Category: اجتماعی

اون قدیما توی جاهای دور افتاده مردم بیخبر از همه جا

اون قدیما توی جاهای دور افتاده مردم بیخبر از همه جا

هر چیزی که براشون جای سوال داشت یه قصه و افسانه ای براش سرهم می کردند بعدش دهن به دهن می گشت خودشون و هم شهری ها شون باور می کردند این افسانه ها که زیاد میشد صاحب یک فرهنگ خیالی و بی اساس می شدند همین افکار الکی فرهنگ رفتاری و اجتماعی اونها را هم شکل میدادند
پیامبر های خدا اومددند که مردم را از تصور های غلط نجات بدهند ضروری ترین واقعیات و رسم روش درست فکر کردن و درست زندگی کردن را هم به مردم عرضه کنند

بالاترین نعمتی که خدا بعد از نعمت وجود برای آدمها فرستاده نعمت شناختن راه درست و زندگی درست و عاقبت بخیری است که انشاءالله نصیب همه بشه اول باید خواست که با دین خدا آشنا شد و بندگی کرد خود پیامبر و فاطمه زهرا و امام معصوم و پیروان واقعی آنها میتوانند برای ما الگوی خوبی باشند بشرطی بخواهیم افسانه ها را کنار بگذاریم کلام و عبارات زیبای بی خاصیت و گاه بد آموز را کنار بکذاریم

میشود بجای شب نشینی های اینترنتی و گاهی شب نشینی های بیست و چهارساعته ببینیم خدای مهربون برای ما  چه حقایق و اخبار واقعی و راه و رسم زندگی را در اختیارمون قرار داده  

 

اگر هم بخواهیم با توجیهات خودمونو را گول بزنیم انواع انسانهای راه گم کرده به فراوانی آماده اند عمر ما را به باد دهند.

آرزو می کنم روز بروز موفق تر و ایمانی قوی تر و در افق پیش رویتان همیشه بهشت و جهنم را مد نظر داشته باشید التماس دعاء

ماجرای شالی که یک شهید از کربلا آورد

ماجرای شالی که یک شهید از کربلا آورد

به مناسبت سالروز شهادت جانسوز حضرت جواد‌الائمه‌(ع) مادر شهید محمد معماریان در جمع طلاب خواهر حوزه علمیه امام خمینی (ره) کرمانشاه، به بیان خاطراتی از آن شهید گران‌قدر پرداخت.

به گزارش خبرگزاری حوزه از کرمانشاه، به مناسبت سالروز شهادت حضرت جواد‌الائمه‌(ع)، خانم منتظری در جمع طلاب و اساتید خواهر حوزه علمیه امام خمینی (ره) کرمانشاه، به بیان خاطراتی از آن شهید گرانقدر پرداخت.

هدیه شهید معماریان به مادرش

عاشورای سال 68 بود که در اثر یک اتفاق از ناحیه پا مصدوم شدم، به طوری که قدرت حرکت نداشتم، به پزشک جراح مراجعه کردم و آن را آتل بست؛ نذر کرده بودم که اگر تا روز عاشورا خوب شوم، دیگ‌های مسجد را بشوییم، شب عاشورا رسیده بود و هنوز پایم خوب نشده بود. از مسجد که به طرف خانه می‌رفتم، حال خوشی نداشتم. زیارت را خواندم و کلّی دعا کردم. نزدیک‌های صبح بود که مقداری خوابیدم تا بتوانم صبح با دوستا نم به مسجد بِرَوم. در خواب دیدم در مسجد (المهدی) جمعیت زیادی جمع شده اند و من هم با دو عصا زیر بغل رفته بودم. دسته عزاداریِ منظمی، در حال ورود به مسجد بود. جلوی دسته، شهید سعید آل‌طه در حال نوحه خواندن بود با خودم گفتم: این که شهید شده بود! یک دفعه دیدم که پسرم محمد نیز در کنار ایشان ایستاده من در قسمت زنانه بودم و دسته عزاداری امام حسین را نگاه می‌کردم دیدم محمد پسرم به سراغم آمد و دستش را دور گردنم انداخت. به او گفتم: مامان، چقدر بزرگ شدی!

دیدم در کنار او شهید آزادیان هم ایستاده. آزادیان به من گفت: حاج خانم ! خدا بد نده. محمد برگشت و گفت: مادرم چیزیش نیست. بعد رو کرد به خودم و گفت: مامان! چیزیت شده؟ گفتم: چیزی نیست؛ فقط پاهام یه کم درد می‌کرد، با عصا اومدم.

محمد گفت: ما چند روز پیش رفتیم کربلا. از کنار ضریح امام حسین ع برایت یه شال سبز آورد ه ام، می خواستم زودتر بیایم که آزادیان گفت: صبر کن با هم برویم. گفتیم امروز که روز عاشوراست، اول برویم مسجد، زیارت بخوا نیم بعد بیایم پیش شما. در این هنگام دستهای خود را باز کرد و به سرم کشید، آتل و باندها ر ا باز کرد و شال سبز را به پایم بست و بعد گفت: از استخوانت نیست؛ درد به خاطر عضله ات است که اون هم خوب می شه.

از خواب بیدار شدم، دیدم واقعیت داره؛ باندها همه باز شده بودند و شال سبزی به پاهایم بسته شده بود. آرام بلند شدم و راه رفتم. من که نمی‌تونستم کف پایم را بر روی زمین بگذارم، حالا داشتم بدون عصا راه می رفتم. رفتم پایین و شروع به کار کردم که دیدم پدر محمد از خواب بیدار شده؛ به من گفت: چرا بلند شدی؟ چیزی نمی توانستم بگویم. زبانم بند آمده بود. فقط گفتم: حاجی! محمد آمده بود. آن هم آمد پاهایم ر ا که دید زد زیر گریه و بچه ها را صدا کرد. آنها هم به گریه افتادند. این شال بوی عجیبی داشت و کلّ فضای خانه را از بوی خود پر کرده بود. مسجد هم که رفتیم، کلّ مسجد پر شده بود از این بو. پیش بقیه خانم ها رفتم و گفتم: یادتان هست گفته بودم اگر پاهایم به زمین برسد صبح می‌آیم. آنها هم منقلب شده بودند. مسجدی ها هم موضوع را فهمیده بودند. بعدها این جریان به گوش آیت‌الله العظمی گلپایگانی(ره) رسید. ایشان هم فرموده بودند: که او را پیش من بیارید. وقتی که محضر ایشان رسیدم، رفتم کنار تختشون نشستم و شال رو به ایشان دادم. شال را روی چشم و قلبشان گذاشتند و گریستند و گفتند: به جدّم قسم، بوی حسین(ع) رو می دهد. بعد به آقازاده‌شان فرمودند: آن تربت را بیاورید، می خواهم با هم مقایسه کنم. وقتی تربت را کنار شال گذاشتند، گفتند که این شال و تربت از یک جا آمده. بعد آقا فرمودند: فکر نکنید این یک تربت معمولی‌است. این تربت به قتلگاه ایشان تعلق دارد،‌ دست به دستِ علما گشته تا به دست ما رسیده. بعد ادامه دادند: شما نیم سانت از این شال را به ما بدهید، من هم به جا ی آن مقداری از این تربت را به شما می‌دهم. گفتم: آقا بفرمایید تمام شال برای شما، گفتند: اگر قرار بود این شال به من برسد، خدا شما را انتخاب نمی‌کرد.

نیاز مابه شهدا

وی ادامه داد: خداوند خانواده شهداء را انتخاب کرد تا مقامشان را به همه یادآور شود … اگر روزی ارزش خون شهدای کربلا از بین رفت، ارزش خون شهدای شما هم از بین می‌رود. بعد هم نیم سانت از شال را به ایشان دادم و مقداری از تربت را گرفتم.

آرزوی این شهید

این مادر شهید در ادامه گفت: پسرم آرزو داشت، هنگام شهادت طوری شهید شود نیازی به آب دنیا برای غسل کردن نداشته باشد، طوری به شهادت برسد که همچون آقا امام حسین(ع) در هنگام شهادت، سه روز پیکر مطهرش برزمین بماند و واقعا همان طور هم شد.

حالا بیست و پنج سال از آن زمان می گذرد، شال سبز با همان عطر و بوی بهشتی است، همان شالی که هنوز خیلی ها را به برکت امام حسین(ع) شفا می‌دهد  

هد.

راه رفتنی که نشانه بندگی خدا است

راه رفتنی که نشانه بندگی خدا است


ماخذ نوشتار سایت افکار نیوز
خداوند در قرآن یکی از نشانه بندگان واقعی را نوعی راه رفتن معرفی می کند. شما اینگونه هستید؟
، خداوند تبارک تعالی در سوره مبارکه فرقان آیه ۶۳ می فرماید:« وعبادُالرَّحمان الذین یمشونَ علی الارضِ هَوناً»( بندگان واقعی خدا کسانی هستند که متواضعانه و بدون تکبر بر روی زمین راه می روند.

علامه طباطبایی در تفسیر المیزان در مورد این آیه نوشت: « راه رفتن متواضعانه در زمین، از صفات مومنین ذکر شده است و نشانگر زندگی کردن در بین مردم و معاشرت با آنان همراه با تواضع و مدارا می باشد    

ت.

نفوذ خزنده دستگاه «آقاخان» در کشورهای اسلامی به بهانه جایزه معماری

نفوذ خزنده دستگاه «آقاخان» در کشورهای اسلامی به بهانه جایزه معماری

اهدای جایزه آقاخان به بازار تبریز در حالی مورد توجه رسانه‌های کشور و برخی مسئولین قرار گرفته که این مسأله بدون توجه به سابقه فرقه اسماعیلیه و شخص آقاخان، رئیس این فرقه که خود را امام زمان می‌داند صورت می‌گیرد.
خبرگزاری فارس: نفوذ خزنده دستگاه «آقاخان» در کشورهای اسلامی به بهانه جایزه معماری

خبرگزاری فارس- گروه فرهنگی: برخی مواقع اتفاقاتی در کشور و در عرصه رسانه ای رخ می دهد که اغلب ناشی از بی اطلاعی و غفلت اصحاب رسانه و مسئولان است.

یکی از اتفاقات مشابهی که در چند روز مشابه رخ داد و نه تنها بیشتر روزنامه‌ها کثیرالانتشار ما به بازتاب آن پرداختند بلکه رسانه ملی نیز در رادیو و تلویزیون به آن پرداخت، ارائه جایزه معماری «آقاخان» به بازار تبریز است.

**جایزه معماری آقاخان چیست؟

در دهه 1970 میلادی خانواده ثروتمند آقاخان با بودجه ای معادل یک میلیارد دلار، پروژه‌ای به نام “Islamic Architecture” (معماری اسلامی) را کلید زد. این پروژه بلافاصله توسط دو دانشگاه «ام آی تی» و «هاروارد» (از پایگاه های اصلی یهودیان برای پیشبرد لیبرالیزم و سکولاریزم سیاسی اجتماعی و فرهنگی) در آمریکا پشتیبانی شد. در ظاهر این پروژه با هدف فرهنگی صورت گرفت. ولی سیاست اصلی در این طرح با رویکرد فرهنگی -سیاسی -اقتصادی تبیین شده بود.

جایزه معماری آقاخان بر خلاف جایزه پریتزکر(نوبل معماری)، بر روی شیوه‌های بومی و اسلامی و راهکردهای معماری کهن و نوین در توسعه جهان سوم نیز متمرکز است. این پروژه ها در کشورهایی قرار دارند که بیشتر جمعیت آن ها را مسلمانان تشکیل می‌دهند.

**روزی که قیامت شد!

اما چرا در کشورهای اسلامی و به طرح‌های معماری اسلامی این جایزه داده می‌شود؟ پاسخ را باید در تفکر فرقه اسماعیله و رهبر آنها یعنی آقاخان جست‌وجو کرد. خلاصه ماجرای آقاخان‌ها این است که آنها ادامه فرقه اسماعیلیه از دوران حسن صباح به بعد هستند که رهبر آنها حسن دوم درست 40 سال پس از فوت حسن صباح بر منبر نشست و هفدهم رمضان 599 هجری را قیامت اعلام کرد. او چهار پرچم به رنگ‌های سرخ و سبز و زرد و سپید کنار منبرش برافراشت و از پیروان خود خواست همراه با او بر سر خوان بنشینند و روزه خود را بشکنند و عید قیامت را جشن بگیرند!

این تاریخ با این انحراف بزرگ، فصل جدیدی در تاریخ اسماعیلیه باز می‌کند و این فرقه حیات خود را از آن پس و به گونه‌ای دیگر که امام برای امت خود تعیین می‌کردند و امامت از پدر به پسر ارث می‌رسید ادامه داد تا اینکه به حسنعلی شاه، آقاخان اول، رسید. از این نقطه ارتباط آقاخان‌ها با غرب آغاز می‌شود، آنها با ثروت هنگفتی که دارند تبلیغات فراوانی انجام می‌دهد و با برگزاری مسابقه‌های مختلف که مهم‌ترین آنها همین جایزه معماری است، خود را در سطح افکار عمومی مطرح می‌کنند. نکته قابل توجه درباره این فرقه این است که مانند دیگر فرقه‌های انحرافی از اسلام مثل بهاییت و وهابیت که به شدت تحت حمایت غرب هستند، آقاخان‌ها نیز ارتباط بسیار تنگاتنگ و مستقیمی با سران کشورهای غربی و البته کشورهای منطقه دارند و همه جا با عنوان یک شیعه واقعی از خود یاد می‌کنند. روزنامه‌های غرب تاکید دارند که هر جا صحبت از آقاخان می‌شود او را از نسل مستقیم حضرت رسول (ص) و علی (ع) و فاطمه (س) بدانند و این فرقه را به عنوان نسخه اصلی تشیع به افکار عمومی معرفی ‌کنند.

قصه آنجا غم انگیزتر می‌شود که آقاخان در مصاحبه‌ای در سال 2009 خود را امام معصوم و امام زمان می‌خواند و با تمسخر شیعیان اثنی عشری و با تعرض به ساحت مقدس امام زمان(عج)، شیعیان را معتقد به امامی موهوم می‌خواند.

احتمالا دست اندرکاران فرهنگی ما باید باز هم بنشینند و دست روی دست بگذارند و ببینند که آقاخان‌ها به بهانه دادن جایزه معماری آقاخان به بزرگترین و ملی‌ترین پروژه‌های ملی و دینی ما که ارتباط مستقیم با اعتقادات و سبک زندگیمان دارند، در یکی از حیاتی‌ترین جنبه‌ها زندگی ما ایرانی‌های شیعه اثنی عشری دخالت کنند، به بهانه این جایزه نماینده شان را به ایران بفرستند تا پروژه‌های معماری مستقیما زیر نظرشان اجرا شود، منویات خود را به شهرداری‌هایمان دیکته کنند، به آدم‌هایی که اعتقادات فراماسونری و انحرافی دارند، در همایش‌های مشترک مجال بروز و ظهور بدهند.

آقاخان‌ها به بهانه همین جایزه معماری به مقدس‌ترین مکان نزد ما مسلمانان تعرض کرده‌اند و پروژه بازسازی مسجد الاحرام را زیر نظر خود گرفته‌اند و به دنبال جای دادن نماد ابلیسک در قبله گاه ما مسلمانان و حرم امن الهی هستند و چند سالی است که دولت سعودی در غالب «طرح توسعه مسجد الحرام» اقدام به احداث ساختمان بلندی با نام «ابراج البیت» نموده است. این پروژه که با همکاری بنیاد معماری آقاخان‌ اجرا می‌شود مقدمه اجرای طرح پلید از سوی فراماسونرها برای هویت زدایی از حرم امن الهی است. و تازه این اول ماجرا است.

تا کنون به آقاخان‌ها به بهانه بردن جایزه معماری اجازه داده‌ایم در پروژه بازسازی لاله زار تهران، دخالت کردند، سراغ خاص‌ترین نمادهای فرهنگی و ملی ما در اصفهان بروند و علنا با بنیاد مسکن ما همایش مشترک برگزار کنند و از عقاید خود با افتخار بگویند و نمادهایشان را تحمیل کنند. این روزها هم این فرقه ضاله شهر تبریز و معماری استثنایی بازار آن را نشانه رفته‌ است و نه تنها کسی نیست که بپرسد آیا حداکثر 200 هزار دلار جایزه این فرقه ارزش دارد که با این نادانی و ناآگاهی آنها را به رسمیت بشناسیم و معماری ایرانی اسلامی خود را بازیچه دستان این گروه کنیم.

اگرچه به نظر می رسد تبلیغات فراوان برای جایزه آقاخان از سوی رسانه ها و رسانه ملی «سهوا» اتفاق افتاده ولی به نظر می رسد در موارد اینچنینی باید توجه بیشتری را مبذول داشت.

انتهای پیام/
– See more at: http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13920623000958#sthash.9x0tVoRU.dpuf