه مى‌خواست که به میدان برود، ولى پیامبر(ص) موافقت نمى‌کرد، این کار سه بار تکرار شد. آخرین بار که على(ع) باز اجازه مبارزه خواست، پیامبر به على(ع) فرمود: این عمرو بن عبدود است! على(ع) فرمود: من هم على هستم!(4)

سرانجام پیامبر اسلام(ص) موافقت کرد و شمشیر خود را به او داد و عمامه بر سرش بست و براى او دعا کرد، على(ع) که به میدان جنگ رهسپار شد، پیامبر اسلام(ص) فرمود: «بَرَزَ الإِسلامُ کُلُّهُ اِلى الشِّرکِ کُلِّهِ»، تمام اسلام در برابر تمام کفر قرار گرفته است.(5)

این بیان به خوبى نشان مى‌دهد که پیروزى یکى از آنى دو نفر بر دیگرى پیروزى کفر بر ایمان یا ایمان بر کفر بود و به تعبیر دیگر، کارزارى بود سرنوشت ساز که آینده اسلام و شرک را مشخص مى‌کرد.

على(ع) پیاده به طرف عمرو شتافت و چون با او رو در رو قرار گرفت، گفت: تو با خود عهد کرده بودى که اگر مردى از قریش یکى از سه چیز را از تو بخواهد آن را بپذیرى.

او گفت:

-چنین است.

– نخستین درخواست من این است که آیین اسلام را بپذیرى.

– از این در خواست بگذر.

– بیا از جنگ صرف نظر کن و از اینجا برگرد و کار محمد(ص) را به دیگران واگذار. اگر او راستگو باشد، تو سعادتمندترین فرد به وسیله او خواهى بود و اگر غیر از این باشد مقصود تو بدون جنگ حاصل مى‌شود.

– زنان قریش هرگز از چنین کارى سخن نخواهند گفت. من نذر کرده‌ام که تا انتقام خود را از محمد نگیرم بر سرم روغن نمالم.

– پس براى جنگ از اسب پیاده شو.

– گمان نمى‌کردم هیچ عربى چنین تقاضایى از من بکند. من دوست ندارم تو به دست من کشته شوى، زیرا پدرت دوست من بود. برگرد، تو جوانى!

– ولى من دوست دارم تو را بکشم!

عمرو از گفتار على(ع) خشمگین شد و با غرور از اسب پیاده شد و اسب خود را پى کرد و به طرف حضرت حمله برد. جنگ سختى درگرفت و دو جنگاور باهم درگیر شدند. عمرو در یک فرصت مناسب ضربت سختى بر سر على(ع) فرود آورد. على(ع) ضربت او را با سپر دفع کرد، ولى سپر دو نیم گشت و سر آن حضرت زخمى شد.

در همین لحظه على(ع) فرصت را غنیمت شمرده، ضربتى محکم بر او فرود آورد و او را نقش زمین ساخت. گرد و غبار میدان جنگ مانع از آن بود که دو سپاه نتیجه مبارزه را از نزدیک ببینند. ناگهان صداى تکبیر على(ع) بلند شد، غریو شادى از سپاه اسلام برخاست و همگان فهمیدند که على(ع) قهرمان بزرگ عرب را کشته است.(6)

کشته شدن عمرو سبب شد که آن چهار نفر جنگاور دیگر که همراه عمرو از خندق عبور کرده و منتظر نتیجه مبارزه على و عمرو بودند، پا به فرار بگذارند! سه نفر از آنان توانستند از خندق به سوى لشکرگاه خود بگذرند، ولى یکى از آنان بنام «نوفل» هنگام فرار، با اسب خود در خندق افتاد و على(ع) وارد خندق شد و او را نیز به قتل رساند.

با کشته شدن این قهرمان، سپاه احزاب روحیه خود را باختند و از امکان هر گونه تجاوز به شهر، به کلى ناامید شدند و قبائل مختلف هر کدام به فکر بازگشت به زادگاه خود افتادند.

آخرین ضربت را خداوند عالم به صورت باد و طوفان شدید بر آنان وارد ساخت و سرانجام با ناکامى کامل راه خانه‌هاى خود را در پیش گرفتند.(7)

*نظر پیامبر(ص) درباره ارزش ضربت امام علی(ع) در غزوه خندق

پیامبر اسلام(ص) به مناسبت این اقدام بزرگ على (ع) در آن روز به وى فرمود:‌ «اگر این کار تو را امروز با اعمال جمیع امت من مقایسه کنند، بر آن‌ها برترى خواهد داشت؛ چرا که با کشته شدن عمرو، خانه‌اى از خانه‌هاى مشرکان نماند؛ مگر آنکه ذلتى در آن داخل شد و خانه‌اى از خانه‌هاى مسلمانان نماند مگر اینکه عزتى در آن وارد گشت».(8)

محدث معروف اهل تسنن، «حاکم نیشابورى»، گفتار پیامبر را با این تعبیر نقل کرده است:‌ «لَمبارزه على بن ابى طالب لعمرو بن عبدود یوم الخندق افضل من اعمال امتى الى یوم القیامه»(9)، پیکار على بن ابیطالب در جریان جنگ خندق با عمرو بن عبدود از اعمال امت من تا روز قیامت حتماً افضل است.

البته فلسفه این سخن روشن است: در آن روز اسلام و قرآن در صحنه نظامى بر لب پرتگاه قرار گرفته بود و بحرانى‌ترین لحظات خود را مى‌پیمود و کسى که با فداکارى بى‌نظیر خود اسلام را از خطر نجات داد و تداوم آن را تا روز قیامت تضمین نمود و اسلام از برکت فداکارى او ریشه گرفت، على(ع) بود، بنابراین عبادت همگان مرهون فداکارى اوست.(10)

*پی‌نوشت‌ها:

1-  احزاب، آیات 8 تا 14.

2- و لقد بححت عن الندا یجمعکم هل من مبارز

3- واقدى رعب شدید مسلمانان را با این جمله مجسم مى‌کند: «کان على روءسهم الطیر»: (گویى برسرشان پرنده نشسته بود).(محمد بن عمربن واقدى، المغازى، تصحیح: مارسدنس جوئز، بیروت، موسسه الاعلمى (بى تا) ج 2 ص 470

4- ابن ابى الحدید، نهج البلاغه، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، چاپ اول، قاهره، داراحیاء الکتب العربیه، 1378 ج 13 ص 248.

5-مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، تهران، دارالکتب الاسلامیه، (بى تا) ج 20 ص 215(به نقل از کراجکى).

6- محمد بن عمر بن واقدى، المغازى، تصحیح: مارسدنس جونز، بیروت، موسسه الاعلمى، (بى تا) ج 2 ص 471.

7- جریان پیکار سرنوشت ساز على ع با عمروبن عبدود، علاوه بر منابع پیشین، با اندکى تفاوت، در کتاب‌هاى یاد شده در زیر نیز نقل شده است:

-بحار الانوار، تهران، دارالکتب الاسلامیه (بى تا) ج 20 ص 206-207.

– الخصال، تصحیح: على اکبر غفارى، قم، جامعه المدرسین فى الحوزه العلمیه قم، 1403ه.ق، ص 560.

– السیره النبویه، تحقیق: مصطفى السقا، ابراهیم الابیارى، و عبدالحفیظ شلبى، قاهره، مکتبه مصطفى البابى الحلبى، (افست مکتبه الصدر تهران) 1355ه ق، ج 3 ص 236.

– الکامل فى التاریخ، بیروت، دارصادر، 1399ه.ق، ج 2 ص 181.

– الارشاد، قم مکتبه بصیرتى (بى تا) ص 54.

8- مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، تهران، دارالکتب الاسلامیه (بى تا) ج 20ص 216.

9- المستدرک على الصحیحین، تحقیق و اعداد: عبدالرحمن المرعشى، چاپ اول، بیروت، دارالمعروفه، 1406 ه.ق، ج 3 ص 32.

10-گردآوری از کتاب: سیره پیشوایان، مهدی پیشوائی، ص 50.

انتهای پیام/

– See more at: http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13930522001492#sthash.aSgLGgz5.dpuf

شیعه بی صاحب نیست! شیعه آقا و مولا دارد

بنام خدا

شیعه بی صاحب نیست. شیعه آقا و مولا دارد. روزی که پیامبر خاتم دست علی (ع) را بالا برد و به همه اعلام کرد من کنت مولاه فهذا علی مولا راه شیعه معلوم شد. در غیاب پیامبر و پس از وفات پیامبر مولا  و امیر مومنان علی ابن ابیطالب است. محبان  واقعی علی دل و جان خود را به او سپرده و شیعه یعنی پیرو علی (ع) شدند.

1620816_655372501184657_7155083992708933433_n

شیعه یعنی پیرو ، یعنی کسی که کلام ، دستور و روش علی و سپس فرزندان او چراغ راه و روشن کننده مسیر زندگی و رفتار و منش اوست . چون شیعه است. البته بودند کسانی هم که ادعای شیعه بودن را داشتند و در عمل خصوصا در لحظات سخت علی و فرزندان علی را تنها گذاشتند بودند کوفیانی که ادعای شیعه بودن را داشتند ولی وقت عمل که شد سر از اردوگاه عمر سعد و سپاهیان یزید در آوردند.

شیعه بی صاحب نیست که رفتارهای خودسرانه را به اسم ارادت به اهل بیت توجیه کند و بخورد دیگران هم بدهد.

رفتار و عمل شیعه اهل بیت بایستی کاملا سنجیده باشد. خودسرانه و هیجانی رفتار کردن جایگاهی در فرهنگ و منش شیعه ندارد.

در روزگاری زندگی می کنیم که امام زمان ما غایب است. چون ما شیعه هستیم پس باید امامان خودمان ، احادیث آنها و خطبه ها و نامه های بجا مانده از امامان معصوم را بدقت مطالعه کنیم. چون قرار نیست رفتارهای اختراعی و عجیب و غریب را انجام بدهیم و به اسم ارادت به امام معصوم کارمان را توجیه کنیم.

 اگر قرار است ارادت داشته باشیم آیا نباید خود را موظف کنیم این عزیزان را درست بشناسیم و آگاهانه ابراز ارادت نماییم. اگر ندانیم به چه کسی ارادت داریم . فقط نام امامان معصوم از جمله سیدالشهداء علیه السلام را بزبان بیاوریم و اگر این عزیران را نشناسیم . آیا نباید از خودمان بپرسیم این دیگر چه جور ارات ورزیدن است. ارادت ورزیدن اگر آگاهانه نباشد آیا اسمش غیر از جاهلانه و نسجیده است.

نتیجه اش میشود برخی رفتارهای ناهنجار که هیچ شباهتی به فرهنگ و منش رفتاری اهل بیت علیم  السلام ندارد در جاهایی باب می شود. نمونه هایش متاسفانه در گوشه وکنار جامعه دیده میشود.

آیا درست است رفتارهای خودسرانه را به بهانه ارادت داشتن نادیده بگیریم. آیا این رفتارها و این توجیه ها به وجهه و شهرت شیعیان لطمه نمی زند.

بهتر نیست بجای اتلاف وقت خود با رفتارهای شبهه انگیز وقت خودمان را به مطالعه احادیث معتبر و نامه ها و خطبه های امامان معصوم صرف کنیم. آیا نباید در غیاب معصوم ارتباط خود را مراجع عالیقدر شیعه و رهبری قوی تر کنیم و از آنها که بهتر از ما احادیث معصومین و احکام الهی را می دانند تبعیت کنیم.

شیعه بی صاحب نیست ، خودسر هم نیست ، کارهای عجیب غریب بدون مجوز شرعی هم بنام دین انجام نمی دهد.

متاسفانه دیده میشود یکی خود را سگ اهل بیت می خواند دیگر خود را مجنون می خواند یکی دیگر رفتارهای عجیب غریب دیگری انجام می دهد متاسفانه ربطش میدهندبه ارادت . کسی که ارادت دارد رفتارهای خوشایند خود را بساطش را جمع می کند از مولایش و در غیبت مولایش از نزدیک ترین و آگاه ترین افراد به مولایش در جامعه سوال می کند که من چطور رفتار کنم که خوشایند مولایم باشد.

حضرت عبدالعظیم حسنی با آن همه عظمت می رفت خدمت امام زمان خودش باورهای خود را توضیح می داد و خواهش می کرد اگر اشکالی در من هست به من بگویید.

شیعه بی صاحب نیست. شیعه یعنی پیرو  و رهرو مولایش. شیعه اهل دکان شخصی  و اهل بساط عجیب غریب و شبهه دار راه انداختن نیست .

مولایمان نه نیاز به سگ دارند و نه نیاز به مجنون به شیعه عاقل و پیرو خالص و حرف شنو نیاز دارد که درد جامعه را بفهمد و دلسوز باشد .متعهدانه رفتار کند.

بقول معصوم شیعیان باید زینت امامان خود باشند نه ………

سیدالشهدا خودش را، فرزندانش را و  اصحاب با وفایش را فدای اسلام کرد . فدای دین جدش کرد.

ما عاشقان سیدالشهدا اول کاری که میتوانیم بکنیم این است که از سلیقه ها و خواسته های دل خودمان  بگذریم  از بزرگان خودمان بپرسیم چگونه رفتار کنیم که با سنت پیامبر و اهل بیت پیامبر سازگار باشد.

اگر شیعه هستیم  معنایش این است که پیرو هستم و کسی که قرار از مولای خود پیروی کند سلیقه های شخصی خود را فراموش می کند و سعی می کند ببیند چه رفتارهایی با رهنمودهای مولایش مناسب است. سعی می کند مولایش را هرچه دقیقتر بشناسد. باید از تصورات خود گذشت و تشنه شناختن مولایمان بشویم و ان شاءالله جویند یابنده هم خواهد بود.

والسلام علی من تبع الهدی

چه غم انگیز است حال آنان که هویت و مقصد خداداده خود را فراموش کرده اند

خدایا

چه غم انگیز است حال آنان که هویت و مقصد خداداده خود را فراموش کرده اند چرا که خدا را در فکر و عمل خود فراموش کرده اند و خداوند هم انها را دچار خود فراموشی کرده است

1781992_677701705599359_8191503196014811551_n

داشتم به ایه نگاه می کردم سوره حشر آیه 18 به بعد
یاایهاالذین آمنو اتقوالله و لتنظر نفس ما قدمت لغد و اتقوالله ان الله خبیر بما تعملون

ولا تکونو کالذین نسوالله فانساهم انفسهم اولئک هم الفاسقون

کلامی که می نوشتم دلنوشته ای شد از نگاه به این آیات

باید دل ما نرم باشد به کلام خدا تاکه بر قلب و جان ما بنشیند و در عمل تقوا داشته باشیم و عاقبت ما همه بخیر خوشی باشد

هر که ایمان او قوی شد تقوایش بیشتر می شود و هر لحظه عمل خود با رضای خود قیاس می کند نکند خطایی اشتباهی ازو سرزده باشه
6 min · J’aime

هرکه ایمان او ضعیف باشه پیش خود نگران نیست چونکه شیطان اعمال او را برایش زیباسازی می کنه تا او در عمل خود پیوسته دلخوش باشد و شک نکند

DSC_0082