به مناسبت 17 شوال سالروز غزوه احزاب
کلام جالب امام علی(ع) با جنگاور سپاه دشمن/
هر بار که فریاد عمرو براى مبارزه بلند مىشد، فقط على(ع) بر مىخاست و از پیامبر مىخواست که به میدان برود، ولى پیامبر(ص) موافقت نمىکرد، آخرین بار که على(ع) اجازه مبارزه خواست، پیامبر به على(ع) فرمود: این عمرو بن عبدود است! على(ع) فرمود: من هم على هستم!
منبع نقل مطلب خبرگزاری فارس،
هفدهم شوال سال پنجم هجری گروههای مختلف دشمنان اسلام رهسپار مدینه شدند تا به خیال خود مرکز حکومت اسلامی را از بین ببرند، این غزوه به نام جنگ احزاب یا خندق معروف است.
دفتر آیتالله مکارم شیرازی در یادداشتی به بیان ماجرای این غزوه و دلاوریهای حضرت امیرالمؤمنین(ع) پرداخته است که در ادامه میآید:
جنگ احزاب، چنانکه از نامش پیداست، نبردى بود که در آن تمام قبائل و گروههاى مختلف دشمنان اسلام براى کوبیدن «اسلام جوان» متحد شده بودند. بعضى از مورخان نفرات سپاه کفر را در این جنگ بیش از 10 هزار نفر نوشتهاند، در حالى که تعداد مسلمانان از سه هزار نفر تجاوز نمى کرد.
سران قریش که فرماندهى این سپاه را به عهده داشتند، با توجه به نفرات و تجهیزات جنگى فراوان خود، نقشه جنگ را چنان طراحى کرده بودند که به خیال خود با این یورش، مسلمانان را به کلى نابود سازند و براى همیشه از دست حضرت محمد(ص) و پیروان او آسوده شوند!
*نقش یک ایرانی در سرنوشتسازترین غزوه صدر اسلام
زمانى که گزارش تحرک قریش به اطلاع پیامبر اسلام(ص) رسید، حضرت شوراى نظامى تشکیل داد، در این شورا سلمان پیشنهاد کرد که در قسمتهاى نفوذپذیر اطراف مدینه خندقى کنده شود که مانع عبور و تهاجم دشمن به شهر شود.
این پیشنهاد تصویب شد و ظرف چند روز با همت و تلاش مسلمانان خندق آماده شد، خندقى که پهناى آن به قدرى بود که سواران دشمن نمىتوانستند از آن با پرش بگذرند و عمق آن نیز به اندازهاى بود که اگر کسى وارد آن مىشد، به آسانى نمىتوانست بیرون بیاید.
سپاه قدرتمند شرک با همکارى یهود از راه رسید، آنان تصور مىکردند که مانند گذشته در بیابانهاى اطراف مدینه با مسلمانان روبرو خواهند شد، ولى این بار اثرى از آنان در بیرون شهر ندیده و به پیشروى خود ادامه دادند و به دروازه شهر رسیدند و مشاهده خندقى ژرف و عریض در نقاط نفوذپذیر مدینه آنان را حیرت زده ساخت زیرا استفاده از خندق در جنگهاى عرب بى سابقه بود. ناگزیر از آن سوى خندق شهر را محاصره کردند.
محاصره مدینه مطابق بعضى از روایات حدود یک ماه به طول انجامید. سربازان قریش هر وقت به فکر عبور از خندق مىافتادند، با مقاومت مسلمانان و پاسداران خندق که با فاصلههاى کوتاهى در سنگرهاى دفاع موضع گرفته بودند، روبرو مىشدند و سپاه اسلام هر نوع اندیشه تجاوز را با تیراندازى و پرتاب سنگ پاسخ مىگفت. تیراندازى از هر دو طرف روز و شب ادامه داشت و هیچ یک از طرفین بر دیگرى پیروز نمىشد.
از طرف دیگر، محاصره مدینه توسط چنین لشکرى انبوه، روحیه بسیارى از مسلمانان را به شدت تضعیف کرد، به ویژه آنکه خبر پیمان شکنى قبیله یهودى «بنى قریظه» نیز فاش شد که این قبیله به بتپرستان قول دادهاند که به محض عبور آنان از خندق، اینان نیز از این سوى خندق از پشت جبهه به مسلمانان حمله کنند.
*روایت الهی درباره فرآیند پیروزی سپاه اسلام در غزوه خندق
قرآن مجید وضع دشوار و بحرانى مسلمانان را در جریان این محاصره در سوره احزاب به خوبى ترسیم کرده است: «اى کسانى که ایمان آوردهاید نعمت خدا را بر خویش یادآور شوید، در آن هنگام که لشکرهاى (عظیمى) به سراغ شما آمدند، ولى ما باد و طوفان سخت و لشکریانى که آنان را نمىدیدید، بر آنها فرستادیم (و به این وسیله آنها را در هم شکستیم) و خداوند به آنچه انجام مىدهید، بیناست.
به خاطر بیاورید زمانى را که آنها از طرف بالا و پایین شهر شما وارد شدند(و مدینه را محاصره کردند) و زمانى را به یاد آورید که چشمها از شدت وحشت خیره شده بود و جانها به لب رسیده بود و گمانهاى گوناگون(بدى) به خدا مىبردید! در آن هنگام مؤمنان آزمایش شدند و تکان سختى خوردند.
به خاطر بیاورید زمانى را که منافقان و کسانى که در دلهایشان بیمارى بود، مىگفتند خدا و پیامبرش جز وعدههاى دروغین به ما ندادهاند.
نیز به خاطر بیاورید زمانى را که گروهى از آنها گفتند: اى اهل یثرب!(مردم مدینه) اینجا جاى توقف شما نیست، به خانههاى خود باز گردید و گروهى از آنان از پیامبر اجازه بازگشت مىخواستند و مىگفتند خانههاى ما بدون حفاظ است، در حالى که بدون حفاظ نبود، آنها فقط مىخواستند (از جنگ) فرار کنند.
آنها چنان ترسیده بودند که اگر دشمنان از اطراف و جوانب مدینه بر آنان وارد مىشدند و پیشنهاد بازگشت به سوى شرک به آنها مىکردند، مىپذیرفتند و جز مدت کمى براى انتخاب این راه درنگ نمىکردند».(1)
اما با وجود وضع دشوارى مسلمانان، خندق مانع عبور سپاه احزاب شده و ادامه این وضع براى آنان سخت و گران بود؛ زیرا هوا رو به سردى مىرفت و از طرف دیگر، چون آذوقه و علوفهاى که تدارک دیده بودند، تنها براى جنگ کوتاه مدتى مانند جنگ بدر و احد کافى بود، با طول کشیدن محاصره، کمبود علوفه و آذوقه به آنان فشار مىآورد و مىرفت که حماسه و شور جنگ از سرشان بیرون برود و سستى و خستگى در روحیه آنان رخنه کند.
از این جهت سران سپاه چارهاى جز این ندیدند که رزمندگان دلاور و تواناى خود را از خندق عبور دهند و به نحوى بن بست جنگ را بشکنند. از این رو پنج نفر از قهرمانان لشکر احزاب، اسبهاى خود را در اطراف خندق به تاخت و تاز در آورده و از نقطه تنگ و باریکى به جانب دیگر خندق پریدند و براى جنگ تن به تن هماورد خواستند.
*دیالوگ جالب امیرالمؤمنین(ع) با جنگاور سپاه دشمن
یکى از این جنگاوران نامدار عرب به نام «عمرو بن عبدود» بود که نیرومندترین و دلاورترین مرد رزمنده عرب به شمار مىرفت، او را با هزار مرد جنگى برابر مىدانستند و چون در سرزمینى به نام «یلیل» به تنهایى بر یک گروه دشمن پیروز شده بود، «فارس یلیل» شهرت داشت.
عمرو در جنگ بدر شرکت جسته و در آن زخمى شده بود و به همین دلیل از شرکت در جنگ احد بازمانده بود و اینک در جنگ خندق براى آنکه حضور خود را نشان دهد، خود را نشاندار ساخته بود.
عمرو پس از پرش از خندق، فریاد «هل من مبارز» سر داد و چون کسى از مسلمانان آماده مقابله با او نشد، جسورتر گشت و عقاید مسلمانان را به باد استهزاء گرفت و گفت: «شما که مى گویید کشتگانتان در بهشت هستند و مقتولان ما در دوزخ، آیا یکى از شما نیست که من او را به بهشت بفرستم و یا او مرا به دوزخ روانه کند؟»!
سپس اشعارى حماسى خواند و در ضمن آن گفت: «بس که فریاد کشیدم و در میان جمعیت شما مبارز طلبیدم، صدایم گرفت!».(2)
نعرههاى پى در پى عمرو چنان رعب و ترسى در دلهاى مسلمانان افکنده بود که در جاى خود میخکوب شده، قدرت حرکت و عکسالعمل از آنان سلب شده بود.(3)
هر بار که فریاد عمرو براى مبارزه بلند مىشد، فقط على(ع) بر مىخاست و از پیامبر اجازه مىخواست که به میدان برود، ولى پیامبر(ص) موافقت نمىکرد، این کار سه بار تکرار شد. آخرین بار که على(ع) باز اجازه مبارزه خواست، پیامبر به على(ع) فرمود: این عمرو بن عبدود است! على(ع) فرمود: من هم على هستم!(4)
سرانجام پیامبر اسلام(ص) موافقت کرد و شمشیر خود را به او داد و عمامه بر سرش بست و براى او دعا کرد، على(ع) که به میدان جنگ رهسپار شد، پیامبر اسلام(ص) فرمود: «بَرَزَ الإِسلامُ کُلُّهُ اِلى الشِّرکِ کُلِّهِ»، تمام اسلام در برابر تمام کفر قرار گرفته است.(5)
این بیان به خوبى نشان مىدهد که پیروزى یکى از آنى دو نفر بر دیگرى پیروزى کفر بر ایمان یا ایمان بر کفر بود و به تعبیر دیگر، کارزارى بود سرنوشت ساز که آینده اسلام و شرک را مشخص مىکرد.
على(ع) پیاده به طرف عمرو شتافت و چون با او رو در رو قرار گرفت، گفت: تو با خود عهد کرده بودى که اگر مردى از قریش یکى از سه چیز را از تو بخواهد آن را بپذیرى.
او گفت:
-چنین است.
– نخستین درخواست من این است که آیین اسلام را بپذیرى.
– از این در خواست بگذر.
– بیا از جنگ صرف نظر کن و از اینجا برگرد و کار محمد(ص) را به دیگران واگذار. اگر او راستگو باشد، تو سعادتمندترین فرد به وسیله او خواهى بود و اگر غیر از این باشد مقصود تو بدون جنگ حاصل مىشود.
– زنان قریش هرگز از چنین کارى سخن نخواهند گفت. من نذر کردهام که تا انتقام خود را از محمد نگیرم بر سرم روغن نمالم.
– پس براى جنگ از اسب پیاده شو.
– گمان نمىکردم هیچ عربى چنین تقاضایى از من بکند. من دوست ندارم تو به دست من کشته شوى، زیرا پدرت دوست من بود. برگرد، تو جوانى!
– ولى من دوست دارم تو را بکشم!
عمرو از گفتار على(ع) خشمگین شد و با غرور از اسب پیاده شد و اسب خود را پى کرد و به طرف حضرت حمله برد. جنگ سختى درگرفت و دو جنگاور باهم درگیر شدند. عمرو در یک فرصت مناسب ضربت سختى بر سر على(ع) فرود آورد. على(ع) ضربت او را با سپر دفع کرد، ولى سپر دو نیم گشت و سر آن حضرت زخمى شد.
در همین لحظه على(ع) فرصت را غنیمت شمرده، ضربتى محکم بر او فرود آورد و او را نقش زمین ساخت. گرد و غبار میدان جنگ مانع از آن بود که دو سپاه نتیجه مبارزه را از نزدیک ببینند. ناگهان صداى تکبیر على(ع) بلند شد، غریو شادى از سپاه اسلام برخاست و همگان فهمیدند که على(ع) قهرمان بزرگ عرب را کشته است.(6)
کشته شدن عمرو سبب شد که آن چهار نفر جنگاور دیگر که همراه عمرو از خندق عبور کرده و منتظر نتیجه مبارزه على و عمرو بودند، پا به فرار بگذارند! سه نفر از آنان توانستند از خندق به سوى لشکرگاه خود بگذرند، ولى یکى از آنان بنام «نوفل» هنگام فرار، با اسب خود در خندق افتاد و على(ع) وارد خندق شد و او را نیز به قتل رساند.
با کشته شدن این قهرمان، سپاه احزاب روحیه خود را باختند و از امکان هر گونه تجاوز به شهر، به کلى ناامید شدند و قبائل مختلف هر کدام به فکر بازگشت به زادگاه خود افتادند.
آخرین ضربت را خداوند عالم به صورت باد و طوفان شدید بر آنان وارد ساخت و سرانجام با ناکامى کامل راه خانههاى خود را در پیش گرفتند.(7)
*نظر پیامبر(ص) درباره ارزش ضربت امام علی(ع) در غزوه خندق
پیامبر اسلام(ص) به مناسبت این اقدام بزرگ على (ع) در آن روز به وى فرمود: «اگر این کار تو را امروز با اعمال جمیع امت من مقایسه کنند، بر آنها برترى خواهد داشت؛ چرا که با کشته شدن عمرو، خانهاى از خانههاى مشرکان نماند؛ مگر آنکه ذلتى در آن داخل شد و خانهاى از خانههاى مسلمانان نماند مگر اینکه عزتى در آن وارد گشت».(8)
محدث معروف اهل تسنن، «حاکم نیشابورى»، گفتار پیامبر را با این تعبیر نقل کرده است: «لَمبارزه على بن ابى طالب لعمرو بن عبدود یوم الخندق افضل من اعمال امتى الى یوم القیامه»(9)، پیکار على بن ابیطالب در جریان جنگ خندق با عمرو بن عبدود از اعمال امت من تا روز قیامت حتماً افضل است.
البته فلسفه این سخن روشن است: در آن روز اسلام و قرآن در صحنه نظامى بر لب پرتگاه قرار گرفته بود و بحرانىترین لحظات خود را مىپیمود و کسى که با فداکارى بىنظیر خود اسلام را از خطر نجات داد و تداوم آن را تا روز قیامت تضمین نمود و اسلام از برکت فداکارى او ریشه گرفت، على(ع) بود، بنابراین عبادت همگان مرهون فداکارى اوست.(10)
*پینوشتها:
1- احزاب، آیات 8 تا 14.
2- و لقد بححت عن الندا یجمعکم هل من مبارز
3- واقدى رعب شدید مسلمانان را با این جمله مجسم مىکند: «کان على روءسهم الطیر»: (گویى برسرشان پرنده نشسته بود).(محمد بن عمربن واقدى، المغازى، تصحیح: مارسدنس جوئز، بیروت، موسسه الاعلمى (بى تا) ج 2 ص 470
4- ابن ابى الحدید، نهج البلاغه، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، چاپ اول، قاهره، داراحیاء الکتب العربیه، 1378 ج 13 ص 248.
5-مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، تهران، دارالکتب الاسلامیه، (بى تا) ج 20 ص 215(به نقل از کراجکى).
6- محمد بن عمر بن واقدى، المغازى، تصحیح: مارسدنس جونز، بیروت، موسسه الاعلمى، (بى تا) ج 2 ص 471.
7- جریان پیکار سرنوشت ساز على ع با عمروبن عبدود، علاوه بر منابع پیشین، با اندکى تفاوت، در کتابهاى یاد شده در زیر نیز نقل شده است:
-بحار الانوار، تهران، دارالکتب الاسلامیه (بى تا) ج 20 ص 206-207.
– الخصال، تصحیح: على اکبر غفارى، قم، جامعه المدرسین فى الحوزه العلمیه قم، 1403ه.ق، ص 560.
– السیره النبویه، تحقیق: مصطفى السقا، ابراهیم الابیارى، و عبدالحفیظ شلبى، قاهره، مکتبه مصطفى البابى الحلبى، (افست مکتبه الصدر تهران) 1355ه ق، ج 3 ص 236.
– الکامل فى التاریخ، بیروت، دارصادر، 1399ه.ق، ج 2 ص 181.
– الارشاد، قم مکتبه بصیرتى (بى تا) ص 54.
8- مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، تهران، دارالکتب الاسلامیه (بى تا) ج 20ص 216.
9- المستدرک على الصحیحین، تحقیق و اعداد: عبدالرحمن المرعشى، چاپ اول، بیروت، دارالمعروفه، 1406 ه.ق، ج 3 ص 32.
10-گردآوری از کتاب: سیره پیشوایان، مهدی پیشوائی، ص 50.
انتهای پیام/
– See more at: http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13930522001492#sthash.aSgLGgz5.dpuf