حرکت امام حسین(علیه السلام) از مدینه به سوی مکه معظمه
پس از آن که معاویه بن ابی سفیان (نخستین خلیفه اموی) در نیمه رجب سال 60 قمری به هلاکت رسید و فرزندش یزید، به حکومت دست یافت، وی و درباریان اموی تلاش زیادی به عمل آورده تا از همه مردم بیعت گیرند.
آنان، مشکل زیادی در گرفتن بیعت از اهالی شام، مصر، عراق و یمن نداشته و تنها دغدغه خاطرشان از حجاز، به ویژه از شهر مقدس مدینه بود. زیرا در این شهر شخصیت های معروفی چون عبدالله بن عباس، عبدالله بن جعفر، محمد بن حنیفه، عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر زندگی می کردند، که احتمال داده میشد برای حکومت یزید مشکل ساز شوند.
در آن موقع امام حسین(علیه السلام)، در مدینه زندگی می کرد و به عنوان تنها یادگار جدش حضرت محمد(صل الله علیه و آله ) و جانشین پدر و برادر مظلومش حسن بن مجتبی(ع)، در رسیدن به مقام خلافت و رهبری مسلمانان، شایسته تر از همه بود و نگاه همگان به سوی او معطوف بود. معاویه در صلحنامه ای که با امام حسن (؛) منعقد کرده بود متعهد شد بود تا جانشینی برای خود تعیین ننماید. لذا با سپردن جانشینی خود به یزید نقض عهد کرده و شکل ظاهر حکومت خود ررا تبدیل به حکومتی مورثی سلطنتی تبدیل کرده بود. بدین لحاظ، یزید بیش از همه، از امام حسین (؛) واهمه داشت و در صدد تسلیم کردنش برآمد.
یزید در نخستین اقدام خود، نامه ای به ولید بن عتبه، عامل خود در مدینه نوشت و ضمن یادآوری مرگ معاویه، به وی دستور داد از مخالفان سرشناس مدینه برای وی بیعت بگیرد. نامه وی به این مضمون بود: اما بعد، بدون هیچ گونه نرمش و گذشت، از حسین بن علی(علیه السلام)، عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر بیعت بگیر و تابیعت نکردند، دست از آنان برمدار.(1)
به روایتی وی در این نامه متذکر شد: یا ابامحمد! انفذ کتابی الیهم، فمن لم یبایعک فانفذ الی براسه مع جواب کتابی هذا. والسلام.(2)
یعنی: ای ابومحمد (ولید بن عتبه)! نامه مرا به آنان ابلاغ کن، پس هر کس بیعت نکرد، سرش را به همراه پاسخ نامه برایم ارسال کن. والسلام.
ولید، پس از دریافت نامه یزید، تلاش زیادی به عمل آورد تا از مخالفان وی به صورت مسالمت آمیز بیعت گیرد، ولیکن تلاش هایش بی نتیجه ماند. زیرا عبدالله بن عمر، مبنای خاص خودش را داشت و می گفت: با کسی باید بیعت کرد که عامه مسلمانان او را پذیرفته باشند و من آخرین نفری هستم که با او بیعت خواهم کرد.(3)
عبدالله بن زبیر، از بیعت امتناع کرد و شبانه به سوی مکه معظمه گریخت و نیروهای حکومتی در پی او روان شده، ولی به وی دست نیافتند.(4)
اما امام حسین(علیه السلام) بنا به دعوت ولید، به خانه اش رفت و پس از گفت و گو با یکدیگر، به وی چنین فرمود: ایها الامیر! انّا اهل بیت النّبوّه، و معدن الرّساله، و مختلف الملائکه، بنا فتح الله و بنا ختم الله، و یزید رجل فاسق، شارب الخمر، قاتل النفس المحترمه، معلن بالفسق، و مثلی لا یبایع مثله، ولکن نصبح و تصبحون، و ننظر و تنظرون أیّنا أحق بالخلافه و البیعه؟(5)
یعنی: ای امیر! ما خاندان نبوت و معدن رسالتیم. ماییم که فرشتگان به خانه ما آمد و شد دارند و خداوند متعال رحمت خود را با ما آغاز نمود و با ما نیز به پایان خواهد برد. اما یزید، فردی است فاسق، شراب خوار، خونریز، متجاهر به فسق و شخصی مانند من هرگز با فردی چون او بیعت نخواهد کرد، ولی شما امشب را به صبح برسانید و ما نیز شب را به صبح خواهیم رسانید. شما نیک بنگرید و ما هم تأملی در کار خود می کنیم که کدامیک از ما برای احراز مقام خلافت شایسته تریم؟
امام حسین(علیه السلام) از خانه ولید بیرون رفت و در اندیشه اقدامات بعدی خود برآمد. روز بعد، مروان بن حکم که از بازماندگان و بزرگان بنی امیه در مدینه بود، امام حسین(علیه السلام) را دید و به وی گفت: می خواهم تو را سفارش کنم و سفارش من این است که با یزید بیعت کن، زیرا این کار برای دنیا و آخرت تو بهتر است.
امام حسین(علیه السلام) در پاسخ وی فرمود: انا لله و انا الیه راجعون و علی الاسلام السلام اذ قد بلیت الامه براع مثل یزید و لقد سمعت جدی رسول الله(صل الله علیه و آله ) یقول: الخلافه محرمه علی آل ابی سفیان.(6)
یعنی: ما همه از خداییم و به سوی او باز خواهیم گشت. هر گاه امت اسلام به حاکمی مانند یزید مبتلا گردد، باید فاتحه اسلام را خواند. من از جدم رسول خدا(صل الله علیه و آله ) شنیدم که می فرمود: خلافت بر فرزندان ابی سفیان حرام است.
مخالفت امام حسین(علیه السلام) با خلافت یزید، به سرعت در میان مردم مدینه منتشر گردید و آنان را در میان دو راه متحیر نمود.
ولید برای اخذ بیعت، مخالفان را تحت فشار قرار داد و تعدادی از معترضان، از جمله عبدالله بن مطیع را بازداشت و زندانی کرد.
اهالی مدینه با پشت گرمی از حمایت های امام حسین(علیه السلام)، از رفتار عامل یزید، اظهار ناخشنودی کرده و به صورت آشکار با وی به مخالفت پرداختند و گروهی از معترضان به زندان ولید هجوم آورده و زندانیان را آزاد کردند.(7)
این همان بذر انقلاب و آزادی خواهی است که امام حسین(علیه السلام) در آخرین روزهای زندگانی خویش در مدینه، در میان اهالی این شهر افشاند و از همین جا، حکومت سراسر تباهی یزید را نشانه گرفت.
امام حسین(علیه السلام) که با درخواست های مکرر ولید و اصرار مروان بن حکم روبرو بود، در صورت باقی ماندن در مدینه، می بایست یکی از دو گزینه را می پذیرفت: یا با یزید بیعت کند و یا مخالفت و سرانجام درگیری و کشته شدن در مدینه، بدون این که به منظور اصلی اش که افشای حکومت غاصبانه یزید و ناحق بودن خلافت امویان بود، دست یابد.
اما آن حضرت، تصمیمی دیگر گرفت و آن عبارت بود از هجرت از مدینه منوره؛ هجرتی بزرگ و سرنوشت ساز که درتاریخ اسلام و نهضت های اسلامی و عدالت خواهی، منزلتی بزرگ و بی مانندی پیدا کرد و شگفتی همگان را برانگیخت.
امام حسین(علیه السلام) به خانواده خویش و خاندان امیرمؤمنان(علیه السلام) آگاهی داد که قصد خروج از مدینه و هجرت از این شهر مقدس را دارد. به همین جهت خاندان امیرمؤمنان(علیه السلام) جز برادرش محمد حنفیه و فرزندان وی، اعلام آمادگی کرده و برای هجرت و جهاد، در رکاب آن حضرت حضور یافتند.
امام حسین(علیه السلام)، در انتهای شب یک شنبه، دو روز مانده به پایان ماه رجب سال 60 قمری، به طور آشکار و به قصد عمره راهی مکه معظمه گردید.(8)
امام حسین(علیه السلام) هنگام خروج از مدینه، این آیه شریفه را که در شأن حضرت موسی(علیه السلام) به هنگام فرار از ستم فرعونیان نازل شده بود، تلاوت می کرد:
فَخَرَج مِنْها خائِفاً یَتَرَقَّبُ، قالَ رَبِّ نَجِّنی مِنَ الْقَومِ الظّالِمینَ؛(9) پس در حالی که هراسان بود، از شهر بیرون شد و ]در آن حال[ گفت: پروردگارا! مرا از دست گروه ستم کاران رهایی ببخش.
آن حضرت آیه مزبور را مکرر تلاوت می نمود و از راه عمومی و رسمی میان مدینه و مکه حرکت کرد. گروهی از همراهان عرض کردند: ای پسر رسول خدا(صل الله علیه و آله )! اگر از راه معروف و شناخته شده نروید و به مانند عبدالله بن زبیر از بیراهه سفر کنید، نیکوتر است و از گزند دشمنان ایمن خواهید بود.
امام حسین(علیه السلام) فرمود: لا، و الله لا افارقه حتی یقضی الله ما هو قاض؛ سوگند به خدا نه، من از این راه جدا نمی شوم تا خدا درباره ما آن چه خواسته است حکم نماید.(10)
بدین گونه، آن حضرت به همراه خانواده و همراهان خویش، از مدینه راهی مکه معظمه گردید.
1- معالم المدرسیتن (سید مرتضی عسکری)، ج3، ص 55؛ ارزیابی انقلاب حسین (محمد مهدی شمس الدین، با ترجمه مهدی پیشوایی)، ص 203
2- وقایع عاشورا (سید محمد تقی مقدم)، ص 156
3- معالم المدرستین، ج3، ص 57
4- الارشاد (شیخ مفید)، ص 375
5- وقایع عاشورا، ص 160؛ معالم المدرستین، ج3، ص 57
6- لهوف سید بن طاووس (ترجمه عقیقی بخشایشی)، ص 38
7- وقایع عاشورا، ص 164
8- الارشاد، ص 375؛ وقایع الایام (شیخ عباس قمی)، ص 329
9- سوره قصص (28)، آیه 21
10- الارشاد، ص 337؛ وقایع عاشورا، ص 187