Author: علی خانی

….شیعه علی که باشی برایت فرقی

 

………….. …… شیعه علی که باشی برایت فرقی ندارد یتیم چشم به راهت ………………. ………… مسلمان است, مسیحی ست یا یهودی ………………… کیسه را میگذاری روی دوشت و پیش میروی .. .
Photo: ...................... علی که باشی برایت فرقی ندارد یتیم چشم به راهت ................ ............... مسلمان است, مسیحی ست یا یهودی ..................... کیسه را میگذاری روی دوشت و پیش میروی ...
 شیعه علی که باشی یاور مظلومی و دشمن ظلمشیعه علی یعنی پیرو راه و روش و منش علی

……………. پیرو علی که بودی تابع رضای خدا هستی و مهربان و خیر خواه همنوعان

 

شیعه علی که بودی بدنبال عیب این نمی گردی تا تلخی گناهان خود را بپوشانی

خداوند همه ما را با علی و پیروان حضرتش محشور گرداند

آمین یا رب العالمین

امام علی علیه السلام پدرِ مهربان یتیمان

 

ش

امام علی علیه السلام پدر مهربان یتیمان 

آنچه براى مردان خدا حائز اهمیت است، خشنودى ذات پاك اوست، و امیرمومنان امام على علیه السلام  كه براى رضاى خدا چنان در جبهه جنگ شمشیر مى ‏زند و پایمردى نشان مى ‏دهد كه هیچ پهلوانى را یاراى مقاومتش نیست، در نیمه ‏هاى شب چنان اشك مى ‏ریزد و بدرگاه خداوند زارى و سرانجام به حالت اغماء مى ‏افتد، گوئى كه ترسوتر از او یافت نمى ‏شود و به گفته شاعر عرب: «جمعت فى صفاتك الاضداد»؛ یعنى: صفات متضاد در شخص تو ـ امیرالمۆمنین على علیه السلام ـ جمع شده.

آرى او به هنگام خشم بر دشمنان خدا قاطع ولى در مقابل كودك یتیم آنقدر متواضع و مهربان بود كه در برابر طفل یتیم روى خاك مى ‏نشست، دست مرحمت بر سر او گذاشته و آه مى‏ كشید و مى‏ فرمود: بر هیچ چیزى مثل كودكان یتیم آه نكشیده ‏ام. چنانکه در وصیتنامه باشکوه خود فرمود:

«اللَّهَ اللَّهَ فِی الْأَیْتَامِ فَلَا تُغَیِّرُوا أَفْوَاهَهُمْ وَ لَا تضیعوا [یَضِیعُوا] بِحَضْرَتِكُمْ فَقَدْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ یَقُولُ مَنْ عَالَ یَتِیماً حَتَّى یَسْتَغْنِیَ أَوْجَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ بِذَلِكَ الْجَنَّةَ كَمَا أَوْجَبَ اللَّهُ لِآكِلِ مَالِ الْیَتِیمِ النَّار؛ (بحارالأنوار، ج ‏42، ص 199)

درباره یتیمان از خدا بترسید. مبادا كه گرسنه بمانند و در جمع و جامعه شما تباه شوند من از پیامبر خدا شنیدم كه مى فرمود: اگر كسى یتیمى را، تا آنجا كه بى نیاز شود، سرپرستى كند خداوند به پاداش این كار، بهشت را بر او واجب مى كند. چنانچه اگر كسى مال یتیم را بخورد، خداوند- سوختن در- آتش را بر او واجب مى فرماید.

و در جای دیگری فرمود:

«مـا مِنْ مُۆْمِنِ وَ لا مُۆْمِنَةٍ یَضَعُ یَدَهُ عَلى رَاءْسِ یَتیمٍ تَرَحُّماً لَهُ اِلاّ كَتَبَ اللّهُ لَهُ بِكُلِّ شَعْرَةٍ مَرَّتْ یَدُهُ عَلَیْها حَسَنَةً؛ (بحارالانوار، ج 72، ص 4)

هـر مـرد و زن با ایمانى كه از دلسوزى و مهر دست نوازش بر سر یتیمى بكشد، خداوند رحمان به هر تار مویى كه از زیر دست او بگذرد برایش ثواب مى نویسد.

علی را حلال کنید
روزى در كوچه‏هاى كوفه به تنهائى راه مى ‏رفت، همانند همه مسلمین در كمال سادگى با نرمى و آرامش و همه‏ جا را زیر نظر داشت، چون مسئول بود و نقش رهبریت جامعه را ایفا مى ‏كرد، در راه زنى را ملاحظه فرمود كه مشك آب بر دوش و ازنفس افتاده، به آرامى نزدیك آمد و آن زن را خسته و رنجیده خاطر یافت، مشك آب را بدوش گرفت تا زن مقدارى استراحت كند، در راه جویاى احوال آن زن شد؟ زن عرضه داشت: شوهرم در یكى از جنگها در سپاه على بن ابى طالب شهید شد، حال من و چند كودك یتیم، بدون سرپرست مانده و آهى در بساط نداریم.

امام على علیه السلام برگشت و آن شب را تا سپیده صبح به ناراحتى گذراند. صبح زنبیل طعامى با خود برداشت و به طرف خانه زن روان شد. بین راه، كسانى از حضرت درخواست مى كردند زنبیل را بدهید ما حمل كنیم .

حضرت مى فرمود:

–  روز قیامت اعمال مرا چه كسى به دوش مى گیرد؟

به خانه آن زن رسید و در زد. زن پرسید: كیست ؟

حضرت جواب دادند:

كسى كه دیروز تو را كمك كرد و مشك آب را به خانه تو رساند، براى كودكانت طعامى آورده ، در را باز كن!

زن گفت: خداوند از تو راضى شود و بین من و على بن ابیطالب خودش حكم كند.

حضرت وارد شد، به زن فرمود: نان مى پزى یا از كودكانت نگهدارى مى كنى؟

زن گفت: من در پختن نان تواناترم، شما كودكان مرا نگهدار!

زن آرد را خمیر نمود. امام على علیه السلام گوشتى را كه همراه آورده بود كباب مى كرد و با خرما به دهان بچه ها مى گذاشت. با مهر و محبت پدرانه اى لقمه بر دهان كودكان مى گذاشت و هر بار مى فرمود:

از خدا بخواهید كه على را ببخشد.

خمیر كه حاضر شد امیرمۆمنان علیه السلام تنور را هیزم كرد و شعله ور ساخت و چهره مبارك خود را نزدیك مى ‏آورد و به خود خطاب مى ‏كرد: یا على آتش دنیا را مى بینی چه سوزان است! بدان كه آتش آخرت بسیار سوزان ‏تر است.

در این میان یكى از زنان همسایه که امام را می شناخت، وارد شد و به مادر كودكان نهیب زد: واى بر تو! می دانى این آقا كیست؟! این پیشواى مسلمین و زمامدار كشور، على بن ابى طالب علیه السلام است .

زن كه از گفتار خود شرمنده بود با شتاب زدگى گفت: یا امیرالمۆمنین! از شما خجالت مى كشم، مرا ببخش !

اما حضرت با تواضع و فروتنى زیادى فرمودند: شما ببخشید كه تا كنون مشكلات شما را حل نكرده بودم، از درگاه خدا بخواهید كه على را مورد عفو و بخشش خود قرار بدهد. (بحارالانوار، ج 41، ص 52)

فرزندانم بیایند
عصر خلافت امام على علیه السلام بود. مردى ایرانى از همدان و حلوان (شهرى نزدیك بغداد) مقدارى عسل و انجیر براى امیرالمۆمنین علیه السلام در كوفه آورد.

امام هماندم دستور داد كودكان یتیم را حاضر نمایند. كودكان یتیم را حاضر نمودند، آن حضرت سر مشكهاى عسل را در اختیار آنها قرار داد تا از آن عسل ها بخورند، سپس آن عسل را در میان ظرفها ریخت و بین مردم تقسیم نمود. به حضرت اعتراض كردند كه چرا اجازه مى دهید یتیمان خود از سرظرف ها بخورند؟ حضرت فرمود:

« ان الامام ابوالیتامى و انما العقتهم هذا برعایة الاباء ؛ امام پدر یتیمان است و باید به عنوان پدر به فرزندان خود اجازه چنین كارى را بدهد تا آنان احساس یتیمى نكنند. (بحارالانوار، ج 41، ص 123)

هم سیر و هم خندان
قنبر مى گوید: روزى امـام عـلى عـلیه السّلام از حال زار یتیمانى آگاه شد، به خانه برگشت و برنج و خـرمـا و روغـن فـراهـم كـرده در حـالى كـه آن را خـود بـه دوش كـشـیـد، مـرا اجـازه حمل نداد، وقتى بخانه یتیمان رفتیم غذاهاى خوش طعمى درست كرد و به آنان خورانید تا سیر شدند.

سـپـس بـر روى زانـوهـا و دو دسـت راه مـى رفـت و بـچـّه ها را با تقلید از صداى بَع بَع گوسفند مى خنداند،

بچّه ها نیز چنان مى كردند و فراوان خندیدند.

سپس از منزل خارج شدیم. گفتم : مولاى من، امروز دو چیز براى من مشكل بود.

اوّل : آنكه غذاى آنها را خود بر دوش مبارك حمل كردید.

دوم : آنكه با صداى تقلید از گوسفند بچّه ها را مى خنداندید.

امام على علیه السّلام فرمود:
اوّلى براى رسیدن به پاداش،  دوّمـى بـراى آن بـود كـه وقـتـى وارد خـانه یتیمان شدم آنها گریه مى كردند، خواستم وقتى خارج مى شوم، آنها هم سیر باشند و هم خندان. (شجره طوبى ص 407 ؛ دُرَرُ المطالب)

مایه غبطه یاران
آری این رفتار ولیّ خدا و امیر مسلمین است با یتیمان جامعه اش. او پدری مهربان بود که چنان محبتی بر آنان روا می داشت که دیگران بر آن غبطه می خوردند. چنانکه ابوالطفیل مى گوید: روزى دیدم على علیه السلام یتیمان را به حضور خود خواست، سپس چنان به یتیمان تفقد و مهربانى مى كرد و به آنها عسل مى خوراند كه بعضى از اصحابش تمنا مى كردند كه اى كاش ما نیز یتیم مى بودیم ] تا مورد توجه و لطف حضرت واقع مى شدیم[.(بحارالانوار، ج 41، ص 29)

ولادت مولایمان علی علیه السلام

ولادت مولایمان علی علیه السلام

téléchargement (1)

 

 

بنا بوشته مورخين ولادت على عليه السلام در روز جمعه 13 رجب در سال سى‏ام عام الفيل (1) بطرز عجيب و بيسابقه‏اى در درون كعبه يعنى خانه خدا بوقوع پيوست،محقق دانشمند حجة الاسلام نير گويد:

 

اى آنكه حريم كعبه كاشانه تست‏
بطحا صدف گوهر يكدانه تست‏
گر مولد تو بكعبه آمد چه عجب‏
اى نجل خليل خانه خود خانه تست

 

پدر آنحضرت ابو طالب فرزند عبد المطلب بن هاشم بن عبد مناف و مادرش هم فاطمه دختر اسد بن هاشم بود بنا بر اين على عليه السلام از هر دو طرف هاشمى نسب است (2)

اما ولادت اين كودك مانند ولادت ساير كودكان بسادگى و بطور عادى نبود بلكه با تحولات عجيب و معنوى توأم بوده است مادر اين طفل خدا پرست بوده و با دين حنيف ابراهيم زندگى ميكرد و پيوسته بدرگاه خدا مناجات كرده و تقاضا مينمود كه وضع اين حمل را بر او آسان گرداند زيرا تا باين كودك حامل بود خود را مستغرق در نور الهى ميديد و گوئى از ملكوت اعلى بوى الهام شده بود كه اين طفل با ساير مواليد فرق بسيار دارد.

شيخ صدوق و فتال نيشابورى از يزيد بن قعنب روايت كرده‏اند كه گفت من با عباس بن عبد المطلب و گروهى از عبد العزى در كنار خانه خدا نشسته بوديم كه فاطمه بنت اسد مادر امير المؤمنين در حاليكه نه ماه باو آبستن بود و درد مخاض داشت آمد و گفت خدايا من بتو و بدانچه از رسولان و كتابها از جانب تو آمده‏اند ايمان دارم و سخن جدم ابراهيم خليل را تصديق ميكنم و اوست كه اين بيت عتيق را بنا نهاده است بحق آنكه اين خانه را ساخته و بحق مولودى كه در شكم من است ولادت او را بر من آسان گردان ، يزيد بن قعنب گويد ما بچشم خودديديم كه خانه كعبه از پشت(مستجار) شكافت و فاطمه بدرون خانه رفت و از چشم ما پنهان گرديد و ديوار بهم بر آمد چون خواستيم قفل درب خانه را باز كنيم گشوده نشد لذا دانستيم كه اين كار از امر خداى عز و جل است و فاطمه پس از چهار روز بيرون آمد و در حاليكه امير المؤمنين عليه السلام را در روى دست داشت گفت من بر همه زنهاى گذشته برترى دارم زيرا آسيه خدا را به پنهانى پرستيد در آنجا كه پرستش خدا جز از روى ناچارى خوب نبود و مريم دختر عمران نخل خشك را بدست خود جنبانيد تا از خرماى تازه چيد و خورد(و هنگاميكه در بيت المقدس او را درد مخاض گرفت ندا رسيد كه از اينجا بيرون شو اينجا عبادتگاه است و زايشگاه نيست) و من داخل خانه خدا شدم و از ميوه‏هاى بهشتى و بار و برگ آنها خوردم و چون خواستم بيرون آيم هاتفى ندا كرد اى فاطمه نام او را على بگذار كه او على است و خداوند على الاعلى فرمايد من نام او را از نام خود گرفتم و بادب خود تأديبش كردم و او را بغامض علم خود آگاه گردانيدم و اوست كه بتها را از خانه من ميشكند و اوست كه در بام خانه‏ام اذان گويد و مرا تقديس و تمجيد نمايد خوشا بر كسيكه او را دوست دارد و فرمانش برد و واى بر كسى كه او را دشمن دارد و نافرمانيش كند. (3)

 

و چنين افتخار منحصر بفردى كه براى على عليه السلام در اثر ولادت در اندرون كعبه حاصل شده است بر احدى از عموم افراد بشر چه در گذشته و چه در آينده بدست نيامده است و اين سخن حقيقتى است كه اهل سنت نيز بدان اقرار و اعتراف دارند چنانكه ابن صباغ مالكى در فصول المهمه گويد:

 

و لم يولد فى البيت الحرام قبله احد سواه و هى فضيلة خصه الله تعالى بها اجلالا له و اعلاء لمرتبته و اظهارا لتكرمته. (4)

 

يعنى پيش از آنحضرت احدى در خانه كعبه ولادت نيافت مگر خود او واين فضيلتى است كه خداى تعالى به على عليه السلام اختصاص داده تا مردم مرتبه بلند او را بشناسند و از او تجليل و تكريم نمايند.

 

در جلد نهم بحار در مورد وجه تسميه آنحضرت بعلى چنين نوشته شده است كه چون ابوطالب طفل را از مادرش گرفت بسينه خود چسباند و دست فاطمه را گرفته و بسوى ابطح آمد و به پيشگاه خداوند تعالى چنين مناجات نمود.

 

يا رب هذا الغسق الدجى‏
و القمر المبتلج المضى‏ء
بين لنا من حكمك المقضى‏
ماذا ترى فى اسم ذا الصبى (5)

 

هاتفى ندا كرد:

خصصتما بالولد الزكى‏
و الطاهر المنتجب الرضى‏
فاسمه من شامخ على‏
على اشتق من العلى (6)

 

علماى بزرگ اهل سنت نيز در كتب خود بهمين مطلب اشاره كرده‏اند و محمد بن يوسف گنجى شافعى با تغيير چند لفظ و كلمه در كفاية الطالب چنين مينويسد كه در پاسخ تقاضاى ابوطالب ندائى برخاست و اين دو بيت را گفت.

 

يا اهل بيت المصطفى النبى‏
خصصتم بالولد الزكى‏
ان اسمه من شامخ العلى‏
على اشتق من العلى (7)

 

و در بعضى روايات آمده است كه فاطمه بنت اسد پس از وضع حمل(پيش از اينكه بوسيله نداى غيبى نام او على گذاشته شود) نام كودك را حيدر نهاد و هنگاميكه او را قنداق كرده بدست شوهر خود ميداد گفت خذه فانه حيدرة و بهمين جهت آنحضرت در غزوه خيبر بمرحب پهلوان معروف يهود فرمود:
انا الذى سمتنى امى حيدرة
ضرغام اجام و ليث قسورة (8)

و چون نام آنحضرت على گذاشته شد نام حيدر جزو ساير القاب بر او اطلاق گرديد و از القاب مشهورش حيدر و اسد الله و مرتضى و امير المؤمنين و اخو رسول الله بوده و كنيه آنجناب ابو الحسن و ابوتراب است.

 

همچنين خدا پرستى و اسلام آوردن فاطمه و ابوطالب نيز از روايات گذشته معلوم ميشود كه آنها در جاهليت موحد بوده و براى تعيين نام فرزند خود بدرگاه خدا استغاثه نموده‏اند،فاطمه بنت اسد براى رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم بمنزله مادر بوده و از اولين گروهى است كه به آنحضرت ايمان آورد و بمدينه مهاجرت نمود و هنگام وفاتش نبى اكرم صلى الله عليه و آله و سلم پيراهن خود را براى كفن او اختصاص داد و بجنازه‏اش نماز خواند و خود در قبر او قرار گرفت تا وى از فشار قبر آسوده گردد و او را تلقين فرمود و دعا نمود. (9)

 

و ابوطالب هم موحد بوده و پس از بعثت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم بدو ايمان آورده و چون شيخ و رئيس قريش بود لذا ايمان خود را مصلحة مخفى مينمود،در امالى صدوق است مردى بابن عباس گفت اى عمو زاده رسولخدا مرا آگاه گردان كه آيا ابوطالب مسلمان بود؟گفت چگونه مسلمان نبود در حاليكه ميگفت:

 

و قد علموا ان ابننا لا مكذب‏
لدينا و لا يعبأ بقول الا باطل

 

يعنى مشركين مكه دانستند كه فرزند ما(محمد صلى الله عليه و آله و سلم) نزد ما مورد تكذيب نيست و بسخنان بيهوده اعتناء نميكند مثل ابوطالب مثل اصحاب كهف است كه ايمان خود را در دل مخفى نگهميداشتند و ظاهرا مشرك بودند و خداوند دو ثواب بآنها داد،حضرت صادق عليه السلام هم فرمود مثل‏ابوطالب مثل اصحاب كهف است كه در دل ايمان داشتند و ظاهرا مشرك بودند و خداوند دو پاداش (يكى براى ايمان و يكى براى تقيه) بآنها داد. (10)

 

اشعار زيادى از ابوطالب در مدح پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله مانده است كه اسلام وى از مضمون آنها كاملا روشن و هويداست چنانكه به آنحضرت خطاب نموده و گويد:

 

و دعوتنى و علمت انك ناصحى‏
و لقد صدقت و كنت قبل امينا
و ذكرت دينا لا محالة انه‏
من خير اديان البرية دينا (11)

 

بحضرت صادق عرض كردند كه(اهل سنت) گمان كنند كه ابوطالب كافر بوده است فرمود دروغ گويند چگونه كافر بود در حاليكه ميگفت:

 

ألم تعلموا انا وجدنا محمدا
نبيا كموسى خط فى اول الكتب (12)

 

شيخ سليمان بلخى صاحب كتاب ينابيع المودة درباره ابوطالب گويد:

و حامى النبى و معينه و محبه اشد حبا و كفيله و مربيه و المقر بنبوته و المعترف برسالته و المنشد فى مناقبه ابياتا كثيرة و شيخ قريش ابوطالب. (13)

 

يعنى ابوطالب كه رئيس و بزرگ قريش بود حامى و كمك پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم بود و او را بسيار دوست داشت و كفيل معيشت و مربى آنحضرت بود و بنبوتش اقرار و برسالتش اعتراف داشت و در مناقب او اشعار زيادى سروده است.(درباره اثبات ايمان ابوطالب مطالب زيادى در كتب دينى‏نوشته شده و كتابهاى مستقلى نيز مانند كتاب ابوطالب مؤمن قريش برشته تأليف در آمده است) .

بارى ولادت على عليه السلام در اندرون كعبه مفاخر بنى هاشم را جلوه تازه‏اى بخشيد و شعراى عرب و عجم در اينمورد اشعار زيادى سروده‏اند كه در خاتمه اين فصل بچند بيت از سيد حميرى ذيلا اشاره ميگردد.

 

ولدته فى حرم الاله امه‏
و البيت حيث فنائه و المسجد
بيضاء طاهرة الثياب كريمة
طابت و طاب وليدها و المولد
فى ليلة غابت نحوس نجومها
و بدت مع القمر المنير الاسعد
ما لف فى خرق القوابل مثله‏
الا ابن امنة النبى محمد (14)

 

مادرش او را در حرم خدا زائيد در حاليكه بيت و مسجد الحرام آستانه او بود.

آن مادر نورانى كه لباسهاى پاكيزه ببر داشت و خود پاكيزه بود و مولود او و محل ولادت نيز پاكيزه بود.

 

در شبى كه ستاره‏هاى منحوسش ناپيدا بوده و سعيدترين ستاره بهمراه ماه پديد آمده بود .

 

قابله‏هاى(دنيا) هيچ مولودى را مانند او لباس نپوشاينده‏اند(يعنى هرگز مولودى مانند او بدنيا نيامده) بجز پسر آمنه محمد پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم.

 

پى‏ نوشتها:

 

(1) حبشى‏هاى فيل سوار كه باصحاب فيل سوار كه باصحاب فيل مشهورند تحت فرماندهى ابرهه براى ويران كردن كعبه بمكه آمده بودند كه خداوند همه آنها را هلاك نمود و خود ابرهه نيز آخرين نفر بود كه بهلاكت رسيد چنانكه در قرآن كريم فرمايد: (ألم تر كيف فعل ربك باصحاب الفيل؟) اعراب حجاز آن سال را مبارك شمرده و نامش را عام الفيل گذاشتند و ولادت نبى اكرم نيز در همانسال بوده است تا 71 سال پس از آنواقعه يعنى تا سال 18 هجرى عام الفيل مبدأ تاريخ مسلمين بود ولى در سال مزبور كه ششمين سال خلافت عمر بود برهنمائى حضرت امير از عام الفيل صرفنظر و سال هجرت نبوى مبدأ تاريخ مسلمانان قرار گرفت.

 

(2) ابوطالب پيش از ولادت على عليه السلام داراى سه پسر ديگر هم بود كه به ترتيب عبارتند از طالب،عقيل،جعفر.

 

(3) امالى صدوق مجلس 27 حديث 9ـروضة الواعظين جلد 1 ص 76ـبحار الانوار جلد 35 ص 8ـكشف الغمه ص .19

 

(4) فصول المهمه ص .14

 

(5) اى پروردگار صاحب شب تاريك و ماه نور دهنده از حكم مقضى خود براى ما آشكار كن كه اسم اين كودك را چه بگذاريم.

 

(6) شما دو نفر (ابوطالب و فاطمه) اختصاص يافتيد بفرزند پاكيزه و برگزيده و پسنديده پس نام او على است و على از نام خداوند على الاعلى مشتق شده است.

 

(7) ينابيع المودة باب 56 ص 255 ـكفاية الطالب ص .406

(8) من آنكسم كه مادرم نام مرا حيدر نهاد،شير بيشه‏ام چنان شيرى كه زورمند و پنجه افكن باشد.

(9) اعلام الورىـاصول كافى جلد 2 ابواب تاريخـامالى صدوق مجلس 51 حديث .14

(10) امالى صدوق مجلس 89 حديث 12 و 13ـروضة الواعظين جلد 1 ص 139

(11) بحار الانوار جلد 35 ص 124ـمرا(بدين خود) دعوت كردى و من دانستم كه يقينا تو خير خواه منى و تو از اين پيش راستگو و امين بودى و دينى را بمردم عرضه داشتى كه آن بهترين اديان است.

(12) اصول كافى جلد 2 باب ابواب التاريخـآيا ندانستيد كه ما محمد(ص) را مانند موسى به پيغمبرى يافتيم كه در كتابهاى گذشته نامش نوشته شده است.

(13) ينابيع المودة باب 52 ص .152

(14) روضة الواعظين جلد 1 ص .81

 

ميلاد موعود

 

295329_523991817631069_997484097_n

1 – میلاد امام مهدی (عج)

منبع سایت مجیر

ميلاد موعود

 حكيمه خاتون, دختر امام محمد تقى (عليه السلام) و عمه امام حسن عسكرى (عليه السلام) مى فرمايد: ابا محمد, حسن بن على (عليه السلام) شخصى را نزد من فرستاد و پيغام داد:
! ((عمه جان امشب براى . افطار نزد ما بيا كه شب نيمه شعبان است, خداوند – تبارك و تعالى – امشب حجت خود را كه حجت او در روى زمين است, آشكار مى سازد))
? من خدمت آن حضرت شرفياب شدم, عرض كردم: مادر او كيست
فرمود: نرجس.
عرض كردم: فدايت گردم; قسم به خدا! من اثرى از حاملگى در او نمى بينم.
فرمود: بدان! حقيقت همين است كه من به تو مى گويم.
پس از اين گفت و گو وارد اندرون خانه حضرت شده سلام كردم و نشستم. نرجس خاتون كفش مرا درآورده و فرمود: بانوى من! حالتان چطور است?
عرض كردم: بانوى من و خاندان من, تو هستى.
فرمود: اين چه حرفى است كه مى زنيد (من كجا و اين مقام بزرگ?) عرض كردم: دخترم! خداوند – تبارك و تعالى -. امشب پسرى به تو عطا خواهد نمود كه سرور دنيا æ آخرت است
آنگاه او در حالى كه آثار حجب æ حيا در او نمايان بود آرام نشست. پس از آن كه نماز عشا را خواندم و افطار كردم, به بستر رفته و خوابيدم. نيمه شب براى اداى نماز شب برخاستم. وقتى نمازم به پايان رسيد, نرجس خاتون خوابيده بود و هيچ اثرى از زايمان در او ديده نمى شد. مشغول تعقيبات نماز شدم. دوباره خوابيدم; ناگهان با هراس از خواب پريدم, ديدم نرجس خاتون آرميده و خواب است.
در اين هنگام, به وعده امام شك كردم. ناگاه امام (عليه السلام) از اتاق خويش با صداى بلند فرمود: ((عمه جان عجله نكن نزديك است)!.)
شروع به قرائت سوره ((الم سجده)) و ((يس)) نمودم. هنگام قرائت من, نرجس خاتون با هراس از خواب پريد. به طرف او رفتم و گفتم: اسم الله عليك, (1)  ? آيا چيزى احساس مى كنى))
فرمود ((آرى, عمه جان))!.
عرض كردم: برخود مسلط باش و دل قوى دار, اين همان است كه به تو گفتم.
آنگاه دوباره به خواب رفتم در حالى كه او كاملا براى زايمان آماده شده بود. ديگر چيزى نفهميدم تا اين كه حضور مولايم حضرت حجت (عليه السلام) را احساس كردم. بيدار شدم, روانداز را كنار زدم ديدم در سجده است. او را در آغوش كشيدم. . بسيار پاكيزه بود
در اين هنگام ابا محمد, حسن بن على (عليه السلام) با صداى بلند فرمود:. (! (عمه جان فرزندم را بياور))
او را به نزد حضرت (عليه السلام) بردم, آن بزرگوار كودك را روى يك دست خود گذاشت و دست ديگر را بر پشت او نهاد و پاهايش را به سينه چسبانيد. آنگاه زبان مبارك را در دهان آن طفل چرخاند و دست بر چشمها و گوشها و مفاصل او كشيد و فرمود: (. (پسر سخن بگو))
آن مولود مسعود فرمود: اشهد اءن لا اله الا الله وحده لاشريك له, و اءشهد ان محمد رسول الله (صلى الله و عليه و آله و سلم)
آنگاه بر على اميرالمؤمنين (عليه السلام) و يك يك ائمه معصومين (عليهم السلام) درود فرستاد تا رسيد به پدر بزرگوار خود, چشم باز كرد و بر آن حضرت سلام نمود.
امام حسن عسكرى (عليه السلام) فرمود: ((عمه جان او را به نزد مادرش ببر تا بر او نيز سلام كند)!).
او را گرفتم و به نزد مادرش بردم; بر مادر خود نيز سلام نمود, پس او را به اتاق امام (عليه السلام) باز گرداندم.
حضرت (عليه السلام) فرمود: ((عمه جان روز هفتم نيز نزد ما بيا).)
بامدادان كه خورشيد دميد به اتاق امام (عليه السلام) بازگشتم تا با ايشان خداحافظى كنم. وقتى روپوش از گهواره آن مولود مسعود را كنار زدم او را نيافتم. به حضرت عرض كردم: فدايت شوم! سرورم چه شد?
فرمود: او را به همان كسى كه مادر موسى (عليه السلام) فرزندش را سپرد, سپردم.
روز هفتم به خدمت حضرت (عليه السلام) شرفياب شدم. سلام كردم و در محضرش نشستم. فرمود: ((فرزندم را نزد من بياور)!)
سرورم را در قنداقه اى نزد حضرت (عليه السلام) آوردم, و آن بزرگوار مجددا مانند بار اول زبان در دهان او چرخانيد; گويى كه به او شير يا عسل مى خورانيد. آنگاه فرمود: ((پسرم سخن بگو)!)
فرمود: ((اشهد اءن لا اله الا الله)) و حضرت پيامبر محمد مصطفى (صلى الله عليه و آله و سلم) را درود و ثنا گفت, و بر على اميرالمؤمنين (عليه السلام ) و يك يك ائمه (عليهم السلام) درود فرستاد تا به پدر بزرگوار خود رسيد, آنگاه اين آيه را تلاوت نمود:
بسم الله الرحمن الرحيم, و نريد ان نمن على الذين استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثين, و نمكن لهم فى الارض و نرى فرعون و هامان و جنود هما منهم ما كانوا يحذرون  (2)
((و خواستيم بر كسانى كه در آن سرزمين فرو دست شده بودند منت نهيم و آنان را پيشوايان (مردم) گردانيم, و ايشان را وارث (زمين) كنيم, . و در زمين قدرتشان دهيم و (از طرفى) به فرعون و هامان و لشكريانشان آنچه را كه از جانب آنان بيمناك بودند, بنمايانيم))
موسى بن محمد – كه راوى اين حديث شريف است – مى گويد: اين حديث را از عقبه, خادم امام حسن عسكرى (عليه السلام), او گفته حكيمه (عليه السلام) را تصديق كرد. نيز پرسيدم (3)


1 – معمولا وقتى كسى با هراس از خواب مى پرد نام خدا را بر او جارى مى سازند و مى گويند: ((بسم الله الرحمن الرحيم))
2 – سوره قصص, آيه 5 و 6.
3 – كمال الدين, ج 2 ص 424-426, بحار الانوار, ج 51 ص 2 تا 4.