Author: علی خانی

خلاصه زندگینامه حضرت معصومه علیها سلام

خلاصه زندگینامه حضرت معصومه علیهاسلام

 

حضرت فاطمه معصومه (س) در روز اول ذيقعده سال 173 هجري، در شهر مدينه چشم به جهان گشود. اين بانوي بزرگوار، از همان آغاز، در محيطي پرورش يافت که پدر و مادر و فرزندان، همه به فضايل اخلاقي آراسته بودند. عبادت و زهد، پارسايي و تقوا، راستگويي و بردباري، استقامت در برابر ناملايمات، بخشندگي و پاکدامني و نيز ياد خدا، از صفات برجسته اين خاندان پاک سيرت و نيکو سرشت به شمار مي رفت. پدران اين خاندان، همه برگزيدگان و پيشوايان هدايت، گوهرهاي تابناک امامت و سکان داران کشتي انسانيت بودند.

 

حضرت معصومه (س)

 

سرچشمه دانش

حضرت معصومه (س) در خانداني که سرچشمه علم و تقوا و فضايل اخلاقي بود، پرورش يافت. پس از آنکه پدر بزرگوار آن بانوي گرامي به شهادت رسيد، فرزند ارجمند آن امام، يعني حضرت رضا (ع) عهده دار امر تعليم و تربيت خواهران و برادران خود شد و مخارج آنان را نيز بر عهده گرفت. در اثر توجهات زياد آن حضرت، هر يک از فرزندان امام کاظم (ع) به مقامي والا دست يافتند و زبانزد همگان گشتند. ابن صباغ ملکي در اين باره ميگويد: ?هر يک از فرزندان ابي الحسن موسي معروف به کاظم، فضيلتي مشهور دارد?. بدون ترديد بعد از حضرت رضا (ع) در ميان فرزندان امام کاظم (ع)، حضرت معصومه (س) از نظر علمي و اخلاقي، والامقام ترين آنان است. اين حقيقت از اسامي، لقب ها، تعريف ها و توصيفاتي که ائمه اطهار (ع) از ايشان نموده اند، آشکار است و اين حقيقت روشن مي سازد که ايشان نيز چون حضرت زينب (س) ?عالمه غير معلمه? بوده است.

 

مظهر فضايل

حضرت فاطمه معصومه (س) مظهر فضايل و مقامات است. روايات معصومان (ع) فضيلت ها و مقامات بلندي را به آن حضرت نسبت مي دهد. امام صادق (ع) در اين باره مي فرمايند: ?آگاه باشيد که براي خدا حرمي است و آن مکه است؛ و براي پيامبر خدا حرمي است و آن مدينه است. و براي اميرمؤمنان حرمي است و آن کوفه است. بدانيد که حرم من و فرزندانم بعد از من، قم است. آگاه باشيد که قم، کوفه کوچک ماست، بدانيد بهشت هشت دروازه دارد که سه تاي آن ها به سوي قم است. بانويي از فرزندان من به نام فاطمه، دختر موسي، در آن جا رحلت مي کند که با شفاعت او، همه شيعيان ما وارد بهشت  مي شوند؟

 

مقام علمي حضرت معصومه (س)

حضرت معصومه (س) از جمله بانوان گرانقدر و والا مقام جهان تشيع است و مقام علمي بلندي دارد. نقل شده که روزي جمعي از شيعيان، به قصد ديدار حضرت موسي بن جعفر (ع) و پرسيدن پرسش هايي از ايشان، به مدينه منوره مشرف شدند. چون امام کاظم (ع) در مسافرت بود، پرسش هاي خود را به حضرت معصومه (س) که در آن هنگام کودکي خردسال بيش نبود، تحويل دادند. فرداي آن روز براي بار ديگر به منزل امام رفتند، ولي هنوز ايشان از سفر برنگشته بود. پس به ناچار، پرسش هاي خود را باز خواستند تا در مسافرت بعدي به خدمت امام برسند، غافل از اين که حضرت معصومه (س) جواب پرسش ها را نگاشته است. وقتي پاسخ ها را ملاحظه کردند، بسيار خوشحال شدند و پس از سپاسگزاري فراوان، شهر مدينه را ترک گفتند. از قضاي روزگار در بين راه با امام موسي بن جعفر (ع) مواجه شده، ماجراي خويش را باز گفتند. وقتي امام پاسخ پرسش ها را مطالعه کردند، سه بار فرمود: پدرش فدايش.

 

فضيلت زيارت

دعا و زيارت، پر و بال گشودن از گوشه تنهايي، تا اوج با خدا بودن است. دعا و زيارت، جامي است زلال از معنويت ناب درکام عطشناک زندگي؛ و زيارت حرم معصومه (س)، بارقه اميدي در فضاي غبارآلود زمانه، فرياد روح مهجور در هنگامه غفلت و بي خبري، و نسيمي فرحناک و برخاسته از باغستان هاي بهشت است. زيارت مرقد فاطمه معصومه (س)، به انسان اعتماد به نفس مي دهد، و او را از غرق شدن در گرداب نوميدي باز مي دارد و به تلاش بيشتر دعوت مي کند. زيارت مزار با صفاي کريمه اهل بيت (س)، سبب مي شود که زائر حرم، خود را نيازمند پروردگار ببيند، در برابر او خضوع کند، از مرکب غرور و تکبر- که سرچشمه تمامي بدبختي ها و سيه روزي هاست- فرو آيد و حضرت معصومه (س) را واسطه درگاه پروردگار عالميان قرار دهد. بر همين اساس است که براي زيارت آن حضرت، پاداش بسيار بزرگي وعده داده شده و آن، ورود به بهشت است. در اين باره از امام جواد (ع) نقل شده که فرمود: ?هر کس عمه ام را در قم زيارت کند، بهشت از آن اوست?.

 

برگزيدن شهر قم

پس از آنکه حضرت معصومه (ع) به شهر ساوه رسيد، بيمار شد. چون توان رفتن به خراسان را در خود نديد، تصميم گرفت  به قم برود. يکي از نويسندگان در اين باره که چرا حضرت معصومه (س) شهر قم را برگزيد، مي نويسد: ?بي ترديد مي توان گفت که آن بانوي بزرگ، روي ملهم و آينده نگر داشت و با توجه به آينده قم و محوريتي که بعدها براي اين سرزمين پيش  مي آيد – محوريتي که آرامگاه ايشان مرکز آن خواهد بود – بدين ديار روي آورد. اين جريان به خوبي روشن مي کند که آن بانوي الهي، به آينده اسلام و موقعيت اين سرزمين توجه داشته و خود را با شتاب بدين سر زمين رسانده و محوريت و مرکزيت آن را با مدفن خود پايه ريزي کرده است.

 

زيارت حضرت معصومه (س) از منظر روايات

درباره فضيلت زيارت حضرت معصومه (س) روايات فراواني از پيشوايان معصوم رسيده است. از جمله، هنگامي که يکي از محدثان برجسته قم، به نام ?سعد بن سعد? به محضر مقدس امام رضا (س) شرفياب مي شود، امام هشتم خطاب به ايشان مي فرمايد: ?اي سعد! از ما در نزد شما قبري است?. سعد مي گويد: فدايت شوم! آيا قبر فاطمه دختر موسي بن جعفر (س) را مي فرماييد؟ مي فرمايد: ?آري، هر کس او را زيارت کند، در حالي که به حق  او آگاه باشد، بهشت از آن اوست؟

پيشواي جهان تشيع امام جعفر صادق (س) نيز در اين باره مي فرمايد: ?هر کس او را زيارت کند، بهشت بر او واجب گردد?. و در حديث ديگري آمده است: ?زيارت او، هم سنگ بهشت است؟

 

زيارت مأثور درباره حضرت معصومه (ع)

يکي از ويژگيهاي حضرت معصومه (س)، ورود زيارتنامه اي از سوي معصومان (س) درباره ايشان است که پس از حضرت فاطمه زهرا (س)، او تنها بانوي بزرگواري است که زيارت مأثور دارد. بانوان برجسته اي چون: آمنه بنت وهب، فاطمه بنت اسد، خديجه بنت خويلد، فاطمه ام البنين، زينب کبري، حکيمه خاتون و نرجس خاتون که هيچ شک و ترديدي در مقام بلند و جايگاه رفيع  آن ها نيست. هيچ کدام زيارت مأثور از سوي معصومان (س) ندارند و اين نشان دهنده مقام والاي اين بانوي گرانقدر اسلام است. باشد که شيعيان و پيروان اهل بيت عصمت و طهارت (س) به ويژه بانوان، اين مقام بزرگ و عالي را پاس بدارند و همواره الگو و مظهر عفاف و تقوا و حيا باشند. تنها در اين صورت است که روح باعظمت اين بانوي بزرگ از همه ما خشنود خواهد شد.

 

امام رضا (ع) و لقب معصومه

حضرت فاطمه معصومه (س) بانويي بهشتي، غرق در عبادت و نيايش، پيراسته از زشتي ها و شبنم معطر آفرينش است. شايد يکي از دلايل «معصومه» ناميدن اين بانو، آن باشد که عصمت مادرش حضرت زهرا (س) در او تجلي يافته است. بر اساس پاره اي از روايات، اين لقب از سوي امام رضا (ع) به اين بانوي والامقام اسلام وارد شده است؛ چنان که فقيه بلند انديش و سپيد سيرت شيعه، علامه مجلسي (ع) در اينباره ميگويد: امام رضا (ع) در جايي فرمود: «هرکس معصومه را در قم زيارت کند، مانند کسي است که مرا زيارت کرده است».

 

کريمه اهل بيت

حضرت معصومه (س) در زبان دانشمندان و فقيهان گران قدر شيعه، به لقب ?کريمه اهل بيت? ياد مي شود. از ميان بانوان اهل بيت، اين نام زيبا تنها به آن حضرت اختصاص يافته است. بر اساس روياي صادق و صحيح نسب شناس گرانقدر، مرحوم آيت الله مرعشي نجفي، اين لقب از طرف امام صادق (ع) بر حضرت معصومه (س) اطلاق شده است. در اين رؤيا، امام صادق (ع) به آيت الله نجفي که با دعا و راز و نياز، تلاش پيگيري را براي يافتن قبر مطهر حضرت زهرا (س) آغاز کرده خطاب فرمود: برتو باد به کريمه اهل بيت.

 

القاب حضرت معصومه (س)

به طور کلي، سه زيارت نامه براي حضرت معصومه (س) ذکر شده که يکي از آن ها مشهور و دو تاي ديگر غير مشهور است. اسامي و لقب هايي که براي حضرت معصومه (س) در دو زيارت نامه غير مشهور ذکر شده؛ به قرار ذيل است: طاهره (پاکيزه)،  حميده (ستوده)؛ بِرّه (نيکوکار)؛ رشيده (حد يافته)؛ تقّيه (پرهيزگار)؛ رضّيه (خشنود از خدا)؛ مرضيّه (مورد رضايت خدا)؛ سيده صديقه (بانوي بسيار راستگو)؛ سيده رضيّه مرضّيه (بانوي خشنود خدا و مورد رضاي او)؛ سيدةُ نساء العالمين (سرور زنان عالم). هم چنين محدثّه و عابده از صفات و القابي است که براي حضرت معصومه (س) عنوان شده است.

 

شفاعت حضرت معصومه (س) 

بالاترين جايگاه شفاعت، از آن رسول گرامي اسلام است که در قرآن کريم، از آن به ?مقام محمود? تعبير شده است. همين طور دو تن از بانوان خاندان رسول مکرم اسلام، شفاعت گسترده اي دارند که بسيار وسيع و جهان شمول است و مي تواند همه اهالي محشر را فرا گيرد. اين دو بانوي عالي قدر، صديقه اطهر، حضرت فاطمه زهرا (س) و شفيعه روز جزا، حضرت فاطمه معصومه (س) هستند. در مورد شفاعت گسترده حضرت زهرا (س) همين بس که شفاعت، مهريه آن حضرت است و به هنگام ازدواج، پيک وحي طاقه ابريشمي از سوي پروردگار آورد که در آن، جمله ?خداوند مهريه فاطمه زهرا را، شفاعت گنهکاران از امت محمد (ص) قرار داد?، اين حديث از طريق اهل سنت نيز نقل شده  است. پس از فاطمه زهرا (س) از جهت گستردگي شفاعت، هيج بانويي به شفيعه محشر، حضرت معصومه (س) نمي رسد. بر همين اساس است که حضرت امام جعفر صادق (ع) فرمودند: ?با شفاعت او، همه شيعيان ما وارد بهشت مي شوند?.

 

سرّ قداست قم

در احاديث فراواني به قداست قم اشاره شده است. از جمله امام صادق (ع) قم را حرم اهل بيت (ع) معرفي و خاک آن را، پاک و پاکيزه تعبير کرده است. همچنين ايشان در ضمن حديث مشهوري که درباره قداست قم به گروهي از اهالي ري بيان کردند، فرمودند: ?بانويي از فرزندان من به نام فاطمه دختر موسي، در آن جا رحلت مي کند که با شفاعت، او همه شيعيان ما وارد بهشت مي شوند?. او مي گويد: من اين حديث را هنگامي از امام صادق (ع) شنيدم که حضرت موسي بن جعفر(ع) هنوز ديده به جهان نگشوده بود. اين حديث والا، از رمز شرافت و قداست قم پرده برمي دارد و روشن مي سازد که اين همه فضيلت و شرافت اين شهر که در روايات آمده، از ريحانه پيامبر، کريمه اهل بيت (س)، مهين بانوي اسلام، حضرت معصومه (س) سرچشمه مي گيرد که در اين سرزمين ديده از جهان فرو مي بندد و گرد و خاک اين سرزمين را، توتياي ديدگان حور و ملايک مي کند.

 

محبت و مباهات حضرت معصومه (س) به امام هشتم

مدت 25 سال تمام، حضرت رضا (ع) تنها فرزند نجمه خاتون بود. پس از يک ربع قرن انتظار، سرانجام ستاره اي تابان از دامان نجمه درخشيد که هم سنگ امام هشتم (ع) بود و امام (ع) توانست والاترين عواطف انباشته شده و در سوداي دلش را بر او نثار کند. بين حضرت معصومه و برادرش امام رضا (ع) عواطف سرشار و محبت شگفت انگيزي بود که قلم از ترسيم آن عاجز است. در يکي از معجزات امام کاظم (ع) که حضرت معصومه (ع) نيز نقشي دارد، هنگامي که نصراني مي پرسد: شما که هستيد؟ مي فرمايد: ?من معصومه، خواهر امام رضا (ع) هستم?. اين تعبير، از محبت سرشار آن حضرت به برادر بزرگوارش امام رضا (ع) و نيز از مباهات ايشان به اين خواهر- برادري سرچشمه مي گيرد.

 

سرآمد بانوان

فاطمه معصومه (س) از جهت شخصيت فردي و کمالات روحي، در بين فرزندان موسي بن جعفر (ع) بعد از برادرش، علي بن موسي الرضا (ع) در والاترين رتبه جاي دارد. اين درحالي است که بنا بر مستندات رجالي، فرزندان دختر امام کاظم (ع) دست کم هجده تن بوده اند و فاطمه در بين اين همه بانوي گران قدر، سرآمد بوده است. حاج شيخ عباس قمي آنگاه که از دختران موسي بن جعفر (ع) سخن مي گويد، درباره فاطمه معصومه (س) مي نويسد: ?بر حسب آنچه به ما رسيده، افضل آن ها، سيده جليله معظمه، فاطمه بنت امام موسي (ع) معروف به حضرت معصومه است.

 

فضيلت بي نظير 

شيخ محمد تقي تُستري، در قاموس الرجال، حضرت معصومه (س) را به عنوان بانوي اسوه معرفي کرد و فضيلت وي را در ميان دختران و پسران حضرت موسي بن جعفر (ع)، غير از امام رضا (ع) بي نظير دانسته است. ايشان در اين زمينه چنين مي نويسند:  ?در ميان فرزندان امام کاظم (ع) با آن همه کثرتشان، بعد از امام رضا (ع) کسي هم شأن حضرت معصومه (س) نيست?.  بي گمان اين گونه اظهار نظرها و نگرش به شخصيت فاطمه دختر موسي بن جعفر (ع) بر برداشت هايي استوار است که از متن و روايات وارده از ائمه اطهار (ع) به دست آمده است. اين روايت ها، مقام هايي را براي فاطمه معصومه (س) برشمرده اند؛ مقامي که نظير آن، براي ديگر برادران و خواهران وي ذکر نکرده اند و به اين ترتيب، نام فاطمه معصومه (س) درشمار زنان برتر جهان قرار گرفته است.

 

غروب غمگين

حضرت فاطمه (س) پس از  ورود به شهر قم، تنها هفده روز در قيد حيات بود و سپس دعوت حق را لبيک گفت و به سوي بهشت برين پرواز کرد. اين حادثه در سال 201 هجري رخ داد. سلام بر اين بانوي بزرگوار اسلام از روز طلوع تا لحظه غروب. درود بر روح تابناک معصومه (س) که اينک آفتاب حرم باصفايش، زمين قم را نوراني کرده است. سلام بر سالار زنان جهان و فرزند پيام آوران مهر و مهتران جوانان بهشتي. اي فاطمه! در روز قيامت، شفيع ما باش که تو در نزد خدا، جايگاهي ويژه براي شفاعت داري.

منبع خبر سایت نائینی های مقیم قم : لینک

http://www.naeiniha-qom.com/biography/126-%D8%AE%D9%84%D8%A7%D8%B5%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%AD%D8%B6%D8%B1%D8%AA-%D9%85%D8%B9%D8%B5%D9%88%D9%85%D9%87-(%D8%B3).html

 

وقتی پدر و مادر همه ما انسانها بعد از خطایی که کردند و

بنام خدای مهربون

………….از وقتی پدر و مادر همه ما انسانها بعد از خطایی که کردند و از بهشت اولیه به زمین فرستاده می شدند خدا به انها گفت که در زمین اوضاع متفاوتی در انتظار اونهاست.

عزیزان همیشه جنبه ها خوب بد در تمام جوامع با کم و زیادش دیده میشه گاهی در یک فامیل یا خانواده اینگونه تضاد ها هست. چرا راه دور بریم در وجودهر یک از ما تضاد هست از اصل هم در سرشت آدم ها تضادها گذاشته شده نه اینکه باید این تضاد را بگویییم بایستی باقی بمونن نه / فراموش نکنیم که طبق آیه شریفه فجور و تقوا هر دو به انسان الهام شده /

……قیمت واقعی و مرحله ای و نهایی هر فرد به اینه که کدام جنبه خودش را تقویت می کند و کدام را مهار می کند و در بهترین حالت بدیها را از خود طرد می کنه و میشه یکپارچه خوبی و صفا. /

حالا ما اولا باید تکلیف باخودمون روشن کنیم می خواهیم کج بریم یا نه راه درست و صراط مستقیم را انتخاب می کنیم سعی می کنیم از بدی ها هر چه بیشتر فاصله بگیریم خوب و خوبتر بشیم به دیگران هم بقدر وسعمان کمک کنیم البته با خیر خواهی و کلام خیر به خوبی و معروف دعوت کنیم . از بدیهای دیگران خیلی کلافه نشیم و سعی کنیم در وحله اول با نوع عمل صحیح خودمون و درکنارش با کلام مشفقانه دیگران راهم به خوبی ها و صالحات دعوت کنیم. /

حرف آخر من هم اینه که اگر اشتباهی در کلام و رفتار دیگران دیدیم نگیم همه بدن اگر کسی کار اشتباهی کرد به کارش به نحو درست انتقاد بجا داشته باشیم به جای کار اشتباهش شخصیت طرف را هدف قرار ندیم. بالاخره باید صبور بود و دعوت به خیر کرد.

هر کدام از ما ممکنه اشتباهاتی را داشته باشیم . در وحله اول اشتباهات خودمون را در پی اصلاحش باشیم و به دیگران هم کمک کنیم حتی اونایی که فکر می کنیم خیلی بد هستند.

التماس دعا

دیدگاه اهل بیت «ع» راجع به سبّ و لعن چیست؟

دیدگاه اهل بیت «ع» راجع به سبّ و لعن چیست؟

دیدگاه اهل بیت «ع» راجع به سبّ و لعن چیست؟ 
از خدا پروا کنید و با هرکس همدم می شوید به نیکویی همنشینی کنید و با همسایگان خوشرفتار باشید و امانت را به صاحبانش برگردانید و مردم را خوک نخوانید. اگر شیعه ما هستید همانگونه که ما سخن می گوییم سخن بگویید و مانند ما رفتار کنید تا براستی شیعه ما باشید

 

 پرهیز از دشنام گویی، اصلی قرآنی
تجربه نشان داده که هیچگاه دشنام گفتن به مقدسات دیگران موجب تغییر دیدگاه دیگران نمی شود بلکه برعکس آنان را به لجاجت و مقابله به مثل وادار می کند. از این رو اهل بیت(ع) به شیعیان یادآور می شدند که خداوند از دشنام گفتن – حتی نسبت به بتهای مشرکان- نهی فرموده است. خداوند می فرماید: « به معبود کسانى که غیر خدا را مى‏خوانند دشنام ندهید، مبادا آنها(نیز) از روى(ظلم و) جهل، خدا را دشنام دهند »[أنعام/108] بنابراین پرهیز از دشنام یک اصل قرآنی و اسلامی است.
اهل بیت(ع) نیز بر این اصل تأکید کرده اند از این رو استثنا قایل شدن برای آن در شرایط خاص نیازمند دلیل خاص است. در جنگ صفین برخی از اصحاب امیرالمؤمنین(ع) طرف مقابل را دشنام می دادند که آن حضرت فرمود: «بر شما روا نمی دانم که نفرینگر و دشنامگو باشید، و فحش دهید و اظهار نفرت کنید. ولى اگر کارهاى زشت آنان را بیان مى‏کردید و مى‏گفتید که رفتار و کردارشان چنین و چنان بوده، سخنى درست ‏تر گفته و عذرى رساتر آورده بودید»(1)
در اینجا امیرالمؤمنین(ع) در عینِ نهی از دشنامگویی ، یاران خود را به افشاگری درباره عملکردِ دشمن فرا می خواند. بنابراین پرهیز از دشنامگویی به معنای سکوت در مقابل انحرافات نیست بلکه به معنای روشنگریِ مؤدبانه و استدلالی است که احتمال هدایت مخاطبان را بیشتر می کند و در پیشگاه خداوند و در مقابل افکار عمومی نیز بهتر قابل دفاع است.
اگر شیعه ما هستید، مانند ما رفتار کنید
در روایتی دیگر خطاب به شیعیان آمده :« از خدا پروا کنید و با هرکس همدم می شوید به نیکویی همنشینی کنید و با همسایگان خوشرفتار باشید و امانت را به صاحبانش برگردانید و مردم را خوک نخوانید. اگر شیعه ما هستید همانگونه که ما سخن می گوییم سخن بگویید و مانند ما رفتار کنید تا براستی شیعه ما باشید» (2)
از این روایت دانسته می شود که در آن روزگار برخی از تندروها، پیروان مذاهب دیگر را با القابی زشت نامگذاری می کردند که اهل بیت(ع) از این رفتار زشت نهی فرمودند. در زمان ما نیز برخی از افراطیها از هر دو مذهب القاب زشتی به مخالفان خود می دهند که بی تردید ناروا و بر خلاف شیوه پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) می باشد.
در کتاب علل الشرایع(تألیف شیخ صدوق) که از منابع مهم شیعه است آمده که ابوحنیفه(پیشوای اهل سنت) نزد امام صادق(ع) شرفیاب شد و عرض کرد:«گروهی از شیعیان از سه خلیفه نخست به شدت بدگویی و اعلام بیزاری می کنند و مدعی هستند که شما چنین توصیه ای به آنان کرده اید» امام صادق(ع) فرمودند: «وای بر تو! من چنین چیزی نگفته ام» ابوحنیفه گفت : «اما آنها بسیار برای این کار اهمیت قایلند!» امام(ع) فرمودند:«از من چه انتظار داری؟» ابوحنیفه گفت:«اگر نامه ای برایشان بنویسید و من به آنان برسانم از این کار دست بر می دارند.» امام(ع) فرمودند:«[در اینصورت] سخنم را اطاعت نخواهند کرد.»(3)
گویا امام صادق(ع) نگران بودند که اگر چنین نامه ای توسط یک عالم سنی به گروهی از تندروهای شیعه در کوفه ابلاغ شود تأثیری نداشته باشد. اما از آنجا که امام(ع) براستی از تصریح مردم کوفه به لعن بزرگان اهل سنت ناخشنود بودند شخصاً نامه ای نوشتند و توصیه های فراوانی به شیعیان کردند از جمله اینکه باید با اهل سنت خوشرفتاری کرده، از تظاهر به دشنامگویی خودداری کنند. زیرا چنین رفتار ناشایستی جز اینکه طرف مقابل را به مقابله به مثل وادار کند سودی نخواهد داشت. از آن پس شیعیان آن نامه را در جایگاه نماز خود قرار می دادند و بعد از نماز می خواندند و تلاش می کردند به آن پایبند باشند.(4)
اهانت به معاویه ممنوع
یکی از نایبان خاص امام زمان(عج) شخصی را به کار دربانی گمارده بود اما پس از مدتی معلوم شد این دربان به معاویه لعنت و دشنام می دهد. نایب خاص(ره) پس از اطلاع از این موضوع او را از کار برکنار فرمود. از آن پس آن شخص تا مدتها التماس می کرد که سر کار خود برگردد اما نایب خاص (ره) دیگر او را به خدمت قبول نفرمود.(5)
گویی ایشان معتقد بودند که شیعیان باید حتی نسبت به حساسیت عده ای از اهل سنت که برای معاویه جایگاه قایل هستند، توجه داشته باشند و نباید تظاهر به بی احترامی به عقاید اهل سنت کنند.
از برخی از روایات بر می آید اصل تبری که از نظر ما شیعیان یکی از فروع دین است باید بصورت «لعن ستمکاران بطور کلی» باشد و نباید با ذکر نام و بصورت صریح باشد. کلینی از امام باقر(ع) نقل کرده که فرزندِ یکی از سرانِ شرک، اسلام آورده و در رکاب پیامبر(ص) بود. یکبار ابوبکر در حضور او پدر مشرکش را لعنت کرد که او خشمگین شد و به ابوبکر پاسخی تند داد. در آن هنگام پیامبر(ص)- به عنوان یک سیره همیشگی – فرمودند: «وقتی مشرکان را لعن و بدگویی می کنید بطور کلی سخن بگویید نه بطور خاص (با ذکر نام) که فرزندانشان (که اکنون در شمار مسلمانان هستند) خشمگین شوند» (6)
باید از لعنی که باعث کدورت میشود پرهیز کرد
طبق این روایت پیامبر اکرم(ص) از لعن صریح مشرکان با ذکر نام، نهی فرمود تا موجب دودستگی بین مسلمانان نشود. معنای این سخن اینست که به جای لعن با ذکر نام مثلا بگویند:«اللهم العن الظالمین». از این روایت می توان فهمید که به طور کلی لعن افراد با ذکر نام – حتی درباره مشرکان – اگر موجب کدورت میان مسلمانان شود روا نیست و باید از آن پرهیز شود.
به عنوان یک مصداق باید گفت آنچه پس از عصر صفوی در برخی از محافل تحت عنوان «عید الزهرا» رواج یافت امری غیردینی و بر خلاف سیره پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) بوده است. از این رو بسیاری از مراجع تقلید شیعه به صراحت آن را خرافی و حرام اعلام کرده اند. حدیثی که برخی از افراطیها برای توجیه این مراسم خرافی مورد استناد قرار می دهند نیز به اعتقاد محققان جعلی و فاقد اعتبار است. در این باره کتابی خواندنی با عنوان « نهم ربیع ؛ جهالت ها خسارت ها» منتشر شده است. این کتاب که توسط “مهدی مسائلی” تألیف شده است.
تفاوت نص نسخه قدیمی زیارت عاشورا با نسخه جدید
نکته دیگر درباره زیارت شریف عاشوراست که در قدیمی ترین نسخه آن عبارت «اللهم خُصَّ أنت اول ظالم باللَّعن و ابدأ به أولاً ثم الثانی و الثالث والرابع» – که فعلا رایج و مشهور است – وجود ندارد و به جای آن لعن کلی و عمومی به این صورت آمده است :« اللهم خُصَّ أنت أول ظالم ظلم آل نبیک باللعن ثم العن أعداء آل محمد من الأولین و الاخرین» این نسخه ی زیارت عاشورا در کتاب «کامل الزیارات» – که از تألیفات ابن قولویه قمی(از استادان شیخ مفید) است- آمده و از جهاتی از نسخه متداول معتبرتر می باشد اما متاسفانه کمتر مورد توجه مردم قرار گرفته است. در میان کتب دعای معاصر «منتخب الادعیه» که زیر نظرعلامه سید مرتضی عسکری(ره) تدوین شده این متن را نقل کرده است. (7)
پانوشت:
1 – نهج البلاغه[چاپ دارالهجره قم] خطبه 206 ص323 و نصر بن مزاحم، وقعة صفین [چاپ قاهره] ص103 ؛ ابوحنیفه دینوری، الأخبار الطوال[چاپ منشورات الرضی، قم] ص 165 ؛ ابن أعثم کوفی،الفتوح [چاپ بیروت] ‏ج2 ص543
2 -قاضی نعمان مغربی، دعائم ‏الإسلام[چاپ مصر] ج1 ص61 و میرزا حسین نوری ، مستدرک‏ الوسائل[چاپ قم]: ج 8 ص311
3 – محمد بن بابویه صدوق، علل الشرائع، [انتشارات مکتبة الداورى، قم‏]ج1 باب 81 ص91 و محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار [چاپ بیروت] ج 2 ص294
4 – محمد بن یعقوب کلینی، الکافی[چاپ تهران] ج8 ص 2 تا 14 و محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار [چاپ بیروت] ج71 باب 14 ص 217 و ج 75 باب 3 ص 215
5 – محمد بن حسن طوسی، الغیبة [چاپ قم] ص : 386 و محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار [چاپ بیروت] ج : 51 ص : 357
6- محمد بن یعقوب کلینی، الکافی[چاپ تهران] ج8 ص69 . این ماجرا در مصادر تاریخی نیز آمده است: بلاذری، أنساب الأشراف[چاپ بیروت] ج1 ص160 و467 و ج6 ص44 ؛ واقدی، المغازی[چاپ بیروت] ‏ج3 ص925 و ابن حبیب هاشمی، المنمق[چاپ بیروت] ص294
7 – جعفر ابن قولویه قمی(وفات حدود 368هـ)، کامل ‏الزیارات[انتشارات مرتضویه، نجف اشرف]، صص174-179، باب71 و محمدباقر مجلسى ، بحارالأنوار [چاپ بیروت]ج98، ص292. و میرزا ابوالفضل تهرانى(قرن13ق). شفاء الصدور فی شرح زیارة العاشور[انتشارات مرتضوى، تهران]، ج1، ص44 و سید مرتضی عسکری، منتخب الأدعیه ، المجمع العلمی الاسلامی، تهران، 1404 ق. /1362 ش

کلام جالب امام علی(ع) با جنگاور سپاه دشمن

به مناسبت 17 شوال سالروز غزوه احزاب
کلام  جالب امام علی(ع) با جنگاور سپاه دشمن/

هر بار که فریاد عمرو براى مبارزه بلند مى‌شد، فقط على(ع) بر مى‌خاست و از پیامبر مى‌خواست که به میدان برود، ولى پیامبر(ص) موافقت نمى‌کرد، آخرین بار که على(ع) اجازه مبارزه خواست، پیامبر به على(ع) فرمود: این عمرو بن عبدود است! على(ع) فرمود: من هم على هستم!

خبرگزاری فارس: دیالوگ جالب امام علی(ع) با جنگاور سپاه دشمن/نقش یک ایرانی در سرنوشت‌سازترین غزوه صدر اسلام

 

منبع نقل مطلب  خبرگزاری فارس،

هفدهم شوال سال پنجم هجری گروه‌های مختلف دشمنان اسلام رهسپار مدینه شدند تا به خیال خود مرکز حکومت اسلامی را از بین ببرند، این غزوه به نام جنگ احزاب یا خندق معروف است.

 دفتر آیت‌الله مکارم شیرازی در یادداشتی به بیان ماجرای این غزوه و دلاوری‌های حضرت امیرالمؤمنین(ع) پرداخته است که در ادامه می‌آید:

جنگ احزاب، چنانکه از نامش پیداست، نبردى بود که در آن تمام قبائل و گروه‌هاى مختلف دشمنان اسلام براى کوبیدن «اسلام جوان» متحد شده بودند. بعضى از مورخان نفرات سپاه کفر را در این جنگ بیش از 10 هزار نفر نوشته‏اند، در حالى که تعداد مسلمانان از سه هزار نفر تجاوز نمى‌ کرد.

سران قریش که فرماندهى این سپاه را به عهده داشتند، با توجه به نفرات و تجهیزات جنگى فراوان خود، نقشه جنگ را چنان طراحى کرده بودند که به خیال خود با این یورش، مسلمانان را به کلى نابود سازند و براى همیشه از دست حضرت محمد(ص) و پیروان او آسوده شوند!

*نقش یک ایرانی در سرنوشت‌سازترین غزوه صدر اسلام

زمانى که گزارش تحرک قریش به اطلاع پیامبر اسلام(ص) رسید، حضرت شوراى نظامى تشکیل داد، در این شورا سلمان پیشنهاد کرد که در قسمت‌هاى نفوذپذیر اطراف مدینه خندقى کنده شود که مانع عبور و تهاجم دشمن به شهر شود.

این پیشنهاد تصویب شد و ظرف چند روز با همت و تلاش مسلمانان خندق آماده شد، خندقى که پهناى آن به قدرى بود که سواران دشمن نمى‌توانستند از آن با پرش بگذرند و عمق آن نیز به اندازه‏اى بود که اگر کسى وارد آن مى‌‌شد، به آسانى نمى‏‌توانست بیرون بیاید.

سپاه قدرتمند شرک با همکارى یهود از راه رسید، آنان تصور مى‌کردند که مانند گذشته در بیابان‌هاى اطراف مدینه با مسلمانان روبرو خواهند شد، ولى این بار اثرى از آنان در بیرون شهر ندیده و به پیشروى خود ادامه دادند و به دروازه شهر رسیدند و مشاهده خندقى ژرف و عریض در نقاط نفوذپذیر مدینه آنان را حیرت زده ساخت زیرا استفاده از خندق در جنگهاى عرب بى سابقه بود. ناگزیر از آن سوى خندق شهر را محاصره کردند.

محاصره مدینه مطابق بعضى از روایات حدود یک ماه به طول انجامید. سربازان قریش هر وقت به فکر عبور از خندق مى‌افتادند، با مقاومت مسلمانان و پاسداران خندق که با فاصله‌هاى کوتاهى در سنگرهاى دفاع موضع گرفته بودند، روبرو مى‌شدند و سپاه اسلام هر نوع اندیشه تجاوز را با تیراندازى و پرتاب سنگ پاسخ مى‌گفت. تیراندازى از هر دو طرف روز و شب ادامه داشت و هیچ یک از طرفین بر دیگرى پیروز نمى‌شد.

از طرف دیگر، محاصره مدینه توسط چنین لشکرى انبوه، روحیه بسیارى از مسلمانان را به شدت تضعیف کرد، به ویژه آنکه خبر پیمان شکنى قبیله یهودى «بنى قریظه» نیز فاش شد که این قبیله به بت‌پرستان قول داده‌اند که به محض عبور آنان از خندق، اینان نیز از این سوى خندق از پشت جبهه به مسلمانان حمله کنند.

*روایت الهی درباره فرآیند پیروزی سپاه اسلام در غزوه خندق

قرآن مجید وضع دشوار و بحرانى مسلمانان را در جریان این محاصره در سوره احزاب به خوبى ترسیم کرده است: «اى کسانى که ایمان آورده‌اید نعمت خدا را بر خویش یادآور شوید، در آن هنگام که لشکرهاى (عظیمى) به سراغ شما آمدند، ولى ما باد و طوفان سخت و لشکریانى که آنان را نمى‌دیدید، بر آن‌ها فرستادیم (و به این وسیله آن‌ها را در هم شکستیم) و خداوند به آنچه انجام مى‌دهید، بیناست.

به خاطر بیاورید زمانى را که آن‌ها از طرف بالا و پایین شهر شما وارد شدند(و مدینه را محاصره کردند) و زمانى را به یاد آورید که چشم‌ها از شدت وحشت خیره شده بود و جان‌ها به لب رسیده بود و گمان‌هاى گوناگون(بدى) به خدا مى‌بردید! در آن هنگام مؤمنان آزمایش شدند و تکان سختى خوردند.

به خاطر بیاورید زمانى را که منافقان و کسانى که در دل‌هایشان بیمارى بود، مى‌گفتند خدا و پیامبرش جز وعده‌هاى دروغین به ما نداده‌اند.

نیز به خاطر بیاورید زمانى را که گروهى از آن‌ها گفتند: اى اهل یثرب!(مردم مدینه) اینجا جاى توقف شما نیست، به خانه‌هاى خود باز گردید و گروهى از آنان از پیامبر اجازه بازگشت مى‌خواستند و مى‌گفتند خانه‌هاى ما بدون حفاظ است، در حالى که بدون حفاظ نبود، آن‌ها فقط مى‌خواستند (از جنگ) فرار کنند.

آن‌ها چنان ترسیده بودند که اگر دشمنان از اطراف و جوانب مدینه بر آنان وارد مى‌شدند و پیشنهاد بازگشت به سوى شرک به آنها مى‌کردند، مى‌پذیرفتند و جز مدت کمى براى انتخاب این راه درنگ نمى‌کردند».(1)

اما با وجود وضع دشوارى مسلمانان، خندق مانع عبور سپاه احزاب شده و ادامه این وضع براى آنان سخت و گران بود؛ زیرا هوا رو به سردى مى‌رفت و از طرف دیگر، چون آذوقه و علوفه‌اى که تدارک دیده بودند، تنها براى جنگ کوتاه مدتى مانند جنگ بدر و احد کافى بود، با طول کشیدن محاصره، کمبود علوفه و آذوقه به آنان فشار مى‌آورد و مى‌رفت که حماسه و شور جنگ از سرشان بیرون برود و سستى و خستگى در روحیه آنان رخنه کند.

از این جهت سران سپاه چاره‌اى جز این ندیدند که رزمندگان دلاور و تواناى خود را از خندق عبور دهند و به نحوى بن بست جنگ را بشکنند. از این رو پنج نفر از قهرمانان لشکر احزاب، اسب‌هاى خود را در اطراف خندق به تاخت و تاز در آورده و از نقطه تنگ و باریکى به جانب دیگر خندق پریدند و براى جنگ تن به تن هماورد خواستند.

*دیالوگ جالب امیرالمؤمنین(ع) با جنگاور سپاه دشمن

یکى از این جنگاوران نامدار عرب به نام «عمرو بن عبدود» بود که نیرومندترین و دلاورترین مرد رزمنده عرب به شمار مى‌رفت، او را با هزار مرد جنگى برابر مى‌دانستند و چون در سرزمینى به نام «یلیل» به تنهایى بر یک گروه دشمن پیروز شده بود، «فارس یلیل» شهرت داشت.

عمرو در جنگ بدر شرکت جسته و در آن زخمى شده بود و به همین دلیل از شرکت در جنگ احد بازمانده بود و اینک در جنگ خندق براى آنکه حضور خود را نشان دهد، خود را نشاندار ساخته بود.

عمرو پس از پرش از خندق، فریاد «هل من مبارز» سر داد و چون کسى از مسلمانان آماده مقابله با او نشد، جسورتر گشت و عقاید مسلمانان را به باد استهزاء گرفت و گفت: «شما که مى گویید کشتگانتان در بهشت هستند و مقتولان ما در دوزخ، آیا یکى از شما نیست که من او را به بهشت بفرستم و یا او مرا به دوزخ روانه کند؟»!

سپس اشعارى حماسى خواند و در ضمن آن گفت: «بس که فریاد کشیدم و در میان جمعیت شما مبارز طلبیدم، صدایم گرفت!».(2)

نعره‌هاى پى در پى عمرو چنان رعب و ترسى در دل‌هاى مسلمانان افکنده بود که در جاى خود میخکوب شده، قدرت حرکت و عکس‌العمل از آنان سلب شده بود.(3)

هر بار که فریاد عمرو براى مبارزه بلند مى‌شد، فقط على(ع) بر مى‌خاست و از پیامبر اجازه مى‌خواست که به میدان برود، ولى پیامبر(ص) موافقت نمى‌کرد، این کار سه بار تکرار شد. آخرین بار که على(ع) باز اجازه مبارزه خواست، پیامبر به على(ع) فرمود: این عمرو بن عبدود است! على(ع) فرمود: من هم على هستم!(4)

سرانجام پیامبر اسلام(ص) موافقت کرد و شمشیر خود را به او داد و عمامه بر سرش بست و براى او دعا کرد، على(ع) که به میدان جنگ رهسپار شد، پیامبر اسلام(ص) فرمود: «بَرَزَ الإِسلامُ کُلُّهُ اِلى الشِّرکِ کُلِّهِ»، تمام اسلام در برابر تمام کفر قرار گرفته است.(5)

این بیان به خوبى نشان مى‌دهد که پیروزى یکى از آنى دو نفر بر دیگرى پیروزى کفر بر ایمان یا ایمان بر کفر بود و به تعبیر دیگر، کارزارى بود سرنوشت ساز که آینده اسلام و شرک را مشخص مى‌کرد.

على(ع) پیاده به طرف عمرو شتافت و چون با او رو در رو قرار گرفت، گفت: تو با خود عهد کرده بودى که اگر مردى از قریش یکى از سه چیز را از تو بخواهد آن را بپذیرى.

او گفت:

-چنین است.

– نخستین درخواست من این است که آیین اسلام را بپذیرى.

– از این در خواست بگذر.

– بیا از جنگ صرف نظر کن و از اینجا برگرد و کار محمد(ص) را به دیگران واگذار. اگر او راستگو باشد، تو سعادتمندترین فرد به وسیله او خواهى بود و اگر غیر از این باشد مقصود تو بدون جنگ حاصل مى‌شود.

– زنان قریش هرگز از چنین کارى سخن نخواهند گفت. من نذر کرده‌ام که تا انتقام خود را از محمد نگیرم بر سرم روغن نمالم.

– پس براى جنگ از اسب پیاده شو.

– گمان نمى‌کردم هیچ عربى چنین تقاضایى از من بکند. من دوست ندارم تو به دست من کشته شوى، زیرا پدرت دوست من بود. برگرد، تو جوانى!

– ولى من دوست دارم تو را بکشم!

عمرو از گفتار على(ع) خشمگین شد و با غرور از اسب پیاده شد و اسب خود را پى کرد و به طرف حضرت حمله برد. جنگ سختى درگرفت و دو جنگاور باهم درگیر شدند. عمرو در یک فرصت مناسب ضربت سختى بر سر على(ع) فرود آورد. على(ع) ضربت او را با سپر دفع کرد، ولى سپر دو نیم گشت و سر آن حضرت زخمى شد.

در همین لحظه على(ع) فرصت را غنیمت شمرده، ضربتى محکم بر او فرود آورد و او را نقش زمین ساخت. گرد و غبار میدان جنگ مانع از آن بود که دو سپاه نتیجه مبارزه را از نزدیک ببینند. ناگهان صداى تکبیر على(ع) بلند شد، غریو شادى از سپاه اسلام برخاست و همگان فهمیدند که على(ع) قهرمان بزرگ عرب را کشته است.(6)

کشته شدن عمرو سبب شد که آن چهار نفر جنگاور دیگر که همراه عمرو از خندق عبور کرده و منتظر نتیجه مبارزه على و عمرو بودند، پا به فرار بگذارند! سه نفر از آنان توانستند از خندق به سوى لشکرگاه خود بگذرند، ولى یکى از آنان بنام «نوفل» هنگام فرار، با اسب خود در خندق افتاد و على(ع) وارد خندق شد و او را نیز به قتل رساند.

با کشته شدن این قهرمان، سپاه احزاب روحیه خود را باختند و از امکان هر گونه تجاوز به شهر، به کلى ناامید شدند و قبائل مختلف هر کدام به فکر بازگشت به زادگاه خود افتادند.

آخرین ضربت را خداوند عالم به صورت باد و طوفان شدید بر آنان وارد ساخت و سرانجام با ناکامى کامل راه خانه‌هاى خود را در پیش گرفتند.(7)

*نظر پیامبر(ص) درباره ارزش ضربت امام علی(ع) در غزوه خندق

پیامبر اسلام(ص) به مناسبت این اقدام بزرگ على (ع) در آن روز به وى فرمود:‌ «اگر این کار تو را امروز با اعمال جمیع امت من مقایسه کنند، بر آن‌ها برترى خواهد داشت؛ چرا که با کشته شدن عمرو، خانه‌اى از خانه‌هاى مشرکان نماند؛ مگر آنکه ذلتى در آن داخل شد و خانه‌اى از خانه‌هاى مسلمانان نماند مگر اینکه عزتى در آن وارد گشت».(8)

محدث معروف اهل تسنن، «حاکم نیشابورى»، گفتار پیامبر را با این تعبیر نقل کرده است:‌ «لَمبارزه على بن ابى طالب لعمرو بن عبدود یوم الخندق افضل من اعمال امتى الى یوم القیامه»(9)، پیکار على بن ابیطالب در جریان جنگ خندق با عمرو بن عبدود از اعمال امت من تا روز قیامت حتماً افضل است.

البته فلسفه این سخن روشن است: در آن روز اسلام و قرآن در صحنه نظامى بر لب پرتگاه قرار گرفته بود و بحرانى‌ترین لحظات خود را مى‌پیمود و کسى که با فداکارى بى‌نظیر خود اسلام را از خطر نجات داد و تداوم آن را تا روز قیامت تضمین نمود و اسلام از برکت فداکارى او ریشه گرفت، على(ع) بود، بنابراین عبادت همگان مرهون فداکارى اوست.(10)

*پی‌نوشت‌ها:

1-  احزاب، آیات 8 تا 14.

2- و لقد بححت عن الندا یجمعکم هل من مبارز

3- واقدى رعب شدید مسلمانان را با این جمله مجسم مى‌کند: «کان على روءسهم الطیر»: (گویى برسرشان پرنده نشسته بود).(محمد بن عمربن واقدى، المغازى، تصحیح: مارسدنس جوئز، بیروت، موسسه الاعلمى (بى تا) ج 2 ص 470

4- ابن ابى الحدید، نهج البلاغه، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، چاپ اول، قاهره، داراحیاء الکتب العربیه، 1378 ج 13 ص 248.

5-مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، تهران، دارالکتب الاسلامیه، (بى تا) ج 20 ص 215(به نقل از کراجکى).

6- محمد بن عمر بن واقدى، المغازى، تصحیح: مارسدنس جونز، بیروت، موسسه الاعلمى، (بى تا) ج 2 ص 471.

7- جریان پیکار سرنوشت ساز على ع با عمروبن عبدود، علاوه بر منابع پیشین، با اندکى تفاوت، در کتاب‌هاى یاد شده در زیر نیز نقل شده است:

-بحار الانوار، تهران، دارالکتب الاسلامیه (بى تا) ج 20 ص 206-207.

– الخصال، تصحیح: على اکبر غفارى، قم، جامعه المدرسین فى الحوزه العلمیه قم، 1403ه.ق، ص 560.

– السیره النبویه، تحقیق: مصطفى السقا، ابراهیم الابیارى، و عبدالحفیظ شلبى، قاهره، مکتبه مصطفى البابى الحلبى، (افست مکتبه الصدر تهران) 1355ه ق، ج 3 ص 236.

– الکامل فى التاریخ، بیروت، دارصادر، 1399ه.ق، ج 2 ص 181.

– الارشاد، قم مکتبه بصیرتى (بى تا) ص 54.

8- مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، تهران، دارالکتب الاسلامیه (بى تا) ج 20ص 216.

9- المستدرک على الصحیحین، تحقیق و اعداد: عبدالرحمن المرعشى، چاپ اول، بیروت، دارالمعروفه، 1406 ه.ق، ج 3 ص 32.

10-گردآوری از کتاب: سیره پیشوایان، مهدی پیشوائی، ص 50.

انتهای پیام/

– See more at: http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13930522001492#sthash.aSgLGgz5.dpuf