Category: همه مطالب سایت

سوره 52: الطور

 

سوره 52: الطور

4

به نام خداوند رحمتگر مهربان
بسم الله الرحمن الرحيم
سوگند به طور (1)

والطور )1(
و كتابى نگاشته شده (2)

وكتاب مسطور )2(
در طومارى گسترده (3)

في رق منشور )3(
سوگند به آن خانه آباد [خدا] (4)

والبيت المعمور )4(
سوگند به بام بلند [آسمان] (5)

والسقف المرفوع )5(
و آن درياى سرشار [و افروخته] (6)

والبحر المسجور )6(
كه عذاب پروردگارت واقع شدنى است (7)

إن عذاب ربك لواقع )7(
آن را هيچ بازدارندهاى نيست (8)

ما له من دافع )8(
روزى كه آسمان سخت در تب و تاب افتد (9)

يوم تمور السماء مورا )9(
و كوهها [جمله] به حركت درآيند (10)

وتسير الجبال سيرا )10(
پس واى بر تكذيبكنندگان در آن روز (11)

فويل يومئذ للمكذبين )11(
آنان كه به ياوه سرگرمند (12)

الذين هم في خوض يلعبون )12(
روزى كه به سوى آتش جهنم كشيده مىشوند [چه] كشيدنى (13)

يوم يدعون إلى نار جهنم دعا )13(
[و به آنان گويند] اين همان آتشى است كه دروغش مىپنداشتيد (14)

هذه النار التي كنتم بها تكذبون )14(

آيا اين افسون است يا شما [درست] نمىبينيد (15)
أفسحر هذا أم أنتم لا تبصرون )15(

 

به آن درآييد خواه صبر کنید یا صبر نکنید به حال شما يكسان است تنها به آنچه مىكرديد مجازات مىيابيد (16)

اصلوها فاصبروا أو لا تصبروا سواء عليكم إنما تجزون ما كنتم تعملون )16(
پرهيزگاران در باغهايى و [در] ناز و نعمتند (17)

إن المتقين في جنات ونعيم )17(
به آنچه پروردگارشان به آنان داده دلشادند و پروردگارشان آنها را از عذاب دوزخ مصون داشته است (18)

فاكهين بما آتاهم ربهم ووقاهم ربهم عذاب الجحيم )18(
[به آنان گويند] به [پاداش] آنچه به جاى مىآورديد بخوريد و بنوشيد گواراتان باد (19)

كلوا واشربوا هنيئا بما كنتم تعملون )19(
بر تختهايى رديف هم تكيه زدهاند و حوران درشتچشم را همسر آنان گرداندهايم (20)

متكئين على سرر مصفوفة وزوجناهم بحور عين )20(
و كسانى كه ایمان آوردند و فرزندانشان آنها را در ايمان پيروى كرده اند فرزندانشان را به آنان ملحق خواهيم كرد و چيزى از كار [ها] شان را نمىكاهيم هر كسى در گرو دستاورد خويش است (21 )

والذين آمنوا واتبعتهم ذريتهم بإيمان ألحقنا بهم ذريتهم وما ألتناهم من عملهم من شيء كل امرئ بما كسب رهين )21(
با [هر نوع] ميوه و گوشتى كه دلخواه آنهاست آنان را مدد [و تقويت] مىكنيم (22)
وأمددناهم بفاكهة ولحم مما يشتهون) 22(
در آنجا جامى از دست هم مىربايند [و بر سرش همچشمى مىكنند] كه در آن نه ياوه گويى است و نه گناه (23)

يتنازعون فيها كأسا لا لغو فيها ولا تأثيم )23(
و براى [خدمت] آنان پسرانى است كه بر گردشان همىگردند انگارى آنها مرواريدىاند كه [در صدف] نهفته است (24)

ويطوف عليهم غلمان لهم كأنهم لؤلؤ مكنون )24(
و برخىشان رو به برخى كنند [و] از هم پرسند (25)

وأقبل بعضهم على بعض يتساءلون )25(
گويند ما پيشتر در ميان خانواده خود بيمناك بوديم (26)

قالوا إنا كنا قبل في أهلنا مشفقين )26(
پس خدا بر ما منت نهاد و ما را از عذاب گرم [مرگبار] حفظ كرد (27)

فمن الله علينا ووقانا عذاب السموم )27(
ما از ديرباز او را مىخوانديم كه او همان نيكوكار مهربان است (28)

إنا كنا من قبل ندعوه إنه هو البر الرحيم )28(
پس اندرز ده كه تو به لطف پروردگارت نه كاهنى و نه ديوانه (29)

فذكر فما أنت بنعمت ربك بكاهن ولا مجنون )29(
يا مىگويند شاعرى است كه انتظار مرگش را مىبريم [و چشم به راه بد زمانه بر اوييم] (30)
أم يقولون شاعر نتربص به ريب المنون )30(
بگو منتظر باشيد كه من [نيز ] با شما از منتظرانم (31)

قل تربصوا فإني معكم من المتربصين )31(
آيا پندارهايشان آنان را به اين [موضعگيرى] وا مىدارد يا [نه] آنها مردمى سركشند (32)

أم تأمرهم أحلامهم بهذا أم هم قوم طاغون )32(
يا مىگويند آن را بربافته [نه] بلكه باور ندارند (33)

أم يقولون تقوله بل لا يؤمنون )33(
پس اگر راست مىگويند سخنى مثل آن بياورند (34)

فليأتوا بحديث مثله إن كانوا صادقين )34(
آيا از هيچ خلق شدهاند يا آنكه خودشان خالق [خود] هستند (35)

أم خلقوا من غير شيء أم هم الخالقون )35(
آيا آسمانها و زمين را [آنان] خلق كردهاند [نه] بلكه يقين ندارند (36)

أم خلقوا السماوات والأرض بل لا يوقنون )36(
آيا ذخاير پروردگار تو پيش آنهاستيا ايشان تسلط [تام] دارند (37)

أم عندهم خزائن ربك أم هم المصيطرون )37(
آيا نردبانى دارند كه بر آن [بر شوند و] بشنوند پس بايد شنونده آنان برهانى آشكار بياورد (38)
أم لهم سلم يستمعون فيه فليأت مستمعهم بسلطان مبين )38(
آيا خدا را دختران است و شما را پسران (39)

أم له البنات ولكم البنون )39(
آيا از آنها مزدى مطالبه مىكنى و آنان از [تعهد اداى] تاوان گرانبارند (40)

أم تسألهم أجرا فهم من مغرم مثقلون )40(
آيا [علم] غيب پيش آنهاست و آنها مىنويسند (41)

أم عندهم الغيب فهم يكتبون )41(
يا مىخواهند نيرنگى بزنند و [لى] آنان كه كافر شدهاند خود دچار نيرنگ شدهاند (42)

أم يريدون كيدا فالذين كفروا هم المكيدون )42(
آيا ايشان را جز خدا معبودى است منزه استخدا از آنچه [با او] شريك مىگردانند (43)

أم لهم إله غير الله سبحان الله عما يشركون )43(
و اگر پاره سنگى را در حال سقوط از آسمان ببينند مىگويند ابرى متراكم است (44)

وإن يروا كسفا من السماء ساقطا يقولوا سحاب مركوم )44(
پس بگذارشان تا به آن روزى كه در آن بيهوش مىافتند برسند (45)

فذرهم حتى يلاقوا يومهم الذي فيه يصعقون )45(
روزى كه نيرنگشان به هيچوجه به كارشان نيايد و حمايت نيابند (46)

يوم لا يغني عنهم كيدهم شيئا ولا هم ينصرون )46(
و در حقيقت غير از اين [مجازات] عذابى [ديگر] براى كسانى كه ظلم كردهاند خواهد بود ولى بيشترشان نمىدانند [كه آن عذاب چيست] (47)

وإن للذين ظلموا عذابا دون ذلك ولكن أكثرهم لا يعلمون )47(
و در برابر دستور پروردگارت شكيبايى پيشه كن كه تو خود در حمايت مايى و هنگامى كه [از خواب] بر مىخيزى به نيايش پروردگارت تسبيح گوى (48)

واصبر لحكم ربك فإنك بأعيننا وسبح بحمد ربك حين تقوم )48(
و [نيز] پارهاى از شب و در فروشدن ستارگان تسبيحگوى او باش (49)

ومن الليل فسبحه وإدبار النجوم )49(

 
 

دلایل تأکید رهبر انقلاب بر احیای سنت واسطه‌گری در ازدواج

 

دلایل تأکید رهبر انقلاب بر احیای سنت واسطه‌گری در ازدواج

نکته‌ی دیگر که بسیار مهم است آن‌که شخص واسطه‌گر باید حقایق را به دو طرف منتقل کند و برای این‌که مثلاً این وصلت صورت بگیرد نقاط ضعف را نپوشاند و نقاط قوت را زیاد بزرگ جلوه ندهد؛ آن‌چه هست را منتقل کند و بهتر و درست این است که تحلیل خودش را هم از شرایط افراد ارائه ندهد، بلکه خبرها را منتقل کند و تحلیل‌ها و برداشت‌ها را به عهده‌ی دو طرف بگذارد

 منبع مطلب  نقطه نیوز –
رهبر معظم انقلاب در دیدار دانشجویی ماه رمضان امسال با اشاره به اهمیت مسأله‌ی ازدواج جوانان، درباره‌ی عواقب بی‌تفاوتی در جامعه نسبت به این مسأله و تبعات سخت آن برای کشور هشدار دادند. ایشان خود جوان‌ها، خانواده‌ها و مسئولان مربوط را به اقدامات عملی برای حل این مشکل دعوت کردند و یکی از راهکارها را احیای سنت واسطه‌گری در ازدواج دانستند: «در گذشته معمول بود که براى ازدواج، افراد خیّر و مؤمنى پیدا می‌شدند، واسطه‌‌گرى می‌کردند، دخترهاى مناسب را، پسرهاى مناسب را، معرفى می‌کردند، ازدواج‌ها را راه مى‌‌انداختند؛ این کارها باید انجام بگیرد؛ باید واقعاً در جامعه یک حرکتى در این زمینه به‌‌وجود بیاید.» در آستانه‌ی روز اول ذی‌الحجه –سالروز ازدواج حضرت علی و حضرت زهرا علیهماالسلام- در گفت‌وگو با حجت‌الاسلام و المسلمین هادی حسینخانی، معاون تهذیب حوزه‌‌ی علمیه‌ی قم به بررسی موضوع واسطه‌گری در ازدواج پرداختیم. حجت‌الاسلام حسینخانی که پیش از این، معاون نهاد نمایندگی ولی فقیه در دانشگاه علوم پزشکی اصفهان بوده است، تجربیات چندساله‌ای از واسطه‌گری ازدواج در این دانشگاه داشته و تحصیلات تخصصی خود را نیز در موضوعی مرتبط با همین زمینه به اتمام رسانده است.* همان‌طور که مستحضر هستید، وساطت در امر ازدواج، در سیره‌ی اهل بیت علیهم‌السلام مورد توجه بوده و روایاتی هم در فضیلت این کار، از ایشان صادر شده است. لطفاً برای ما از نگاه و رویکرد دین نسبت به این مسأله بفرمایید.
بحث واسطه‌گری یا شفاعت در ازدواج، در فرمایشات خدای متعال و معصومین علیهم‌السلام ذکر شده است. در سوره‌ی مبارکه نور، آن‌جا که خداوند متعال می‌فرماید «وَأَنْکِحُوا الْأَیامى‌ مِنْکُمْ وَ الصَّالِحینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ إِمائِکُم»۱، دستور «َأَنْکِحُوا» خطاب به جامعه‌ی اسلامی صادر شده است و تمام اعضای این جامعه را دربرمی‌گیرد. یعنی همه مأمور می‌شوند که زمینه را برای ازدواج پسران و دختران فراهم کنند.
در روایات ما بابی وجود دارد تحت عنوان «مَن تَزَوَّج اَخاه المُؤمِن» یعنی کسی که برای برادر مؤمنش، شرایط ازدواج را فراهم کند. در روایتی از امیرالمؤمنین علیه‌السلام نقل شده است که فرمودند: «أَفْضَلُ‌ الشَّفَاعَاتِ‌ أَنْ‌ یَشْفَعَ‌ بَیْنَ اثْنَیْنِ فِی نِکَاحٍ حَتَّى یَجْمَعَ شَمْلَهُمَا» بهترین شفاعت‌ها این است که شفاعت شود بین دو نفر در ازدواج تا بالاخره زیر یک سقف قرار بگیرند.در روایات ما بابی وجود دارد تحت عنوان «مَن تَزَوَّج اَخاه المُؤمِن» یعنی کسی که برای برادر مؤمنش، شرایط ازدواج را فراهم کند. روایات متعددی در این باب وجود دارد. مثلاً روایتی از امام صادق علیه‌السلام نقل شده است که ایشان فرمودند: «مَنْ‌ زَوَّجَ‌ عَزَباً کَانَ مِمَّنْ یَنْظُرُ اللَّهُ إِلَیْهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ»۲ یعنی کسی که شرایط ازدواج فرد مجردی را فراهم کند، از کسانی است که خداوند در روز قیامت به او نظر می‌کند. یا در روایت دیگری از امام کاظم علیه‌السلام نقل شده است که فرمودند: «در روز قیامت که هیچ سایه‌ای جز سایه‌ی عرش خدا نیست، سه گروه زیر این سایه قرار می­گیرند.» آن‌وقت درباره‌ی اولین دسته فرمودند: «رَجُلٌ‌ زَوَّجَ‌ أَخَاهُ‌ الْمُسْلِم»۳ مردی که شرایط ازدواج برادر مسلمانش را تأمین کند.در روایت دیگری نیز از امیرالمؤمنین علیه‌السلام نقل شده است که فرمودند: «أَفْضَلُ‌ الشَّفَاعَاتِ‌ أَنْ‌ یَشْفَعَ‌ بَیْنَ اثْنَیْنِ فِی نِکَاحٍ حَتَّى یَجْمَعَ شَمْلَهُمَا» بهترین شفاعت‌ها این است که شفاعت شود بین دو نفر در ازدواج تا بالاخره زیر یک سقف قرار بگیرند.

به نظر می‌رسد که در ادبیات دینی مسأله‌ی واسطه‌گری در ازدواج، مسأله‌ای حائز اهمیت است. به هرحال، فردی که می‌خواهد ازدواج کند، در خیلی از موارد کسی را نمی‌شناسد که مستقیماً سراغ او برود و نیازمند این است که از افرادی کمک بگیرد. در سیره‌ی بزرگان دین هم توجه به این نکته وجود داشته است. از جمله خود پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم؛ وقتی که جوانی به نام «جُوَیبِر» خدمت حضرت می‌آیند، حضرت نگاه مهربانی به او می‌کنند و می‌فرمایند که چرا ازدواج نمی‌کنی؟ او هم در پاسخ مشکلاتی را مطرح می‌کند. بعد حضرت همان‌جا او را راهنمایی می‌کنند و می‌فرمایند که «انْطَلِقْ یَا جُوَیْبِرُ إِلَى زِیَادِ بْنِ لَبِیدٍ فَإِنَّهُ مِنْ‌ أَشْرَفِ‌ بَنِی‌ بَیَاضَة»۴ جویبر! پیش زیاد ابن لبید برو و دختر او را خواستگاری کن. این معرفی کردن و واسطه‌گری از خود پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم وجود داشته و معصومین علیهم‌الاسلام هم این روش را ادامه داده‌اند و به همین سبب علمای دین به ایشان در عمل به این سنت تأسی کرده‌اند.
وقتی جوانی به نام «جُوَیبِر» خدمت پیامبر اکرم می‌آیند، حضرت نگاه مهربانی به او می‌کنند و می‌فرمایند چرا ازدواج نمی‌کنی؟ او هم در پاسخ مشکلاتی را مطرح می‌کند. بعد حضرت همان‌جا او را راهنمایی می‌کنند و می‌فرمایند که جویبر! پیش زیاد ابن لبید برو و دختر او را خواستگاری کن. این معرفی کردن و واسطه‌گری از خود پیامبر وجود داشته و معصومین هم این روش را ادامه داده‌اند.

* در توضیح آیه‌ای که در ابتدا استشهاد کردید، خطاب «أَنْکِحُوا» را به همه‌ی مؤمنین متوجه دانستید. اما در عمل شاید هر کسی صلاحیت این کار را نداشته باشد. افرادی که می‌خواهند در این کار وارد شوند، باید واجد چه ویژگی‌هایی باشند تا از آفت‌های احتمالی مصون بمانند؟
افرادی که می‌خواهند به این امور بپردازند باید واجد ویژگی‌هایی باشند که برخی از آنها بایسته و برخی دیگر شایسته است. اول آن‌که شایسته است کسی که واسطه‌گری می‌کند خودش متأهل باشد و مقداری پختگی نسبت به مسائل ازدواج و خانواده داشته باشد و همچنین تا حدودی با مسائل روان‌شناسی آشنا باشد تا بتواند ویژگی‌های افراد را بشناسد و با طرف مقابل تطبیق بدهد که در این صورت، احتمال تشخیص درست بالا می‌رود.

ویژگی دیگر این است که این شخص واقعاً قصدش این باشد که این معرفی کردن، زمینه‌سازی برای شکل‌گیری یک زندگی پایدار و سالم باشد و در تمام مراحل، این نکته را وجهه‌ی همت و عمل خود قرار دهد. بعضی‌ها ممکن است خدای نکرده اهداف مادی و نیت کسب درآمد داشته باشند. این کار را می‌کنند و برایشان مهم نیست که چه اتفاقی می‌افتد و بیش از هر چیز، می‌خواهند وصلتی صورت بگیرد. حتی بعضی‌ها می‌خواهند برای رسیدن به این ثواب‌هایی که گفته شده است، هر طور شده اقدام کنند و چشمشان را روی این‌که این دو نفر چقدر هماهنگی دارند یا ندارند ببندند و صرفاً به دنبال این باشند که آمار ازدواج‌هایی که توسط خودشان انجام می‌شود بالاتر برود!

نکته‌ی دیگر که بسیار هم مهم است آن‌که شخص واسطه‌گر باید حقایق را به دو طرف منتقل کند و برای این‌که مثلاً این وصلت صورت بگیرد نقاط ضعف را نپوشاند و نقاط قوت را زیاد بزرگ جلوه ندهد؛ آن‌چه هست را منتقل کند و بهتر و درست این است که تحلیل خودش را هم از شرایط افراد ارائه ندهد، بلکه خبرها را منتقل کند و تحلیل‌ها و برداشت‌ها را به عهده‌ی خود دو طرف بگذارد.
شایسته است کسی که واسطه‌گری می‌کند خودش متأهل باشد و مقداری پختگی نسبت به مسائل ازدواج و خانواده داشته باشد و همچنین تا حدودی با مسائل روان‌شناسی آشنا باشد تا بتواند ویژگی‌های افراد را بشناسد و با طرف مقابل تطبیق بدهد.

* از آن‌جا که وساطت در ازدواج، ملاحظات فراوان و آفات محتملی دارد، معمولاً هر کسی متمایل به به این کار نیست و غالباً به حداقل کفایت می‌کنند؛ یعنی به همین بسنده می‌کنند که اطلاع دهند که مثلاً یک چنین دختر خانمی در چنین خانواده‌ای هست و بروید خودتان تحقیق کنید. آیا وظیفه‌ی فرد واسطه همین است؟
به نظرم مسأله‌ی شفاعت در ازدواج یک مقوله‌ی تشکیکی و دارای مراتب مختلف است. یک وقت فردی می‌آید و فرصت بسیار مفصلی می‌گذارد و با یک برنامه و تحقیقات حساب شده، افراد را می‌سنجد و به یکدیگر معرفی می‌کند و پیگیری‌های لازم را انجام می‌دهد تا مسأله به نتیجه برسد که این، مصداق اتم و اکمل آن روایات است. ولی یک وقت هم فردی در خود توانایی تشخیص و وساطت در این سطح را نمی‌بیند، لذا اگر مورد سؤال قرار گرفت که آیا شما کسی را برای ازدواج سراغ دارید، فقط در این حد می‌تواند کمک کند که کسی را معرفی کند. به نظر می‌رسد که اگرچه این فرد، مصداق اتم و اکمل آن روایات نیست، ولی به‌هرحال از ثواب این کار بهره‌مند می‌شود.

* بنابراین این امکان وجود دارد همگان در این سنت حسنه مشارکت –هرچند حداقلی- داشته باشند. به نظر شما چه راهکارهایی برای گسترش مشارکت‌کنندگان در این زمینه وجود دارد؟
برای عمومیت بخشیدن به این سنت، باید ارزش این کار به‌درستی تبیین شود و همه بدانند که کار، کار خیلی پرارزشی است. دوم این‌که مشخصات و معیارها برای افرادی که می‌توانند در این زمینه ورود پیدا کنند بیشتر تبیین شود تا هرکس از این مشخصات برخوردار است، رغبتش بیشتر شود.

سوم این‌که نگاه‌ها به مسأله‌ی واسطه‌گری ازدواج باید اصلاح شود. این‌طور نباشد که اگر مشکلی بین یک زوج پیدا شد، تمام کاسه‌کوزه‌ها سر واسطه‌ی نگون‌بخت شکسته شود. یکی از مهمترین موانع انگیزشی که باعث می‌شود حتی افرادی نزدیک این کار هم نشوند، آن است که  فرد به خودش می‌گوید برای چه خودم را به دردسر بیندازم؟ تا جایی که جریان خوب پیش می‌رود کاری به ما ندارند، اما یک مشکل کوچک که پیش بیاید، همه‌ی ناله‌ها و نفرین‌ها به طرف واسطه ما سرازیر می‌شود.
نکته‌ی دیگر که بسیار مهم است آن‌که شخص واسطه‌گر باید حقایق را به دو طرف منتقل کند و برای این‌که مثلاً این وصلت صورت بگیرد نقاط ضعف را نپوشاند و نقاط قوت را زیاد بزرگ جلوه ندهد؛ آن‌چه هست را منتقل کند و بهتر و درست این است که تحلیل خودش را هم از شرایط افراد ارائه ندهد، بلکه خبرها را منتقل کند و تحلیل‌ها و برداشت‌ها را به عهده‌ی دو طرف بگذارد.

مردم باید این را بدانند که واسطه، فقط یک معرف است و همه‌ی مسئولیت کار به عهده‌ی خود دو طرف است و آنها هستند که باید تحقیق و بررسی کنند. متأسفانه برخی خانواده‌ها به اعتبار معرف، تحقیقات را سبک می‌گیرند و پیگیری نمی‌کنند؛ خصوصاً اگر معرف از وجهه و جایگاه علمی یا اجتماعی بالایی برخوردار باشد، برایشان کافی است و می‌گویند دیگر مشکلی نیست. در حالی که این فرد واسطه بر اساس ظواهری که از دو طرف یا یک طرف سراغ داشته، کسی را معرفی کرده است. بنابراین هم خود شخص واسطه نباید بار مسئولیت را به دوش بگیرد و فقط باید خودش را در حد یک معرف به اینها بشناساند و هم این‌که خانواده‌ها نباید از خودشان سلب مسئولیت کنند و بررسی و دقت را کنار بگذارند و به حداقل‌ها اکتفا کنند. من فکر می‌کنم یکی از عوامل عمده‌ای که باعث می‌شود تا افراد از این واسطه‌گری طفره بروند، همین مسأله است. به‌ویژه این‌که مقداری هم آمار طلاق بالا رفته و ترس از دردسر و عواقب بعدی را در افراد ایجاد کرده است. اگر این نگرش اصلاح شود، افراد راحت‌تر قدم در این راه می‌گذارند.

* گویا جناب‌عالی در دانشگاه، تجربیات موفقی در وساطت برای ازدواج دانشجویان داشته‌اید. لطفاً کمی از این تجربیات و برکات آن دوران برای ما بگویید.
بنده چندین سال پیش که در یکی از دانشگاه‌ها، در نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری حضور داشتم، عملاً در این کار قرار گرفتم. دوستانی که قصد ازدواج داشتند به ما مراجعه می‌کردند. واقعاً نهاد یک نقطه‌ی امید برای دانشجویان شده بود. قصد ما هم این بود که تا حد امکان دقیق‌ترین و هماهنگ‌ترین گزینه‌ها به افراد معرفی شوند و به لطف خدا نتایج خیلی خوبی هم داشت.

روال ما این‌طور بود که آقایان وقتی مراجعه می‌کردند، ما یک فرم در اختیارشان قرار می‌دادیم تا آن را تکمیل کنند. بر اساس اطلاعات این فرم، ما در بانک اطلاعاتی دختر خانم‌هایی که در دانشگاه حضور داشتند جستجو می‌کردیم و هماهنگ‌ترین گزینه‌ها را شناسایی می‌کردیم. گاهی که چند گزینه‌ی مناسب وجود داشت، آن‌ها را اولویت‌بندی می‌کردیم، ولی به مراجعه‌کننده نمی‌گفتیم که ما چند نفر را سراغ داریم. فرد را معرفی می‌کردیم و اگر به نتیجه می‌رسید که چه بهتر و اگر نه، نفر بعدی را به او معرفی می‌کردیم. نحوه‌ی معرفی هم آن‌گونه بود که ابتدا مشخصات دختر خانم را بدون ذکر نام و آدرس، به آقا اطلاع می‌دادیم و اگر او می‌پذیرفت، زمینه را فراهم می‌کردیم تا کار از طرف خانواده‌شان پیگیری شود.
متأسفانه برخی خانواده‌ها به اعتبار معرف، تحقیقات را سبک می‌گیرند؛ خصوصاً اگر معرف از جایگاه اجتماعی بالایی برخوردار باشد. در حالی که فرد واسطه بر اساس ظواهری که از دو طرف یا یک طرف سراغ داشته، کسی را معرفی کرده است. بنابراین هم خود شخص واسطه نباید بار مسئولیت را به دوش بگیرد و هم خانواده‌ها نباید بررسی را کنار بگذارند و به حداقل‌ها اکتفا کنند.

یکی از مشکلاتی که در مراکز همسرگزینی کنونی وجود دارد این است که نقش خانواده در آن کمرنگ می‌شود. یعنی پسر و دختر، خودشان پیگیری می‌کنند و چه بسا به تصمیم می‌رسند ولی خانواده‌ها نمی‌پذیرند و یا این روش را نمی‌پسندند. یکی از نکاتی که ما در دانشگاه بر آن تأکید داشتیم، این بود که از همان ابتدا خانواده‌ها را درگیر می‌کردیم. تماس خانواده مشخص می‌کرد که آیا آن‌ها با اصل ازدواج فرزندشان موافق هستند یا خیر. اگر نیاز می‌شد که در طول بررسی‌ها کمکی بکنیم، ورود می‌کردیم. مثلاً بعضی خانواده‌ها از شهرهایی دیگر بودند. ما جلسه‌ی خواستگاری را در دفتر نهاد و یا حتی در منزل خودمان ترتیب می‌دادیم و دوطرف با حضور خانواده‌ها می‌نشستند و صحبت می‌کردند و کار پیش می‌رفت. بعضی خانواده‌ها می‌گفتند چون شما معرفی کرده‌اید ما نیازی به تحقیقات نداریم، ولی ما به شدت مخالفت می‌کردیم و می‌گفتیم حتماً تحقیق را انجام بدهید. برخی می‌گفتند ما کسی را برای تحقیق نداریم. آن وقت بنده خودم تحقیق می‌کردم و به آقا یا خانم نتایج را منتقل می‌کردم. البته باز تصمیم‌گیرنده‌ی نهایی خودشان بودند که باید انتخاب می‌کردند.

یادم می‌آید برای یکی از خانم‌های فعال دانشگاه، از شهر خودشان یک خواستگار پیدا شده بود؛ خود ایشان و خانواده‌شان نتوانسته بودند به نتیجه برسند که هماهنگی بین این دو نفر وجود دارد یا خیر. بالاخره قرار شد آن آقا از شهرشان بیاید دانشگاه و ما با هم گفت‌وگو کنیم. ایشان هم آمد و بنده با کمک یکی از دوستان، از هشت صبح تا چهار بعدازظهر با ایشان گفت‌وگو و مذاکرات مفصلی داشتیم و آخر به این نتیجه رسیدیم که ایشان هماهنگی لازم با این خانم را ندارد و مسأله منتفی شد. با یک نگاه ممکن است آدم بگوید بیخود وقتمان تلف شد و مشمول ثواب هم نشدیم، ولی فکر می‌کنم واقعاً رسیدن به این نتیجه که این دو نفر، هماهنگی بینشان نیست هم خدمت بزرگی برایشان بود. این‌طور موارد هم بالاخره کم و بیش وجود داشت که به ازدواج منتهی نمی‌شد.

الان که به آن فعالیت‌ها نگاه می‌کنم، می‌بینم الحمدلله ازدواج‌های خیلی خوبی در طول این مدت صورت گرفت. هنوز بعضی از دوستانی که آن زمان ازدواج کردند با ما ارتباط دارند و می‌بینم خانواده‌ی سالمی دارند و فرزندان صالحی هم تربیت کرده‌اند.

پی‌نوشت‌ها:
1 . سوره‌ی مبارکه‌ی نور، آیه‌ی ۳۲
2 . بحارالأنوار، ج‌۷، ص ۲۹۸
3. وسائل‌الشیعه، ج‌۲۰، ص ۴۶
4. الکافی، ج‌۵، ص ۳۴۱

سه آیه اول سوره محمد

 

سوره 47: محمد
به نام خداوند رحمتگر مهربان
بسم الله الرحمن الرحيم

كسانى كه كفر ورزيدند و [مردم را] از راه خدا باز داشتند [خدا] اعمال آنان را تباه خواهد كرد (1)
الذين كفروا وصدوا عن سبيل الله أضل أعمالهم) 1 (

و آنان كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كردهاند و به آنچه بر محمد [ص] نازل آمده گرويدهاند [كه] آن خود حق [و] از جانب پروردگارشان است [خدا نيز] بديهايشان را زدود و حال [و روز] شان را بهبود بخشيد (2)
والذين آمنوا وعملوا الصالحات وآمنوا بما نزل على محمد وهو الحق من ربهم كفر عنهم سيئاتهم وأصلح بالهم) 2 (

اين بدان سبب است كه آنان كه كفر ورزيدند از باطل پيروى كردند و كسانى كه ايمان آوردند از همان حق كه از جانب پروردگارشان است پيروى كردند اين گونه خدا براى [بيدارى] مردم مثالهايشان را مىزند (3)
ذلك بأن الذين كفروا اتبعوا الباطل وأن الذين آمنوا اتبعوا الحق من ربهم كذلك يضرب الله للناس أمثالهم) 3 (

سوره 47: محمد <br /> به نام خداوند رحمتگر مهربان <br /> بسم الله الرحمن الرحيم </ p> <p> كسانى كه كفر ورزيدند و [مردم را] از راه خدا باز داشتند [خدا] اعمال آنان را تباه خواهد كرد (1) <br /> الذين كفروا وصدوا عن سبيل الله أضل أعمالهم )1( </ p> <p> و آنان كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كردهاند و به آنچه بر محمد [ص] نازل آمده گرويدهاند [كه] آن خود حق [و] از جانب پروردگارشان است [خدا نيز] بديهايشان را زدود و حال [و روز] شان را بهبود بخشيد (2) <br /> والذين آمنوا وعملوا الصالحات وآمنوا بما نزل على محمد وهو الحق من ربهم كفر عنهم سيئاتهم وأصلح بالهم )2( </ p> <p> اين بدان سبب است كه آنان كه كفر ورزيدند از باطل پيروى كردند و كسانى كه ايمان آوردند از همان حق كه از جانب پروردگارشان است پيروى كردند اين گونه خدا براى [بيدارى] مردم مثالهايشان را مىزند (3) <br /> ذلك بأن الذين كفروا اتبعوا الباطل وأن الذين آمنوا اتبعوا الحق من ربهم كذلك يضرب الله للناس أمثالهم )3(
 

هفت خاطره‌ی رهبر انقلاب از دوران دفاع مقدس

هفت خاطرهی رهبر انقلاب از دوران دفاع مقدس
پنجشنبه 3 مهر 1393 ساعت 22: 28
به مناسبت هفتهی دفاع مقدس, پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR هفت خاطرهی رهبر انقلاب اسلامی از دوران دفاع مقدس را منتشر میکند.
هفت خاطرهی رهبر انقلاب از دوران دفاع مقدس
به گزارش  افکارنیوز , هفت خاطره رهبر معظم انقاب به شرح زیر است:

زنی که تمام هستیاش را به جبهه فرستاده بود
partir de در سفر همدان که در دو سه روز, سه چهار روز قبل بودم, بعد از آن که سخنرانی کردم و آمدم, یک نامهای به من دادند از یک خانمی که یک تکههایی از این نامه را گفتم برای شما بخوانم. اینها نمونههای بسیار ظریف استثنایی است در تاریخ. البته خوشبختانه در روزگار ما اینها استثنائی نیست, اما در تاریخ حقیقتا استثنائی است.این خانم [در نامه] بعد از آن که اظهار ارادت فراوانی به امام و به مسؤولین کردند و میگویند همسرم و پسرهایم در جبهه بودند و خواهند بود; اظهار شرمندگی کردند که خودشان نمیتوانند -این خانم- در جبهه شرکت بکنند. بعد میگویند که من دو عدد انگشتر ناقابل که تمامی زینت من است و مقداری پول که ماهها آن را جمع کردم و میخواستم برای بچههایم لباس گرم زمستانی بگیرم -که نیاز داشتند- ولی شرم دارم که امام عزیزم 50 رزمنده را در سه ماه خرج دهد, من هم باید همینها را که هستی و مالم هست بدهم برای رزمندگان.بعد یک مقداری اظهار شرمندگی از اینکه اینها کم است و -این خانم- دلش میخواهد که خودش هم بتواند در میدان جنگ حضور پیدا کند. نامه را تمام کرده بعد دختر همین خانم در پایان نامهی او نوشته بود که وقتی دیدم مادرم آن دو قطعه انگشتر دست خود را که برای لباس زمستانی برادرهایم نیاز دارد ولی ترجیح میدهد که آن را تقدیم رزمندگان کند, من نتوانستم ساکت بمانم و انگشتری که مدتها با پول خودم تهیه کرده بودم آن را با پول ناچیزی که جمع کردم تقدیم میکنم. یک مقداری پول, چند تا انگشتر این مادر و دختر که از وضعشان هم پیداست که زندگی متوسطی دارند, در راه خدا دارند میدهند یک چنین نمونههایی را انسان دارد میبیند.نامهی دیگری باز بود که کسی دو تا فرزندش در جبهه به شهادت رسیدند, او ده هزار تومان داشته که مال این بچههایش بوده این را رفته به حساب ریخته و قبضش را برای ما فرستاده و نمونههای فراوانی از این قبیل, که این نشاندهندهی همان ایمان و اخلاصی است که در بین مردم هست و ما کاملا به این حرکت جدیدی که شروع کردند مردم عزیز ما امیدواریم و میدانیم که با همین همتهای بلند هست که مشکلات بزرگ از جمله این مشکل حل خواهد شد.
خطبههای نماز جمعه 1366/8/29 Çááå اکبر میرزا جوادآقا تهرانی پای خمپارهانداز گاهی یک روحانی مسن æ پیرمرد, اثرش از روحانی جوان بیشتر است. یکی از علمای محترم مشهد, از مسنین علمای مشهد که حتما اغلب آقایان میشناسند, آقای حاجمیرزا جوادآقای تهرانی, مرد ملا, پیرمرد پشتخمیدهی با عصا, ایشان چند بار جبهه رفته.

یکبار ایشان از جبهه برگشتند آمدند تهران, میرفتند مشهد, با بنده ملاقات کردند; خدمت امام رسیدند. به من گفتند که من وقتی رفتم جبهه, دیدم بچهها من را به چشم یک پیرمرد نگاه میکنند, گفتم نخیر از من هم کار بر میآید. بعد به من گفتند که پس شما پای خمپاره بیایید, آقای آقامیرزا جوادآقا را بردند پای خمپاره. ایشان گلولهی خمپاره را میانداختند توی خمپاره و پرتاب میشد و میخورد به دشمن. خب خمپارهانداز, خوب است دیگر. خمپارهزنی, یک کار رزمی, شما ببینید چقدر در روحیهی این جوانها اثر میکند, چه جانی به اینها میدهد.

http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/27709/06.jpg
آن جوانی که میبیند این پیرمرد 80 ساله با محاسن سفید, پشت خمیده, عصا بهدست آمده پای خمپاره ایستاده و خمپاره میزند, این جوان دیگر ممکن نیست که از مقابل دشمن برگردد عقب و احساس ترس بکند. آقایانی که بودند میدانند دیگر, چون خمپاره صدا دارد و معمولا آن کسی که خودش خمپاره را میاندازد سرش را میبرد عقب و گوشها را میگیرد, ایشان میگفت خمپاره را که میزدم, برای اینکه صدای خمپاره توی گوشم نپیچد, وقتی گلوله خمپاره میخواست بیرون بیاید فریاد میزدم اللهاکبر. منظره را مجسم کنید یک پیرمرد عالم محاسنسفیدی, پای خمپاره ایستاده هی خمپاره میزند, هی میگوید اللهاکبر.
بیانات در تاریخ 1366/8/26

عملیات شناسایی با شهید چمران
میرفتیم برای شناسایی; در منطقهای که معروف به «دب حردان» است; دب حردان در غرب اهواز واقع است. ما این دفعه از طرف شمال میخواستیم برویم, از جادهای که میرود طرف سوسنگرد, از وسط جاده یک راهی بود آمدیم آنجا و بچهها در آنجا, مواضع خمپاره مستقر کرده بودند و ما هم داشتیم میآمدیم برویم طرف دب حردان, شناسایی کنیم ببینیم دشمن کجاهاست, چه جوری است. چون مهم بود, خود دکتر چمران متقبل شده بود که این شناسایی را انجام بدهد, من هم بودم, یک عده هم از بچهها بودند.

آمدیم به یک نقطهای رسیدیم, بچهها تقسیم شدند به چند قسمت که بروند از طرفهای چپ و راست و روبهرو شناسایی کنند. آن عدهای که روبهرو رفته بودند با دستپاچگی آمدند و گفتند چند تا نفربر عراقی آمده اینجا و حالا یا برای شناسایی آمدند یا اینکه ماها را دیدهاند و آمدهاند که ما را بگیرند که احتمال اسارت و این چیزها بود. دکتر دید که اینها آرپیجی ندارند. چند تا آرپیجیدار را فرستاد, بعدهم خودش نتوانست آرام بگیرد. گفت من هم میروم. من هم میخواستم بروم نگذاشت, گفت نه شما نیا, هر چه اصرار کردم نگذاشت بروم, گفت شما همین جا باشید تا ما برگردیم. البته میشنیدیم صدای نفربر را, اینجور خیال میکنم که خیلی دور نبود, چند صد متری مثلا فاصله داشت. دکتر و اینها رفتند, ما هم نشستیم با چند تا از بچهها, البته ما هم آرپیجیزن داشتیم و سلاح انفرادی هم داشتیم; ژ3 و کلاشینکف.

نشسته بودیم منتظر که ببینیم اگر آنها احتیاج به کمک داشتند برویم جلو, اگر هم برگشتند که برگردیم عقب. در همین حین دیدیم که دور و بر ما را دارند با توپخانه میکوبند. اتفاقا زیر یک درختی نشسته بودیم, چون هوا هم گرم بود زیر یک درختی نشسته بودیم که سایه باشد, داشتند همان درخت را که یک گرایی محسوب میشد خودش, یک نشانی محسوب میشد آنجا را داشتند میکوبیدند. ما یک قدری دراز کشیدیم و خودمان را محافظت میکردیم, بعد دیدیم نه اینجا را سخت دارند میکوبند, گفتیم برویم آنطرفتر یک خرده, ببینیم چه میشود باز هم میکوبند یا نه. بنا کردیم با حالت خنده به سرعت خودمان را کشیدیم عقب, در ​​همین حین البته چند تا توپ زدند که ما خوابیدیم; خب من دقیقا یادم است واقعا لطف خدا بود که اینها به ما اصابت نمیکرد. همینطور که دراز کشیده بودیم اطراف ما این ترکشهای خمپاره میخورد زمین; ترک ترک ترک من میشنیدم صدایش را. حتی یک جوی آبی نزدیکمان بود, میریخت توی آب; تک تک تک همچین پشت سر هم میریخت توی آب, داغ بود, جسم آهن داغی که خب توی آب بخورد یک صدایی میکند. یک مقداری که عقب رفتیم دیدیم همان نقطهای که ما نشسته بودیم – که درخت بود و اینها – همان نقطه را, دقیقا همان نقطه را زدند که اگر ما آنجا بودیم این گلولهی توپ میخورد وسط جمع مثلا شش, هفت نفری ما و لابد یک چند تا شهید داشتیم. غرض سعادت شهادت نداشتیم یا سعادت زنده ماندن داشتیم.
بیانات در تاریخ 1360/10/16

http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/27709/04.jpg

امداد غیبی یعنی یک تیپ مقابل دو لشگر
میدانید که یکی از امدادهای الهی در جنگهای رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله این بوده که نیروهای دشمن را در چشم سپاهیان اسلام, کم جلوه میداده «اذا التقیتم فی اعینکم قلیلا و یقللکم فی اعینهم» در قرآن است, شما را در چشم آنها زیاد نشان میدهیم, آنها را در چشم شما کم نشان میدهیم. میدانید روحیه یکی از اساسیترین عناصر رزم است دیگر, اگر روحیه نباشد, هرچی هم عدد زیاد باشد, فایدهای ندارد و این روحیه ایجاد میکند. من این را در جنگ احساس کردم.

من حالا عیب ندارد این را بگویم: یک وقتی در مقابل دو لشگر و نیم عراقی در غرب اهواز ما فقط یک تیپ داشتیم, آن هم یک تیپی که استعدادش به قدر یک گردان هم نبود! عراقیها از ترس این تیپ جلو نمیآمدند, عراقیها تا بیست کیلومتری اهواز تقریبا آمدند, چرا جلوتر نیامدند? از چی میترسیدند? از یک تیپی که آنجا توی زمین فرو رفته بود و سنگر کنده بود و مستقر شده بود. این تیپ را وقتی ما میرفتیم میدیدیم, واقعا دلمان میسوخت که نیروهای ما چهقدر کماند. یک تیپ ضعیفی بود که اولش استعداد آن در حد یک گردان بود. و حالا اگر بگویم که این تیپ چند تا تانک داشت; واقعا هر شنوندهای تعجب خواهد کرد. یک تیپ بیاستعداد ضعیف از لحاظ تجهیزات و از لحاظ نفرات, عمدتا از لحاظ تجهیزات زرهی, این تیپ, دو تا لشگر را جلوی خودش معطل کرده بود. به فاصلهی دو, سه کیلومتری همین تیپ, دب حردان معروف که مدتها اسمش سرزبانها بود و لابد شنیدید, که بعد هم ما آن را گرفتیم, یعنی نیروهای اسلام گرفتند دب حردان را. آن دب حردان معروف مرکز نیروهای عراقی بود, دو لشگر و نیم نیروی عراقی آنجا گسترش یافته بود و نیروهای ما اینقدر بود.

اینها از ترس همان یک تیپ, جلو نمیآمدند. ببینید در چشم آنها ما زیاد میشویم. در عوض بچههای ما, یک تیمهای کوچک مثلا پنجاه نفری, شصت نفری تشکیل میدادند از نیروهای داوطلب یا سپاه یا مخلوطی از داوطلب, سپاه, گاهی هم ارتشیها, و اینها میرفتند, نفوذ میکردند در داخل دشمن, در دل دریای دشمن, واقعا دریایی از دشمن بود, نفوذ میکردند, ضربه میزدند, چند تا تانک میزدند و برمیگشتند.

این ناشی از این بود که دشمن را کم, کوچک و ضعیف میشمردند و جرأت میکردند بروند طرفشان. این یک امداد غیبی است دیگر, که من این را خودم مشاهده کردم. یعنی این کم دیدن آنها [یعنی عراقیها] و زیاد نمودن ما به آنها یک لطف الهی بود. البته این لطف را من ناشی از توجهات نیروهای ما میدانم. همان وقت من در نماز جمعه بارها یاد کرده بودم از کسانی که در سنگرها, در کنار تانکها, در داخل جبهه با چه توجهی به خدا و با چه خلوصی کار میکنند, اینها البته زمینهی این لطف الهی است.
بیانات در تاریخ 1361/1 / 10

http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/27709/01.jpg

به امام بگویید پسرم فدای شما 
شنیده نشد که خانوادهی شهیدی بیتابی æ ناشکری کند. البته گریه کردن ایرادی ندارد; اما ناشکری نکردند. برای خدا دادند و این, آن چیزی است که مردان بزرگ عالم را تحت تأثیر قرار میدهد. زمانی من به مازندران آمدم. در یکی از شهرهای مازندران, بعد از سخنرانی, وقتی میخواستم سوار اتومبیل شوم, دیدم خانمی به اطرافیان اصرار میورزد که با من صحبت کند. گفتم که بگذارند بیاید. خانم جلو آمد و گفت: پسر من در دست بعثیها اسیر بود. همین چند روز قبل به من خبر دادند که او زیر شکنجه کشته شده است. شما که به تهران رفتید, از قول من به امام سلام برسانید و بگویید: پسر من فدای شما; من ناراحت نیستم.
این جمله را در همین مازندران – در بابل یا ساری, یادم نیست – خانمی به من گفت. وقتی در تهران مطلب را به امام گفتم, آن مرد با عظمت و با ابهت و آن کوه صبر و حلم, چنان در هم و منقلب شد که تعجب کردم!
بیانات در حسینیهی «عاشقان کربلا» در ساری 1374 / 22.07

روزهای غمگین خرمشهر æ آبادان
در اهواز آن روزهای اول جنگ æ هفتههای اول جنگ بعد از آنی که خرمشهر بوسیلهی دشمنان اشغال شده بود æ آبادان در محاصره بود, و سرتاسر جزیرهی آبادان زیر آتش دشمن بود, بنده وقتی نگاه میکردم به نقشهی جزیرهی آبادان و شهر خرمشهر مثل اینکه یک دست قوی, یک پنجهی قوی این قلب من را به شدت میفشرد. توی اتاق کار ما – اتاق جنگ در آن محل جنگهای نامنظم – نقشههای گوناگونی بود. چون عملیات نامنظم و چریکی نسبت به آن منطقهی آبادان انجام میشد, نقشهی جزیرهی آبادان به طور کامل وجود داشت آن جا. هر وقت من چشمم به این نقشه میافتاد تمام روحم زیر فشار قرار میگرفت, از تصور اینکه خرمشهر عزیز و این خانهها و این کوچهها و این خیابانها و این نخلستانها زیر پای دشمن غاصب و متجاوز است. تمام فشاری که ما آن روز میآوردیم برای تجهیزات به مناسبت امیدی بود که داشتیم; متأسفانه هر چه میشنیدیم از آنهایی که اختیارات دست آنها بود آیهی یأس بود. عدهای باورشان شده بود که ما خرمشهر را از دست دادیم, و معتقد بودند که باید بنشینیم با دشمنی که وارد خانهی ما شده مذاکره کنیم تا در سایهی این مذاکره بتوانیم وجب وجب و قدم قدم سرزمینهای خانهی خودمان را پس بگیریم. حالا چقدر طول میکشید خدا میداند …
بیانات در دیدار جمعی از مردم خرمشهر 1364/8/5

http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/27709/02.jpg

به توصیهی امام عمل کردم و وصیتنامهها را خواندم …

این وصیتنامههایی که امام میفرمودند بخوانید, من به این توصیهی ایشان خیلی عمل کردهام. هرچه از وصیتنامههای همین بچهها به دستم رسیده – یک فتوکپی, یک جزوه – غالبا من اینها را خواندهام; چیزهای عجیبی است. ماها واقعا از این وصیتنامهها درس میگیریم. اینجا معلوم میشود که درس و علم و علم الهی, بیش از آنچه که به ظواهر و قالبهای رسمی وابسته باشد, به حکمت معنوی – که ناشی از نورانیت الهی است – وابسته است. آن جوان خطش هم بزور خوانده میشود, اما هر کلمهاش برای من و امثال من, یک درس راهگشاست و من خودم خیلی استفاده کردهام.در بسیاری از موارد, به پدر و مادرشان مینوشتند که ما از اینجا دل نمیکنیم; اینجا بهشت ​​است و زندگی اینجاست . مثلا در جواب اینکه مادرش نوشته بود پسرم! زودتر بیا, یا به ما خبر بده, میگوید اصلا آنجا زندگی نیست; زندگی اینجاست. این همان معنویت بود. وقتی معنویت هست, دلها مجذوب آن میشود. وقتی دلها مجذوب شد, نیروها به دنبال دلها و ارادهها حرکت میکند. وقتی اینطور شد, بزرگترین قدرتها نمیتوانند یک ملت را شکست بدهند. برادران! این واقعیت در ایران اتفاق افتاد; بزرگترین قدرتهای دنیا نتوانستند ایران را شکست بدهند.

بیانات در دیدار جمعی از فرماندهان سپاه 1370 / 27.06

کد مطلب: 365205