Category: همه مطالب سایت

گفت‌وگو با مهدی پاکدل بازیگر فیلم «محمد رسول‌الله

 

بسم الله الرحمن االرحیم

گفت‌وگو با مهدی پاکدل بازیگر فیلم «محمد رسول‌الله(ص). ا
بخش نخست
بازی در نقش «ابوطالب» عبادت بود/ با دنده شکسته بازی کردم و لذت بردم
خبرگزاری فارس: بازی در نقش «ابوطالب» عبادت بود/ با دنده شکسته بازی کردم و لذت بردم

بازیگر نقش «ابوطالب» در فیلم «محمد رسول‌الله(ص)» گفت: بازی در این نقش برایم همچون عبادت بود؛ مجیدی قبل از آغاز فیلمبرداری، اتفاقاتی را که در انتظارمان بود، برایم بازگو کرد؛ آنقدر که گفتم دیگر دارید مرا می‌ترسانید.

خبرگزاری فارس_ علی‌اکبر دهبان: مهدی پاکدل بازیگر جوان و بدون حاشیه سینما به یکباره برای نقشی بزرگ در فیلمی بزرگ انتخاب می‌شود. او ایفاگر نقش «ابوطالب» است. زمانی که با وی گفت‌وگوی حضوری داشتم متاسفانه عکاس نبود تا لحظه‌های به وجد آمدن وی را هنگام صحبت درباره فیلم «محمد رسول الله (ص)» ثبت کند.

پاکدل از مجیدی گفت، از احساس غیر مسلمان‌ها پس از دیدن فیلم در کانادا از همکاری با بزرگان سینما همچون استرارو. دلخور هم بود از قضاوت‌های به دور از انصاف. به قول خودش شاید باید برخی به جای حضور در سینما بروند در بازار آهن فروش‌ها کار کنند. پیش از اینکه برای این نقش انتخاب شود دندان احساسش برای حضور در حد و اندازه حتی یک پلان در این فیلم تیز شده بود. به قول خودش دلش شکسته بود از دور مراحل انتخاب عوامل این فیلم را نگاه می‌کرد و انتظار می‌کشید. روزهایی بود که حال و حوصله خودش را هم نداشت. تلفنش زنگ می‌خورد به او می‌گویند بیایید برای تست گریم باورش نمی‌شود می‌گوید: «اشتباه گرفتید، من مهدی پاکدل هستم»، اما درست بود پاکدل برای بازی در نقش «ابوطالب» حامی پیامبر انتخاب شده بود. لحظه‌های وصف ناپذیر مهدی پاکدل در طی دوسال حضورش در این فیلم از همین جا آغاز می‌شود که بر همین اساس با وی گفت‌وگویی داشتم که به شرح ذیل آمده است:

_صحبت درباره چنین فیلمی سخت است و سوال‌های بسیار زیادی وجود دارد که حتی شاید برخی از آن‌ها تکراری به نظر برسد اما هر بازیگری تعریف خود را از کاری که انجام داده است دارد. ابتدا در مورد خود فیلم و مسئولیتی که بر دوش داشتید حرف بزنید و مجیدی که پرچم دار پذیرفتن چنین مسئولیت بزرگی بود.

تحمل بار چنین مسئولیتی از عهده هر کارگردانی خارج است همین که شما فقط به این فکر کنید که من فیلمی می‌سازم که بیش از یک میلیارد مخاطب دارد مسئولیت بزرگی راب ر دوش شما خواهد گذاشت و گاهی ترسناک هم به نظر می‌رسد. در طی مدت که با مجیدی کار می‌کردم احساس مسئولیت را در نگاه‌شان هم می‌دیدم. واقعا پذیرفتن چنین مسئولبتی ترسناک است و شوخی نیست.

*موضوع فیلم «محمد رسول الله (ص)» فرا ملی و بین المللی است

فکر کنید فیلمی ساخته شود که به بخشی یا عده‌ای توهین کرده باشد چه اتفاقی می‌افتد. قطعاً کسی دلش نمی‌خواهد فیلمی با این مختصات بسازد اما به هر حال ممکن است این اتفاق به هزار و یک دلیل بیفتد چقدر مسئولیت آن سنگین است حالا تصور کنید مسئول ساخت فیلمی هستید که اعتقاد و باور بیش از یک میلیارد آدم را بر عهده دارید. موضوع این فیلم فرا ملی و بین المللی است موضوعی است که اعتقاد و باور‌های بسیاری را در بر می‌گیرد. ممکن است در لحظه‌ای چیزی اشتباه شد بازخورد آن بسیار سنگین‌تر از آن است که بتوان آن را هضم کرد.

*مجیدی دل و جرأت به خرج داد تا «محمد رسول الله (ص)» را ساخت

_ البته با توجه به شرایط تبلیغاتی که نسبت به اسلام و مسلمان‌ها وجود دارد ساخت چنین فیلمی به شدت احساس می‌شد سیاه‌نمایی‌ها آنقدر زیاد است که تغییر آن کار دشواری است.

درست است. در زمینه اسلام سیاه نمایی‌های زیادی شده است و نگاه جهان را نیز به اسلام تغییر داده‌اند و گاهی آنقدر این سیاهی زیاد است که هر چقدر هم به آن لکه‌های سفید را بپاشی باز هم زمینه سیاه خواهد بود. تا توانسته‌اند سیاه نمایی کرده‌اند. واقعاً مجید مجیدی بسیار دل و جرأت به خرج داد که این فیلم را ساخت. به نظرم واقعاً با کمک خود پیغمبر اسلام این فیلم را ساختند. به خود پیامبر توسل کردند و گفتند که ما می‌خواهیم صادقانه زندگی شما را بسازیم و من شاهد زحمات مجیدی بودم. البته که تمام عوامل فیلم حتی افراد خارجی که در ساخت این فیلم دخالت داشتند زحمت بسیار زیادی کشیدند.

 

*فیلم «محمد رسول الله (ص)» قبل از ساخت بزرگ بود

اصولاً ابتدا فیلمی ساخته می‌شود و بعداً بزرگ می‌شود اما فیلم سینمایی «محمد رسول الله (ص)» قبل از اینکه ساخته شود بزرگ بود. چنین شرایطی کار را برای همه سخت می‌کرد مخصوصا برای بازیگران فیلم که مسئولیت سخت و سنگینی را بر عهده داشتند. من نقش فردی را بازی می‌کردم که ایرانی‌ها عاشق فرزندش حضرت علی (ع) هستند.

 زمان حضور در نقش ابوطالب خودم را مجاز به انجام هر  کاری نمی‌دیدم

*زمان بازی در این نقش مجیدی بر چه چیزی تاکید داشت؟

مجید مجیدی بار‌ها در طول فیلمبرداری به بنده گوش زد می‌کرد و می‌گفت: «تو داری نقش پدر حضرت علی (ع) را بازی می‌کنی.» واقعاً برای تک تک افراد مسئولیت سنگینی بود. زمانی که در این فیلم بازی می‌کردم خودم را مجاز و محق برای انجام برخی کار‌ها و یا رفتار‌ها نمی‌دانستم نه به این معنی که کار خاص و ویژه‌ای بوده که کنار گذاشتم منظورم کم کاری است به طور مثال اگر زمان فیلمبرداری برخی فیلم‌ها کمی دیر‌تر سر صحنه حاضر می‌شدم در این فیلم بزرگ به جزئی‌ترین موارد هم دقت می‌کردم. مسئله این فیلم برایم فرا متنی بود حتی به خودم این اجازه را نمی‌دادم خستگیم را سر صحنه بیاورم.

*ایفای نقش «ابوطالب» همانند بازیگری نبود یک عبادت بود/ با دنده شکسته بازی کردم و لذت بردم

در مقطع پیری «ابوطالب» 9 ساعت گریمم طول می‌کشید و به شدت پوست تحت تاثیر مواد گریم قرار گرفته بود سکانس‌هایی که مربوط به زمان پیری «ابوطالب» می‌شد را زود‌تر گرفتیم و هنگام فیلمبرداری صحنه‌هایی که مربوط به جوانی این نقش بود اثرات آن کاملاً مشهود است اما اجازه نمی‌دادم آسیب پوستی که دیده بودم ذره‌ای در کارم تاثیر بگذارد یا دیده شود. می‌خواهم بگویم که حضور در این نقش برایم مانند بازیگری نبود بلکه همچون یک عبادت بود حال خوبی بود که دلم نمی‌خواست تمام شود. بر خلاف برخی پروژه‌ها که دلم می‌خواهد زود تمام شود. فیلم سینمایی «محمد رسول الله (ص)» جزو آن دسته از آثاری بود که فکر نمی‌کنم دیگر برایم تکرار شود. دلم نمی‌خواست آن روز‌ها تمام شود بلکه علاقه داشتم همیشه در هاله‌ای که به دلیل حضور در این فیلم برایم به وجود آمده باشم با اینکه فوق‌العاده از لحاظ فیزیکی کار بسیار دشوار و سختی بود. در یک بازه زمانی که مربوط به اوایل فیلم بود از اسب افتادم و دنده‌ام شکست و بسیاری از سکانس‌های اسب سواری در عسلویه که ضبط شد با دنده شکسته فیلمبرداری کردیم اما لذت می‌بردم از کاری که انجام می‌دادم و اجازه ظهور درد را نمی‌دادم.

 

*نیرویی غیر از خواست مجیدی مرا به «ابوطالب» رساند/دل شکسته و از دور به «محمد رسول الله (ص)» نگاه می‌کردم

_از حضورتان در این نقش و مسیری که به «ابوطالب» رسیدی بگویید؟

واقعاً این من نبودم که این نقش را انتخاب کردم بلکه انتخاب شدم. انتخاب نه از سوی مجیدی و یا هر فرد دیگری باز هم اشاره می‌کنم به انرژی چیزی فرامتنی که حضورم را در «محمد رسول الله (ص)» رقم زد. از دوسال قبل در جریان تولید این فیلم سینمایی بودم. فکر می‌کنم تا به این لحظه 8 بار فیلم را دیدم. و این دیالوگ در فیلم برایم بسیار پر معنا است در بخشی از فیلم دیالوگی داریم به این شکل که «‌خدا را کجا می‌یابید؟ در دلهای شکسته». من خیلی دلم شکسته بود. احساس می‌کردم به آنچه که حقم بوده در سینما دست پیدا نکرده‌ام. واقعاً سال‌ها تلاش کردم و زحمت کشیدم و دلم می‌خواست در سینما با کارگردان بزرگی کار کنم بدون تعارف این اتفاق برایم نیافتاده بود و علاقه آرزو داشتم در یک فیلم ماندگاری حضور داشته باشم.

در تنهایی خودم می‌گفتم:«نگاه کن این فیلم هم در حال ساخته شدن است عوامل فوق العاده حرفه‌ای دارد و… آن‌ها حتی به من فکر هم نمی‌کنند. خدایا چه کار باید کنم؟! به چه کسی بگویم که دلم می‌خواهد یک پلان در این فیلم حضور داشته باشم؟! مگر چه می‌شود؟!» با خودم کلنجار می‌رفتم و خود را مجاب می‌کردم که بالاخره یک روز هم قسمت من فیلمی ماندگار خواهد شد. متوجه شدم که عوامل فیلم انتخاب شده‌اند و یک ماه دیگر فیلمبرداری آغاز می‌شود. با خودم گفتم «این هم قسمت ما! حتی یک نفر برای سیاهی لشکر هم به من زنگ نزدند!» دو الی سه ماه هم از ازدواجم می‌گذشت. چند پروژه سینمایی هم پیشنهاد شده بود و هیچ کدام را نپذیرفته بودم.

آنقدر حالم گرفته شده بود که می‌گفتم چرا باید چنین نقش‌هایی پیشنهاد شود. صاف و ساده بگویم احساس عجیبی داشتم با خودم هم دیگر حال نمی‌کردم؛ شرایطی که داشتم برایم کسالت بار بود. تا اینکه یکی از دوستانم هم با من تماس گرفت و خواست در فیلم کوتاهی بازی کنم و من هم پذیرفتم اتفاقاً در‌‌ همان روز با چند تا از عوامل فیلم و مخصوصاً فیلمبردار در مورد پروژه «محمد رسول الله (ص)» صحبت کردیم و گفتیم خوش به حال افرادی که قرار است در این فیلم همکاری کنند.‌‌ همان روز محسن قرایی با من تماس گرفته بود و من جواب نداده بودم و بعد اس‌ام اس داده بود که من محسن قرایی دستیار مجیدی هستم لطفاً با من تماس بگیرید.

_ بعد از این همه بحث در مورد فیلم و آرزوی حضور در آن به ذهنت نرسید که برای بازی با تو تماس گرفته‌اند؟

اصلاً به هیچ عنوان چنین فکری به ذهنم نرسید با خودم گفتم احتمالاً شماره فردی را می‌خواهند. تماس گرفتم با محسن قرایی او هم گفت:«فردا فرصت داری 10 صبح برای تست گریم بیایید؟! باور کنید فکر کردم اشتباهی گرفته است! دوباره خودم را معرفی کردم و گفتم من مهدی پاکدل هستم. برای چه بیایم؟ او گفت: «‌ماجرای فیلم پیامبر کمی متفاوت با سایر کار‌ها است افراد ابتدا تست گریم می‌دهند اگر پذیرفته شد بعد فیلمنامه داده می‌شود.» به سرعت گفتم بله حتماً. فقط پرسیدم برای نقش خواستی در نظر دارید؟ او گفت: بله برای نقش اصلی فیلم کاراکتر «ابوطالب». وای خدای من! باورتان نمی‌شود با چه حس و حالی تا منزل رفتم. به همسرم گفتم: برای این فیلم با من تماس گرفتند. او گفت: خیلی عالیه برای اینکه همیشه آرزویش را داشتی اما چرا آنقدر مضطربی؟! گفتم: برای اینکه اگر بروم و انتخاب نشوم حالم بسیار بیشتر بد می‌شود. همسرم تنها گفت: «امیدت به خدا باشه انشاالله درست می‌شه.»

*مجیدی بعد از دیدن تست گریمم گفت:«خودشه»/ «محمد رسول الله (ص)» شعری است به زبان سینما

برای تست گریم رفتم بعد از اتمام گریم لباس هم پوشیدم مجید مجیدی و میرباقری داخل شدند. برای اولین بار بود که مجید مجیدی را می‌دیدم. نمی‌دانم جواب سلام من را هم داد یا نه چون به شدت داشت من را برانداز می‌کرد زیر لب هم حرف می‌زد و رو به میرباقری گفت: خودشه نه؟ میرباقری هم گفت: اره خوبه خودشه. این لحظه برای من لحظه درخشان و به یادماندنی در زندگی‌ام است. همیشه فکر می‌کنم این لحظه بزرگ از جایی دیگر برایم رقم خورد احساسم این است که صاحب اصلی پروژه و کائنات چنین شرایطی را فراهم کردند. از آن به بعد نزدیک به دو سال تمام فکر و ذکرم این پروژه بود. این فیلم یک اثر سینمایی نیست بلکه یک شعر است که به زبان سینما سروده شده است کار ما هم بازیگری در این فیلم نبود به نوعی عبادت بود.

*به مجیدی گفتم بیشتر توضیح ندهید ‌می‌ترسم

قبل از شروع فیلمبرداری مجیدی در مورد بسیاری از موارد مانند اتفاقاتی که ممکن است بیافتد بازخورد‌هایی که از گروه‌های مختلف دریافت می‌کنیم و همچنین مسئولیت سنگینی که بر دوش داریم با من حرف زد تا جایی که خودم گفتم: ‌ «آقای مجیدی بیشتر از این دیگر نگویید من می‌ترسم من هر آنچه که در وجودم دارم را در اختیار پروژه خواهم گذاشت. هم انرژی‌اش را دارم و انگیزه کافی و حاضرم با تمام وجود کار کنم تا این نقش قابل باور بشود» کاری نداشتم که اطرافیان چه می‌گفتند. کما اینکه بودند افرادی که با مجیدی تماس گرفتند و گفتند فلانی مناسب این نقش نیست، تو باید یک چهره سینمایی‌تر بیاوری، این بازیگر مگر کدام نقش ویژه‌ای را بازی کرده است اما واقعاً با و. جود تمام این اتفاق‌ها گویا نیروی قوی تری این ماجرا را هدایت می‌کرد. نه من بلکه تمام افرادی که در این پروژه سینمایی حضور داشتند ماجرایی این چنینی برایشان اتفاق افتاده بود.

 

*شهاب حسینی گفت:مهدی قوی باش تو بهترین انتخاب بودی

این نکته را تا به حال در هیچ گفت‌وگویی نگفته‌ام زمانی که عکس بنده را به روی مجله زدند و به نوعی از چهره «ابوطالب» رونمایی کردند تنهای فردی که با من تماس گرفت و تبریک گفت شهاب حسینی بود و گفت: ‌» به نظرم تو بهترین انتخاب برای این نقش بودی. مهدی قوی باش من مطمئنم که تو موفق می‌شوی و از عهده این کار بر می‌ایی». این برخورد شهاب حسینی برای بسیار انرژی بخش بود و کیف کردم که یک همکار آنقدر منش و فروتنی دارد که تماس می‌گیرد و تبریک می‌گوید. همیشه دنبال این هستم که به نوعی این کار را جبران کنم. واقعاً فکر نمی‌کنم شهاب عزیز با توجه به جایگاهی که دارد نیازی به انرژی من داشته باشد. شهاب در آن لحظه حساس با من تماس گرفت لحظه‌ای که با توجه به اتفاق‌ها و حرف و حدیث‌ها احساس می‌کردم تنها هستم. نمی‌خواهم حس بدی از صحبت‌هایم منتقل شود و یا به گونه‌ای دیگری که منظورم نیست برداشت شود اما رفتار‌ها طوری بود که بیشتر بی‌تفاوتی می‌دیدم و انگار که چنین نقش مهمی در چنین فیلمی به من پیشنهاد نشده است. این رفتار‌ها در طول فیلمبرداری نیز ادامه داشت.

در هنگام فیلمبرداری زمانی که سر تمرین تئا‌تر حاضر می‌شدم برخی می‌پرسیدند: «راست است که استرارو در فیلمبرداری حضور ندارد؟! شنیدیم نیامده است؟!» من هم می‌گفتم «والله همین الان از مقابل دوربین وی به اینجا آمدم.» غالباً فضای منفی و هیاهو از سمت افرادی به وجود آمد که در ابتدا فیلم را ندیده بودند و حق این بود که وارد قضاوت نمی‌شدند.

کار هنری در هر جایگاهی که قرار بگیرد نقد به آن وارد است اما چون مثلاً فلان منتقد فیلم را دوست نداشته یا ادبیاتی خارج از نقد فیلم را به باد انتقاد گرفته باید عده‌ای به دنبال او بروند این به معنی ذهن فروشی نیست؟!

برخی از فیلم‌نامه ایراد می‌گیرند و یا وارد نقد محتوا می‌شوند این در فردی قابل پذیرش است که به اندازه فیلمنامه نویش مطالعات لازم در این زمینه را داشته باشد اما متاسفانه شاهد بودیم افرادی وارد نقد محتوایی فیلم می‌شوند که آنچه از اسلام و پیامبر اکرم (ص) می‌دانند براساس شنیده‌ها است.

*با رفتار‌های نادرست ساحت کلی سینما را خدشه دار نکنیم

_کمی از اولین اکران فیلم در فجر بگو و بازخورد‌هایی که برای اولین بار دریافت کردی.

بازخورد‌ها متفاوت بود عده‌ای فیلم را دوست داشتند و برخی هم دوست نداشتند که ایرادی ندارد اما نوع برخورد و نقد بسیار مهم است اگر بخواهم مقایسه‌ای داشته باشم با اولین اکرانی که از فیلم در جشنواره مونترال کانادا بود باید بگویم در آنجا برخورد‌های صادقانه تری دیدیم. مخاطبین آنجا به نظرم به دلیل برخورد صادقانه بیشتر هم از فیلم لذت بردند. فراموش نباید کنیم این فیلم توسط ایرانی‌ها و در سینمای ایران ساخته شده است به نظرم با رفتار‌های نادرست نباید ساحت کلی سینما را خدشه دار کنیم.

*هیچ کس برای این فیلم کیسه ندوخته بود

نحوه فیلم دیدن برخی که خود را در جایگاه نقد هم قرار می‌دهند، به نظرم این افراد نیامده‌اند فیلم ببینند باید به این افراد گفت: ‌«تو نیامدی فیلم ببینی تو برو خوار و بار بفروش برو در بازار آهن کار کن تو چرا در سینما هستی؟! (منظور از این مثال‌ها بدین معنی است که افراد این چنینی برای سینما مناسب نیستند و به اشتباه در جای منتقد قرار گرفته‌اند)» به خصوص که این فیلم را باید با دل دید. هیچ کس برای این فیلم کیسه ندوخته بود. هیچ کدام از افراد برای پول وارد این پروژه نشدند. دوستان بازیگر را می‌دانم که بسیاریشان یک سوم مبلغی را که در سایر پروژه‌ها دریافت می‌کردند گرفتند. ماجرای مالی برای افراد حاضر در این فیلم در اولیت‌های بسیار پایین تری بود.

عده‌ای برای نقد فیلم فقط وارد حساب و کتاب می‌شوند. همین دکوری که برای مکه و مدینه ساخته شد ارزش افزوده‌اش به اندازه هزینه‌ای است که شده اما زاویه نگاه طوری نیست که از آن حمایت شود. امکاناتی که وارد سینما شد در نظر گرفته نمی‌شود. برخورد‌هایی بچه‌‌گانه شاهد بودیم که به نظرم جواب دادن به آن هم اهمیتی ندارد.

ادامه دارد…

انتهای پیام/

 

قضیه مباهله و جایگاه اهل بیت پیامبر

 

 

 بسم الله الرحمن الرحیم
قضیه مباهله و جایگاه اهل بیت پیامبر

خبرگزاری فارس: چرا آیه مباهله نازل شد؟

 بنقل از سایت خبرگزاری فارس نیوز

 با نزول آیه مباهله بار دیگر یکی از فضائل اهل بیت علیهم‌السّلام از زبان قرآن بیان شد و جایگاه عالی خاندان عصمت و طهارت به بشریت معرفی شد.

مباهله در لغت به معنی ملاعنه و نفرین متقابل می‌باشد.[1] و در اصطلاح به این معناست که «دو تن یا دو گروه بر علیه یکدیگر دعای بد کنند. پس هر کدام ظالم باشد حق تعالی وی را رسوا گرداند و نقمت و عذاب خود را بر وی فرستد و ذریه او را مستأصل کند و هلاک گرداند».[2]

در حدیثی از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) روایت شده که حضرت فرمود: «خداوند عزوجل به من خبر داده که پس از مباهله عذاب بر گروه باطل نازل می‌شود و حق را از باطل مشخص می‌سازد».[3]

از روایاتی که درمنابع اسلامی نقل شده است، استفاده می‌شود که مباهله اختصاص به زمان رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) ندارد و در تمامی زمان¬ها قابل اجرا است. در حدیثی از امام صادق (علیه‌السّلام) نقل شده که ایشان فرمود: اگر سخنان حق شما را مخالفان نپذیرفتند، آن‌ها را به مباهله دعوت کنید.[4]

داستان مباهله پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) با مسیحیان نجران:[5]

این داستان در برخی از منابع تاریخی و بسیاری از منابع تفسیری شیعه و اهل سنت ذکر شده است. در سال‌های پایانی حیات رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) آوازه اسلام به تمامی نقاط دنیای آن روز رسیده بود رسول گرامی اسلام با ارسال نامه به سران کشورها و مناطق مختلف، سعی داشت دین اسلام را گسترش دهد. یکی از نامه‌هایی که رسول مکرم اسلام به مناطق مختلف و سران کشورها نوشت، نامه‌ای است که در سال دهم هجری[6] برای نصارای نجران ارسال کرد. در این نامه آمده است:

«… من شما را از پرستش بندگان به پرستش خدا و از سرپرستی بندگان به سرپرستی خدا دعوت می‌کنم. اگر امتناع کردید، باید جزیه بپردازید و گرنه شما را به جنگ بخوانم»[7]

برخی قائلند آیه 64 سوره آل‌عمران نیز بخشی از این نامه می‌باشد.[8] در این آیه خداوند متعال می‌فرماید:

«بگو ای اهل کتاب بیائید به سخنی که میان ما و شما مشترک است که جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزی را شریک او قرار ندهیم و بعضی از ما بعضی دیگر را، غیر از خداوند یگانه به خدایی نپذیرند. هرگاه (از این دعوت) سر برتابند، بگوئید گواه باشید که ما مسلمانیم».[9]

مسیحیان نجران پس از دریافت نامه به مشورت پرداختند و تصمیم گرفتند؛ هیئتی از بزرگانشان را به مدینه اعزام کنند تا با رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) وارد مذاکره و بحث شوند. ابن هشام می‌نویسد:

«هیأتی از نصاری نجران مرکب از 60 نفر برای دیدار پیامبر و مذاکره با آن حضرت وارد مدینه شدند. در میان ایشان، 14 نفر و در میان 14 نفر، 3 نفر بودند که سمت ریاست و بزرگی بر سایرین داشتند. و مورد احترام مسیحیان آن زمان بودند. یکی ملقب بود به «عاقب» که در آن زمان نامش «عبدالمسیح» بود. دیگری ملقب بود به «سید» و نام او «ایهم» بود. و سومی «اسقف» بود و نامش «ابو حارثه بن علقمه»[10]

ابن سعد در باب نحوه ورود این هیأت به مدینه و برخورد پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) با آن‌ها می‌نویسد:

«مسیحیان در حالی که جامه‌های نقش دار و گران قیمت و حریر یمنی پوشیده بودند، وارد مسجد شدند و به سوی مشرق نماز گزاردند. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به مسلمانان فرمود: آزادشان بگذارید. سپس آن‌ها با همان لباس‌ها نزد پیامبر آمدند. پیامبر آنان را نپذیرفت … روز بعد در جامه رهبانان آمدند و سلام کردند. پیامبر جواب داد و ایشان را به اسلام دعوت نمود. آن‌ها نپذیرفتند و گفتگو و بحث بسیاری شد».[11]

مسیحیان در حقانیت دین خود با رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به مجادله نشستند.[12] مسیحیان نجران می‌گفتند: عیسی (علیه‌السّلام) خداست و گروهی او را پسر خدا می‌دانستند و دسته سوم، قائل به تثلیث «یعنی به سه خدا قائل بودند؛ پدر، پسر ، روح القدس»[13] ابن هشام می‌نویسد:

«مسیحیان به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) گفتند: اگر عیسی (علیه‌السّلام) پسر خدا نیست پس پدرش کیست؟… آیات قرآنی نازل شد و خلقت او را همانند خلقت آدم ابوالبشر معرفی کرد».[14]

مجادله و بحث بین مسیحیان نجران و پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) ادامه یافت. پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) با ادله‌ای روشن و براهینی قاطع گفتارهای باطل آنان را رد می‌کرد و به سؤالات آن‌ها پاسخ می‌گفت. اما مسیحیان هم‌چنان حق را انکار می‌کردند و بر عقاید باطل خویش اصرار می‌ورزیدند. در این هنگام آیه 61 سوره آل عمران نازل شد[15] و مسیحیان نجران به مباهله دعوت شدند. در این آیه آمده است:

«فَمَنْ حَآجَّکَ فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءکُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءکُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةَ اللّهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ» (آل‌عمران/61)

«هرگاه بعد از علم و دانشی که (درباره مسیح) به تو رسیده (باز) کسانی با تو به محاجه و ستیز برخیزند به آن‌ها بگو: بیائید ما فرزندان خود را دعوت می‌کنیم، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خویش را دعوت می‌کنیم، شما زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت می‌کنیم، شما هم از نفوس خود. آنگاه مباهله می‌کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار می‌دهیم».

زمان وقوع این مباهله را 24 ذی الحجه الحرام[16]، سال دهم هجری[17] ذکر شده است. و مکان مباهله، جایی است که اکنون به عنوان «مسجد الاجابه» در شهر مدینه و در نزدیکی بقیع مشهور است.[18] مسیحیان نجران پس از آنکه با پیشنهاد مباهله مواجه شدند، ابتدا با آغوش باز پذیرفتند. یکی از آن‌ها گفت:

«ای ابوالقاسم انصاف دادی، زیرا مباهله آیتی است که میان ما و شما را فیصله می‌دهد».[19]

و وعده کردند که مباهله را روز بعد انجام دهند»[20]

روز مباهله:

با فرا رسیدن روز مباهله رسول گرامی اسلام در حالی که دست امام حسن و امام حسین (علیهما‌السّلام) را در دست داشت، به همراه حضرت علی (علیه‌السّلام) و فاطمه زهرا (س) به محل مباهله آمدند.[21] سران نجران از مشاهده این صحنه به وحشت افتادند. یکی از آن‌ها به همراهان خود گفت: به خدا سوگند من چهره‌هایی را می‌بینم که اگر از خدا بخواهند کوهی را جابجا کند، چنین خواهد کرد.[22] یکی از ایشان به ابوحارثه گفت: برای مباهله نزدیک برو. او گفت: من همانا مردی استوار و جدی برای مباهله می‌بینم و به راستی بیم دارم که راستگو باشد و اگر راستگو باشد یک سال نگذرد که یک نفر مسیحی در دنیا نماند».[23]

مسیحیان از مباهله منصرف شدند و موافقت کردند که با رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) صلح کنند و جزیه بپردازند.[24] صلح‌نامه‌ای نوشته شد و مقرر گردید مسیحیان همه ساله تعداد 2000 جامه به عنوان جزیه بپردازند و در این صورت مسیحیان نجران و وابستگان ایشان در پناه خدا و رسولش اهل ذمه خواهند بود، جان و آئین و اموال و زمین‌های ایشان محفوظ خواهد بود.[25] سپس مسیحیان از پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) خواستند تا با آنان حاکمی فرستد تا میان ایشان حکومت (داوری) کند. پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) «ابو عبیده جراح» را فرستاد.[26] چندی بعد “عاقب و سید” به مدینه آمدند و اسلام آوردند.[27]

دستور الهی مباهله به منظور روشن شدن حقیقت، و آشکار شدن گروه حق و باطل از طرف خداوند متعال تشریع شده است. مباهله میان مسیحیان نجران و رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، حقانیّت دین اسلام را آشکار ساخت. مسیحیان نجران چون به این حقانیت پی بردند، حاضر به مباهله نشدند. علاوه بر این با نزول آیه مباهله بار دیگر یکی از فضائل اهل بیت (علیهم‌السّلام) از زبان قرآن بیان شد و جایگاه عالی خاندان عصمت و طهارت به بشریت معرفی شد.

پی نوشت :

[1]- ابن منظور؛ لسان العرب، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1408، ج11، ص 72.

[2]- بلاذری، احمد بن یحیی؛ فتوح البلدان، ترجمه محمد توکل، تهران، نقره، 1337، چاپ اوّل، ص 95، پاورقی به قلم مترجم به نقل از ابن هشام.

[3]- مفید محمد بن محمد بن نعمان؛ الارشاد، بی‌جا، دارالمفید، بی‌تا، ج1، ص 167.

[4]- مکارم سیرازی، ناصر؛ تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب ااسلامیه، بی تا، ج2، ص 447.

[5]- نجران بلده کوچکی است میان عدن و حضر موت در ناحیه کوهستانی، کوفی، احمد بن اعثم؛ الفتوح، ترجمه محمد بن احمد مستوفی هروی، تهران، انتشارات آموزش و انقلاب اسلامی، 1372، ص 1036.

[6]- الفتوح، ص 1036.

[7]- یعقوبی، ابن واضح؛ تاریخ یعقوبی، ترجمه محمدابراهیم آیتی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1371، چاپ ششم، ج1، ص 452.

[8]- احمدی میانجی، علی؛ مکاتیب الرسول، قم، دارالحدیث، 1419، چاپ اوّل، ج2، ص 497.

[9]- قرآن کریم، سوره آل عمران،آیه 64.

[10]- حمیری، ابن هشام؛ سیرة رسول الله (ص)، ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی، تهران، کتابچی، 1375، چاپ پنجم، ج1، ص 380.

[11]- واقدی، محمد بن سعد؛ الطبقات الکبری، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، فرهنگ و اندیشه، 1374، ج1، ص 346.

[12]- ابن خلدون، عبدالرحمان؛ پیشین، ص 461.

[13]- حمیری، ابن هشام، پیشین، ج1، ص 382.

[14]- همان، ص 383.

[15]- سیوطی، جلال الدین؛ الدر المنشور، بی‌جا، دارالعرفه، چاپ اوّل، 1365، ج2، ص 38.

[16]- کوفی، احمد بن اعثم؛ پیشین، ص 1036 – احمدی میانجی، علی؛ پیشین، ج2، ص 497.

[17]- طوسی، محمدحسن؛ مصباح المجتهد، بیروت، مؤسسه فقه الشیعه، 1411، چاپ اوّل، ص 764.

[18]- لنکرانی، فاضل؛ مناسک حج، قم، مهر، 1373، چاپ سوم، ص 242.

[19]- ثمالی، ابوحمزه، تفسیر ابی حمزه ثمالی، قم، الهادی، چاپ اوّل، 1420، ص 134.

[20]- خرگوشی، واعظ، شرف النبی، تهران، بابک، 1361، ص 144.

[21]- المقریزی، احمد بن علی؛ امتاع الاسماع، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1420، ج2، ص 95.

[22]- همان.

[23]- یعقوبی، ابن واضح، پیشین، ص 451.

[24]- محمد بن محمد بن نعمان، پیشین، ص 168.

[25]- واقدی، محمدبن سعد؛ پیشین، ص 346.

[26]- ابن خلدون، عبدالرحمن؛ پیشین، ص 461 و حمیری، ابن هشام؛ پیشین، ص 381.

[27]- همان.

یدالله حاجی‌زاده

منبع:پژوهشکده باقر العلوم

انتهای متن/

 

جوادالائمه(ع) : فرازهایی از زندگی امام نهم علیه السلام

بنام خدا
 جوادالائمه(ع) : فرازهایی از زندگی امام نهم  علیه السلام
 

خبرگزاری فارس: توصیه‌‌ای که امام رضا از مرو به جوادالائمه(ع) داشت

دو لقب «تقی و جواد» مشهورترین القاب امام محمد بن علی است، چون حضرت در دوران نوجوانی و دوران پذیرش مسئولیت امامت و جوان بودن در هنگام شهادت، به صفت پارسایی آراسته بوده و سخاوتمندی نسبت به مردم کار همیشگی ایشان بوده است.

به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، امام جواد(ع) پیشوای نهم شیعیان در سال 203 ه‍جری قمری پس از شهادت پدر بزرگوارش امام رضا(ع) در سن هشت سالگی به تصریح پیشوایان گذشته و با تعیین امام رضا(ع) عهده دار امامت شد،‌ بیشتر عمر 25 ساله حضرت یعنی 17 سال دوران امامت او با زمامداری مأمون (218- 203) و معتصم (220- 218) مصادف بود.

از آنجا که امام جواد(ع) در سن کودکی به امامت رسید، بعضی از شیعیان، در امامت آن جناب تأملی داشتند تا آنکه علماء و افاضل و اشراف شیعه از اطراف عالم متوجه حج شدند و بعد از مناسک حج به خدمت آن حضرت شرفیاب شده و از مشاهده فضائل و معجزات و کرامات ایشان اقرار به امامت آن منبع سعادت کردند و رنگ شبهه از آیینه خاطرات خود زدودند، در ادامه مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم به برخی از فضائل و کرامات آن حضرت اشاره می‌کند:

فضائل امام جواد(ع) را می‌توان به دو دسته تقسیم کرد: 1. فضائل علمی 2. فضائل اخلاقی

– فضائل علمی امام(ع)

 امام جواد(ع) از دو جهت به مناظرات علمی کشانده می‌شد.

نخست: از طرف شیعیان خود که با توجه به سن کم آن حضرت می‌خواستند علم الهی را دریابند.

دوم: از طرف حکومت، به ویژه مأمون و معتصم، دو خلیفه معاصر آن حضرت؛ خلفا می‌کوشیدند با تشکیل مناظره، شیعیان را رو در روی برخی از دانشمندان به نام زمان قرار دهند تا شاید در پاسخ برخی از پرسش‌ها درمانده شوند و شیعیان از این رهگذر، در اعتقاد خود (وجود علم الهی نزد ائمه اهل بیت(ع)) دچار مشکل شده و از پیروی آن‌ها دست بردارند، ولی در همه این بحث‌ها و مناظرات علمی، حضرت جواد(ع) با پاسخ‌های قاطع و روشنگر، اعتقاد و اطمینان کامل شیعیان به امامت آن حضرت را تثبیت کرد و ابرهای تیره ابهام و شبهه را از فضای فکر و ذهن آنان کنار زد و خورشید حقیقت را آشکار ساخت.

از جمله مناظرات آن حضرت، به مناظره با یحیی بن اکثم(1) اشاره می‌کنیم:

«در مجلسی که بزرگان عباسی و مامون حضور داشتند یحیی بن اکثم از حضرت جواد(ع) پرسید: مُحرِمی که حیوانی را کشته، وظیفه اش چیست؟ امام در جواب از وی پرسید: آیا فرد مُحرِم، صید را در حرم کشته یا بیرون از آن؟ آیا مُحرِم جاهل به حکم بوده یا عالم به حکم؟ آیا عمداً آن را کشته یا به خطا؟ آیا مُحرِم آزاد بوده یا برده؟ آیا بالغ بوده یا نابالغ؟ هنگام رفتن به مکه آن را کشته یا در موقع بازگشت؟ صید از پرندگان بوده یا غیر از آن؟ صید کوچک بوده یا بزرگ؟ مُحرِم اصرار بر عمل خود دارد یا از کرده خود پشیمان است؟ در شب صید را کشته یا در روز؟ مُحرِم در حال عمره بوده یا حج؟»(2)

با این فروضی که امام جواد(ع) برای مسأله طرح کرد، یحیی حیرت زده و درمانده شد تا جایی که همه حضار از رنگ باختن چهره اش شکست او را به وضوح دریافتند. آنگاه امام از یحیی بن اکثم پرسید: مرا از مردی خبر بده که زنی در اوایل صبح بر او حرام بود، روز که بالا آمد آن زن بر وی حلال شد و در هنگام ظهر دوباره بر او حرام گردید و در موقع عصر حلال شد و در هنگام غروب برای او حرام گردید در موقع عشاء حلال و در نیمه شب باز بر او حرام و در هنگام طلوع آفتاب حلال شد. مسأله این زن چیست؟ و چگونه بر او حلال و حرام می‌شود؟ – یحیی گفت: به خدا سوگند که من جواب این مسأله را نمی‌دانم شما بفرمایید تا یاد بگیرم.

حضرت فرمود: این زن کنیز شخص دیگری بوده که بر این مرد حرام بود، روز که بالا آمد کنیز را از صاحبش خریداری کرد و حلال شد. ظهر او را آزاد کرد و بدین جهت بر او حرام شد. عصر با او ازدواج کرد و حلال شد. هنگام غروب او را ظهار(3) کرد و در نتیجه بر او حرام شد و در وقت عشاء کفاره ظهار داد و دوباره بر وی حلال شد، نیمه شب او را طلاق داد و به این علت حرام شد. صبح رجوع کرد و دوباره بر او حلال شد.

مأمون بار دیگر در مقابل دانش امام اظهار شگفتی کرد و گفت: کمی سن مانع از کمال عقل برای این خاندان نمی شود».(4)

 

*آگاهی امام جواد(ع) از نیات درونی

محمد بن حمزه از محمد بن علی هاشمی نقل کرده که او گفت: صبح روز ازدواج امام جواد(ع) با ام‌الفضل بر او وارد شدم و به علت دارویی که شب قبل خورده بودم عطش مرا فرا گرفته بود ولی از حضرت خجالت کشیدم آب طلب کنم، امام به صورتم نگاهی کرد و فرمود: خیلی تشنه ای درست است؟ گفتم: بله! حضرت به غلامش فرمود آب بیاور من با خودم فکر کردم الان برایم آب زهرآلود می‌آورد، غلام آب را آورد حضرت لبخندی زد پس آب را از غلام گرفت و مقداری نوشید، سپس به من داد و من نوشیدم؛ مدت زیادی نزد حضرت ماندم، دوباره تشنه‌ام شد، حضرت بار دیگر آب طلبید و همان کاری را که دفعه اول انجام داده بود انجام داد. محمد بن حمزه گفت که محمد بن علی هاشمی به من گفت: به خدا سوگند ابو جعفر(ع) آنچه را در دل‌ها باشد، می‌داند ‌چنان‌که شیعیان می‌گویند».(5)

 

-فضائل اخلاقی امام جواد(ع)

از میان القاب امام جواد(ع) دو لقب «التقی و الجواد» مشهورترین القاب است که خود دلیل بر این است که آن حضرت در دوران نوجوانی و دوران پذیرش مسئولیت امامت و جوان بودن در هنگام شهادت، به صفت پارسایی آراسته بوده و خدمت‌رسانی و سخاوتمندی نسبت به مردم و اطرافیان کار همیشگی او بوده است،

کارنامه امام در سه سال حاضر نبودن پدر در مدینه و ارجاع امور دینی و اجتماعی و خانوادگی توسط امام هشتم به وی، گواه کاردانی و جامعیت و فضیلت امام نهم است.

امام هشتم به آن حضرت توصیه کرد: ورود و خروج تو از درب بزرگ باشد، به همراه خود طلا و نقره داشته باش و کمتر از پنجاه دینار به عموهای خود عطا نکن، انفاق کن و از فقر هراسناک مباش که قدرت الهی با تو است و امام جواد(ع) طبق توصیه پدر بزرگوارش عمل می کرد.(6)

بهره‌گیری از فرصت برای رفع مشکلات مردم و گره‌گشایی از کار آنان از مسلمات سیره امام جواد(ع) است. چنان که «مردی از اهالی سجستان خراسان در سفر حج به محضر امام رسید و از بدهی خود در دیوان والی شهر خود صحبت کرد و اعلام داشت که والی سرزمین ما، شما خاندان پیامبر را دوست دارد، با نامه‌ای از وی بخواهید در خراج (مالیات) به من احسان کند، حضرت کاغذی گرفت و مکتوب کرد: «رساننده نامه مدعی است شما عقیده شایسته‌ای دارید، پس به وی احسان نما» با ورود به سجستان، والی به دلیل اطلاع از نامه امام به استقبال وی آمد و پس از پرسش از مشکل او، مالیات را بخشید و کمک مناسبی نیز به او کرد.(7)

*نمونه‌هایی از معجزات و کرامات حضرت جواد(ع)

1. «هنگامی که امام جواد(ع) با ام الفضل همسر خود از بغداد به مدینه مراجعت می‌فرمود در کوفه به خانه مسیّب رسید و آن هنگام غروب آفتاب بود پس حضرت داخل مسجد شد و در صحن مسجد درخت سدری بود که میوه نمی داد، حضرت کوزه آبی طلبید و در زیر آن درخت وضو گرفت و نماز مغرب را به صورت جماعت به جا آورد… سپس وقتی که مردم کنار درخت آمدند و دیدند که میوه بسیار خوبی دارد تعجب کردند و از سدر آن خوردند، دیدند که شیرین است و دانه ندارد، سپس مردم با آن حضرت وداع کردند و ایشان به مدینه تشریف بردند».(8)

2. از حسین مکاری نقل شده که گفت زمانی که امام محمد تقی(ع)ـ در بغداد بود وارد بغداد شدم، دیدم که حضرت نزد خلیفه در نهایت جلالت است، با خودم گفتم که حضرت جواد(ع) با این مقام و مرتبه‌ای که اینجا دارد و از حیث جلال و طعام‌های لذیذی که در اختیار دارد، دیگر به مدینه بر نخواهد گشت، همین که این خیال در خاطر من گذشت، دیدم آن جناب سر به زیر افکند، سپس سر بلند کرد در حالی که رنگ مبارکش زرد شده بود فرمود:« ای حسین نان جو با نمک نیم‌کوب در حرم رسول خدا(ص) نزد من بهتر است، از آنچه که در اینجا مشاهده می‌کنی.(9)

3. از اسماعیل بن عباس هاشمی نقل شده که گفت: روز عیدی خدمت حضرت جواد(ع) رفتم و از تنگی معاش خود نزد حضرت شکایت کردم، آن حضرت از محل نماز خود یک مشت خاک برداشت، خاک به برکت دست آن حضرت پاره طلایی گداخته شد، پس آن را به من عطا کرد و من به بازار بردم که 16 مثقال بود.(10).

 

*پی‌نوشت‌ها:

1. یحیی یکی از دانشمندان نامدار زمان مأمون، خلیفه عباسی، بود که شهرت علمی او در رشته های گوناگون علوم آن زمان زبانزد خاص و عام بود.

2. شیخ مفید، الارشاد، کنگره جهانی شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق، ج2، ص283.

3. ظهار عبارت از این است که مردی به زن خود بگوید: پشت تو برای من مانند پشت مادرم یا خواهرم یا دخترم است، در این صورت باید کفاره ظهار بدهد تا همسرش مجدداً بر او حلال گردد.

4. فضل بن حسن طبرسی، إعلام الوری، قم، دارالکتب الاسلامیه، چاپ سوم، ص353.

5. شیخ مفید، الارشاد، چاپ کنگره جهانی شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق، ج2، ص291.

6. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، 1365ش، ج4، ص43.

7. همان، ج5، ص111.

8. علی بن عیسی إربلی، کشف النعمه، تبریز، مکتبه بنی هاشمی، 1381ش، ج2، ص357.

9. قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، قم، مؤسسه امام مهدی(عج)، چاپ اول، 1409ق، ج1، ص383.

10. همان.

انتهای پیام/

 

فرزندان امام جواد علیه السلام

 

 

بنام خدا
 فرزندان امام جواد علیه السلام
خبرگزاری فارس: مادر امام زمان(عج) را چه کسی تربیت کرد/تعداد فرزندان امام جواد(ع)
 

در تاریخ مشهور است که امام جواد(ع) صاحب هشت فرزند بود که نام سه نفر از آنها یعنی؛ علی النقی(ع)، موسی و حکیمه مورد اتفاق همه است اما در نام بقیه اختلاف وجود دارد.

به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، سی‌ام ذی‌القعده سال 220 هجری قمری مصادف است با سالروز شهادت نهمین پیشوای شیعیان حضرت جوادالائمه(ع). سخن درباره سیره این امام همام بسیار است، آنچه در ادامه می‌خوانید نوشتاری است با موضوع «فرزندان امام جواد(ع)» که مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی آن را در اختیار خبرگزاری فارس گذاشته است.

برخی از تواریخ فرزندان امام جواد(ع) را هشت فرزند ذکر کرده‌اند و بعضی کمتر، شیخ مفید در کتاب «الإرشاد» می‌گوید: حضرت جواد(ع) دارای چهار فرزند پسر و دختر بود[1]. محدث قمی‌در منتهی الآمال به نقل از کتاب تاریخ قم نام چند دختر دیگر از امام جواد(ع) را ذکر می‌کند. از بین فرزندان امام جواد(ع) برخی به خاطر نقش اجتماعی بیشتر به صورت برجسته در تاریخ یاد شده‌اند و بعضی هم تنها نامشان ذکر شده و شرح حالی از آنها به میان نیامده، ما هم در این نوشته طبق نقل تاریخ به شرح حال بعضی از آنها می‌پردازیم و به ذکر نام بعضی دیگر اکتفا می‌کنیم.

قبل از پرداختن به اسامی‌ فرزندان حضرت ذکر دو نکته لازم است و آن اینکه مادر همه فرزندان امام جواد(ع) بانویی است به نام «سمانه مغربیه» که زنی با کمال بود، ولی از ام الفضل همسر دیگر امام فرزندی به دنیا نیامد.

نکته دیگر آنکه همه این فرزندان بزرگوار منشأ خدمات ارزنده‌ای برای جهان اسلام بودند و هرکدام در دوران خود از بهترین مردان و زنان به شمار می‌رفتند و از شایستگان زمان بودند و عموماً در اطراف شهر قم مدفونند، سادات و مردان مجاهد و بزرگواری از نسل پاک ایشان به دنیا آمدند، برنامه‌های عمرانی قم و موقوفات و قبه و بارگاه حضرت معصومه(س) به دست ایشان انجام شده و آنها که در قم می‌زیستند منشأ خدمات شایسته‌ای برای مردم قم بودند.

فرزندان امام جواد(ع)

1. امام علی النقی الهادی(ع): ایشان پیشوا و رهبر و هادی امت اسلام بعد از پدر بزرگوارشان بودند، آن شخصیت والا نیز مانند پدر بزرگوار و پدران گرامیش تمام عمر 28 ساله را تحت نظر شدید خلفای عباسی بود. لذا شیعه از محضر پر فیض ایشان بصورت کامل و آزاد نتوانست استفاده کند.

2. موسی مبرقع: دومین فرزند برجسته و بزرگوار امام جواد(ع) ابواحمد موسی مبرقع نام دارد، از آنجا که موسی دارای شمایل بسیار زیبا و صورت جمیل بود که هر کس را به یک نظر می‌فریفت در کوچه‌ها برقع به صورت می‌انداخت تا زنان و مردان از دیدن او ناراحت نشوند از این جهت او را موسی مبرقع گویند، تولد موسی مبرقع را در سال 214 هجری قمری نوشته‌اند و در هنگام مرگ پدرش حدود 5 یا 6 سال بیشتر نداشت، چنان که برادر بزرگوارش حضرت علی النقی(ع) 7 یا 8 سال بیشتر نداشت، موسی 30 ساله بود که از مدینه هجرت کرد و راهی قم شد و در هنگامی‌که در شهر مدینه بود، سرپرستی اولاد امام جواد(ع) را می‌کرد و اموال صغار آن بزرگوار را سرپرستی می‌کرد و موقوفات و صدقات پدرش را به اهلش می‌رسانید.

در سال 244 بود که متوکل عباسی که از موقعیت موسی مبرقع وحشت داشت او را از مدینه به بغداد احضار کرد و ایشان را در شهر سامرا منزل داد تا او را مثل برادر بزرگوارش امام علی النقی(ع) زیر نظر داشته باشد و ایشان تا سال 247 که متوکل مُرد در سامرا بود، پس از مرگ متوکل، موسی به ایران آمد و سال 256 بود که به قم وارد شد. موسی در قم مزارعی ایجاد کرد و خود به کار کشاورزی پرداخت و در همان جا ساکن شد.[2] در شهر قم ساداتی که منتسب به موسی مبرقع هستند، خود را به سادات برقعی معرفی کرده و به این عنوان مشهورند. موسی مبرقع پنج پسر داشت به نام‌های: ابوالقاسم حسین و علی و احمد و محمد و جعفر.

اولاد و ذریّه موسی مبرقع غالباً در ری و قم بودند و از آنجا به قزوین، همدان، خراسان، کشمیر، هندوستان و سایر بلاد منتشر شدند، و الان در بلاد شیعه از اعظم طوائف سادات و اشرافند[3].

موسی مبرقع در شب چهارشنبه هشت روز مانده به آخر ربیع الاول سال 296 هجری قمری در شهر قم وفات کرد و او را در منزل خودش به خاک سپردند و اکنون آرامگاه او مشهور است به چهل اختران[4] بقعه بزرگ که به نام 40 اختران است، در کتیبه آن اسم شاه طهماسب به تاریخ 935 ثبت است، نخستین کسی که در آن دفن شد محمد بن موسی مبرقع بوده، پس از آن همسر او بُرَیْهد[5] دختر جعفر(فرزند امام علی النقی) در کنار شوهر دفن شد، در کنار محمد فرزند موسی و نزدیکی آرامگاه او گروهی از علوی‌ها و فاطمی‌ها، همگی از اعقاب موسی مبرقع است که در آن جایگاه دفنند و معروفند به چهل اختران و امروزه ملجأ و مأمنی هستند برای شیفتگان امامت و ولایت و مرهمی‌برای دلسوختگان و دردمندان.

3. حکیمه خاتون: این زن با تقوا که از شایسته‌ترین زنان عصر خود به شمار می‌رفت و در فضل و هنر ممتاز بود، از برجسته‌ترین دختران امام جواد(ع) است، حکیمه در طول حیات پربرکتش 4 امام را درک کرد و از محضر آنان بهره برد، پدر گرامیش امام جواد(ع)، برادرش حضرت هادی(ع)، برادرزاده‌اش امام عسکری(ع) و امام زمان (عج) را که خود افتخار قابلگی امام دوازدهم را هم داشت.

از افتخارات دیگر حکیمه خاتون، تعلیم و تربیت نرجس خاتون مادر امام زمان (عج) بود، حکیمه در نزد ائمه علیهم‌السلام مکرم و محترم بود و مورد وثوق و اطمینان تا جایی که به مقام سفارت امام نائل آمد، عرایض مردم را به امام زمان (عج) می‌رسانید و توقیعات امام را به مردم بر می‌گردانید.

گویند: نواب امام زمان(عج) به وسیله این بانو با امام رابطه برقرار می‌کردند، در کمال‌الدین از احمد بن ابراهیم نقل شده که گفت: من بر حکیمه خاتون دختر امام جواد(ع) در سال 262 وارد شدم و هرچه می‌خواستم از پشت پرده از آن حضرت می‌پرسیدم، او به ما جواب می‌داد و او واسطه حجة بن الحسن العسکری بود که تمام امور مربوط به شیعه را انجام می‌داد[6].

از حکیمه خاتون اخبار و احادیث بسیاری نقل شده و آیات بسیاری را تفسیر کرده است که دلیل بر قدرت علمی‌و روح ایمان و ولایت او است. او با یکی از علویین به نام ابو علی الحسن المحدث از نوادگان امام سجاد(ع) ازدواج کرد و نتیجه این ازدواج یک پسر و یک دختر بود.

حکیمه خاتون سرانجام در سال 274 هجری قمری وفات یافت. مرقد شریفش در جوار ضریح امام هادی و امام عسکری علیهما السلام قرار دارد که زیارت آن جناب مستحب مؤکد است.

ـ دیگر فرزندان امام جواد(ع) که هر کدام در موقعیت و زمان روزگار خود از برترین و بهترین مردم دوران خود بودند در تاریخ شرح حالی از آنها وارد نشده، تنها اسامی‌آنها در صفحات تاریخ به چشم می‌خورد که در ادامه به این اسماء مقدس اشاره می‌شود:

4. ابواحمد حسین

5. ابوموسی عمران

6. فاطمه

7. خدیجه

8. ام‌کلثوم

در تاریخ قم نام زینب، ام محمد و میمونه هم به چشم می‌خورد که از دختران امام جواد(ع) به شمار رفته‌اند[7].

مرحوم شیخ مفید هم از دختران امام جواد(ع) دختری به نام اماحه نام برده و فرموده امام جواد(ع) چهار فرزند داشت، علی که امام بعد از او بود موسی، فاطمه و اماحه[8].

*سخن آخر:

آنچه در تاریخ مشهور است این است که امام جواد(ع) صاحب هشت فرزند بود که نام سه نفر از آن‌ها یعنی؛ علی النقی(ع)، موسی و حکیمه مورد اتفاق همه است، اما در نام بقیه اختلاف وجود دارد که اسامی‌آنها ذکر شد.

 

*پی‌نوشت‌ها:

[1]. شیخ مفید، الإرشاد، چاپ کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق، ج2، ص295.

[2]. محمدحسین ناصر الشیعه، تاریخ قم، بیروت، انتشارات دارالفکر، چاپ سوم، 1350ش، ص114.

[3]. شیخ عباس قمی، منتهی الامال، قم، انتشارات هجرت، چاپ یازدهم، ج2، ص622.

[4]. چهل اختران محله‌ای است در خیابان آذر شهر مقدس قم.

[5]. Boraiheh.

[6]. شیخ صدوق، اکمال الدین، قم، دارالکتب الاسلامیه، چاپ دوم، 1395ق، ج2، ص501.

[7]. محمدحسین ناصر الشیعه، تاریخ قم، بیروت، انتشارات دارالفکر، چاپ سوم، 1350، ص114.

[8]. شیخ مفید، الإرشاد، چاپ کنگره شیخ مفید، قم، چاپ اول، 1413ق، ج2، ص295.